- سراقه
- دزدیده دزد برده
معنی سراقه - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ریختن آبگونه ریختن، شاشیدن اراقت
تازی گویش شامی زرد آلو، شفتالو
آپارتمان، سوئیت
زن نیکوکار، زن صاحب جمال
آبدزدک
مونث سارق دزد زن، زنجیر بند مونث سارق زن دزد
آتش سوزی، باروت سوزی، سوختن حراقه نفت
ندانستن
مونث سحاق بسیار ساینده، فرو هشته پستان زن
سرا پرده کردن
پارسی تازی گشته سرای، کاخ، دیوان در برخی از کشورهای تازی عمل سرودن، آواز دسته جمعی کر
نوعی باج که از هر یک مردم شهری و غیر آن سلطان ستاند
مونث سراع: شتابان زن
نابی، گزید گی، بهترینی بهی، پاکیزگی
زینسازی
سرای کوچک، خانه کوچک
از ریشه پارسی چراغک چراغ کوچک زینگری
بد دهنی بد زبانی
نوعی کشتی جنگی که به وسیلۀ آن آتش و چیزهای جنگی شعله ور به سوی دشمن پرتاب می کردند
یک یک، یکی یکی و از روی سرشماری، باج و خراج که به طریق سرشماری از مردم بگیرند، آنچه علاوه از باج و خراج بگیرند
سرای کوچک، خانۀ کوچک، خانۀ اندرونی
هر مادۀ قابل اشتعال مانند پنبه برای روشن کردن آتش
صدا و آوازی که از کوفتن و شکستن چیزی مانند چوب و استخوان و جز آن بر آید
باران بسیار، آب روشن
عضو استوانه شکل گیاه و درخت که بخلاف ریشه در هوا بسمت بالا نمو میکند و حامل شاخه ها و برگها و گلها میباشد
جمع سارق، دزدان
واحد سرق پارسی تازی گشته سرده پرند سپید سرقت در فارسی: دزدی، سخن دزدی، دزدیده