- سراق
- پیش
معنی سراق - جستجوی لغت در جدول جو
- سراق
- جمع سارق، دزدان
- سراق
- سارق ها، دزدها، کسانی که مال دیگران را بی خبر و پنهانی ببرند، آنانکه چیزی از دیگران بدزدند، جمع واژۀ سارق
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
دزدیده دزد برده
هندی تازی شده از پکهراگ یا کند زرد زبرجد
مادیان تاتاری رمکه
یاقوت زرد، زبرجد
انگل (آفت)، زردی
می، پاد زهر، جمع درقه، سپرها
درخشان، درخشنده
دزد، راهزن
سایاگ
اسب تیزرو، اسب اصیل
ترفندگر فریبکار مکار فریبنده ریا کار
دزد، برگیرنده چیزی به نهادن و به حیله
سبقت گیرنده
سوزنده
ساینده، کوبنده
لجوج مصر یک دنده: او در همه کارها لجوج و سرتق بود و تا کارش را از پیش نمیبرد آرام نمیشد
پارسی تازی گشته سرمک از گیاهان دارویی سلمه سرمک سلمه
خانه، دار، منزل
برگجوی جویدن برگ خوردن برگ از سوی نوزاد کرم ابریشم و خرفستران
نشان پای و طلب کردن و جستن گرفتن و برداشتن، بمعنی تلاش اثر و خبر
شتابان: مرد، جمع سرع، شاخه های رز
پارسی تازی گشته سرتک راه راه روشن شمشیر بران
غوره خرما، گزیده از یک نژاد گزین تبار، بریده ناف، واپسین شب ماه
پارسی تازی گشته فرهنگنامه نویسان گمان کرده اند که این واژه تازیگشته سراپرده است و شاید: سراد: چادر پنبه ای شامیانه، گرد برخاسته، دود برخاسته خیمه سرا پرده، چادری که بر فراز صحن خانه کشند، غباری که گرد چیزی را فراگیرد جمع سرادقات. یا سرادق اعلی. بارگاه احدیت که انوار الهی و صقع ربوی ست سرادقات نوریه سرادقات قدرت سرادقات جلال. یا سرادقات جلال. سرادقات اعلی. یا سرادقات قدرت. سرادقات اعلی. یا سرادقات نوریه. سرادقات اعلی
غوره خشک خرما، کویک پژمرده
رها کردن
زین ساز، زین فروش، دروغ گوی
دزد دزد سرگردنه
کامجوشه جوش هایی که در دهان و بیخ زبان برآید، آماس پلک سخنور جشن اهرامش (صعود) نزد سریانیان
ترکی کوزه کوزه لوله دار، نوشیانه پیاله ترکی کوزه کوزه لوله دار کاسه و کوزه لوله دار
نام دوائی است و آن میوه ای میباشد که خشک شده آن را بصورت گرد در طبخ غذا بکار میبرند، نوعی ادویه