جدول جو
جدول جو

معنی سرافیل - جستجوی لغت در جدول جو

سرافیل
(پسرانه)
مخفف اسرافیل
تصویری از سرافیل
تصویر سرافیل
فرهنگ نامهای ایرانی
سرافیل
اسرافیل، در ادیان سامی، فرشتۀ موکل بر باد که در روز رستاخیز در صور خود می دمد تا مردگان زنده شوند
تصویری از سرافیل
تصویر سرافیل
فرهنگ فارسی عمید
سرافیل
(سَ)
نام فرشته ای است که مقرب خداست و حامل صور. (آنندراج) (غیاث). مخفف اسرافیل:
سرافیل را دید صوری بدست
برافراخته سر ز جای نشست.
فردوسی.
سرافیل هم رازش و هم نشست
براق اسب و جبریل فرمانبر است.
اسدی.
آنجا که دم گشاد سرافیل دعوتش
جان بازیافت پیر سراندیب در زمان.
خاقانی.
سرافیل آمد و بر پر نشاندش
به هودج خانه رفرف رساندش.
نظامی.
حدیث سرافیل و آوای صور
نگفتم که ده میشد از راه دور.
نظامی.
رجوع به اسرافیل شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اسرافیل
تصویر اسرافیل
(پسرانه)
درخشیدن مانند آتش، نام یکی از چهار فرشته مقرب و مأمور دمیدن صور و برانگیختن مردگان در روز رستاخیز
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سراویل
تصویر سراویل
سروال ها، شلوارها، زیرجامه ها، جمع واژۀ سروال
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرابیل
تصویر سرابیل
سربال ها، پیراهن ها، جامه ها، پوشاک ها، جمع واژۀ سربال
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرافکن
تصویر سرافکن
سراف کننده، کنایه از شمشیر، تیغ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اسرافیل
تصویر اسرافیل
در ادیان سامی، فرشتۀ موکل بر باد که در روز رستاخیز در صور خود می دمد تا مردگان زنده شوند
فرهنگ فارسی عمید
(اِ)
جامی در نفحات الانس آرد: حضرت اسرافیل از قدیمان است و شیخ الاسلام گفته که وی از پیران ذوالنون مصری است. از مغرب بوده و بمصر رسیده بود. وی را سخنان بسیار است در زهد و توکل و معاملات نیکو. شیخ الاسلام گفت فتح شنجرف بمصر شد از ششصد فرسخ برای سؤال به (نزد) اسرافیل رفت چون فرصت یافت پرسید از وی: هل یعذب الاشرار قبل الزلل ؟ گفت مرا صبر ده سه روز. روز چهارم گفت مرا جواب دادند اگر روا بودی ثواب پیش از عمل هم روا بود عذاب پیش از زلل. این بگفت و زعقه ای بزد و درشورید. پس از آن سه روز بزیست و برفت. شیخ الاسلام گفته که آن سه روز درنگ خواستن آن بود اگر در وقت جواب دادی در وقت برفتی. (نفحات الانس چ نولکشور ص 25)
اسرافین. فرشتۀ صور. (السامی). فریشتۀ صور. ملک بعث. صاحب صور. خداوند صور. (زمخشری) (مهذب الاسماء). یکی از فرشتگان مقرب مأمور دمیدن روح به اجسام و نفخ صور در روز رستاخیز، او قبل از همه فرشتگان به آدم سجده کرد. (قاموس الاعلام ترکی). نام فرشته ای است که در قیامت دوبار صور خواهد دمید. در دمیدن اول همه مخلوق مرده و نیست خواهند شد و در دمیدن بار دیگر همه مردگان زنده خواهند شد. (غیاث). اسرافیل بزبان سریانی بندۀ خدای تعالی. اسرا بمعنی بنده و ئیل نام خدای تعالی و او ملک مقرب است و بدو متعلق است نفخ صور و احوال قیامت. (کشف). رجوع به المعرب جوالیقی چ احمد محمد شاکر ص 8 و امتاع الاسماع ج 1 ص 80 شود
لغت نامه دهخدا
(سَ)
مؤلف غیاث اللغات آرد: شلوار و پاجامه. در این لفظ اختلاف است. نزد بعضی عربی است و پیش جمعی عجمی و گروهی واحد گویند و طایفه ای جمع دانند. فقیرمؤلف گوید که سراویل جمع و معرب است که بمعنی واحدمستعمل گردیده، ظاهراً در اصل شلوار بوده که مرکب است از شل بمعنی ران و وار که کلمه بمعنی لایق باشد، پس لام را به رای مهمله و رای مهمله را به لام بدل کردند شروال حاصل شد، بعد معرب کردند بقاعده تعریب به سین مهمله بدل نمودند و اول را کسره دادند چرا که وزن فعلال بفتح در کلام عرب نیامده، سروال شد، چون جمع کلمه خماسی که رابع آن مد باشد بر وزن فعالیل می آیداز اینجهت جمع سروال را سراویل آورند، مگر این لفظ جمع در محاورات بمعنی واحد مستعمل شده است، چنانکه لفظ حور که جمع حوراء است و بمعنی واحد مستعمل شده ازاینجهت فارسیان به الف و نون جمع کرده حوران گویند. (غیاث) (آنندراج). ازار، فارسی است معرب شده. (منتهی الارب). و در لسان العرب از لیث آرد که سراویل کلمه عجمی است که معرب و مؤنث شده و جمع آن سراویلات است... (از حاشیۀ المعرب جوالیقی ص 196) :
چادر به سر آورد و فروبست سراویل
بیرون شد و این قصه بنظم سمر آمد.
سوزنی.
اگر زن ندارد سوی مرد گوش
سراویل کحلیش در مرد پوش.
سعدی.
چشمم آن دم که سراویل به پایم نبود
به ره پاچۀ تنبان نگران خواهد بود.
نظام قاری
لغت نامه دهخدا
(سَ)
بمعنی سرافیل است. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(سَ رِ)
معروف کنایه از خصیه. (آنندراج) :
در آن قطار عجب بختیان سرمستند
که بارشان سرفیل است و دست خر سربار.
حکیم شفایی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سراسیا
تصویر سراسیا
آلبالو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرامیک
تصویر سرامیک
صنعت سفال سازی سفالین، ظرف سفالین آنچه از گل پخته ساخته شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترافیک
تصویر ترافیک
عبور و مرور وسائط نقلیه انگلیسی شد و آمد
فرهنگ لغت هوشیار
زلفین، حلقه بدن جانورانی مانند کرمهای حلقوی درین نوع حیوانات هر یک از حلقه ها دارای ساختمان نسبتا کاملی برای جذب و دفع و متابولیسم مواد غذایی موجود است و به تعداد این حلقه ها این ساختمان تکرار میشود و هر یک از حلقه ها طوری است که همه اعمال حیاتی را به تنهایی میتواند انجام دهد به همین جهت اگر کرم حلقوی را به قطعاتی تقسیم کنیم هر قطعه مانند جانوری کامل میتواند به زندگی ادامه دهد حلقه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از براجیل
تصویر براجیل
بویانک (کرفس) از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسراییل
تصویر اسراییل
عبری بر گزیده خدا بنده خدا
فرهنگ لغت هوشیار
لقب یعقوب پیغمبر، اخذ شده از عبری یعنی بنده خدا، نام فلسطین اشغالی
فرهنگ لغت هوشیار
دراین چامه مولانا جلال الدین بلخی: آن یکی رومی بگفت این قیل را ترک کن خواهیم استافیل را یونانی دانه انگور انگور عنب: آن یکی رومی بگفت این فیل را ترک کن خواهیم استافیل را. (مثنوی)
فرهنگ لغت هوشیار
از سماک پارسی سماک گیاهی است از رده دو لپه ییهای جدا گلبرگ که سر دسته سماقیان میباشد این گیاه بشکل درخت یا درختچه میباشد برگهایش متناوب و مرکب و شانه یی است. گلهایش کامل و دو جنسی و در برخی گونه ها گلهای نر و ماده از هم جدا هستند. میوه این گیاه کوچک و شفت و ترش مزه و قابض است. برگش در تداوی به عنوان تب بر مصرف میشود گرد میوه اش ترش و خوش طعم است و جهت چاشنی اغذیه به کار میرود. سماک تتری تتم. یا سماق سمی. گونه ای سماق که در امریکای شمالی فراوان میروید و برگهایش در تداوی در معالجه نقرس و روماتیسم و فلج به کار میرود. مقداری که از این گیاه در تداوی به کار میرود در حدود 12 تا 30 سانتی گرم است و از به کار بردن بیش از آن باید احتراز کرد چون بسیار سمی است. یا سماق کاذب. سماق هرز. یا سماق هرز. گونه ای سماق که در صنعت از صمغ مستخرج از تنه آن استفاده میکنند و از آن نوعی لاک به نام لاک ژاپن میسازند سماق کاذب
فرهنگ لغت هوشیار
چیزی که از کرایه دار سوای کرایه دکان بگیرند و آن مزد گشودن قفل است که داخل کرایه نیست، پولی که کسی به کس دیگر بدهد تا خانه یا دکانی را که در اجاره اوست بوی واگذار کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سفافید
تصویر سفافید
جمع سفود، سیخ ها با بزن ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سلسفیل
تصویر سلسفیل
ایتالیایی تازی گشته شنگ تره ای از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
اسرافین، فرشته صور، صاحب صور، خداوند صور، یکی از فرشتگان مقرب مامور دمیدنروح باجسام و نفخ صور در روز رستاخیز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرابیل
تصویر سرابیل
جمع سربال، پیراهن ها پیراهن قمیص، پوشاک جامه جمع سرابیل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سراویل
تصویر سراویل
جمع سراول، از ریشه پارسی شلوارها زیر جامه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سنسفیل
تصویر سنسفیل
شنگ از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرازیر
تصویر سرازیر
واژگون، رو به پائین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسرافیل
تصویر اسرافیل
((اِ))
فرشته صور، فرشته مأمور دمیدن صور و برانگیختن مردگان در روز رستاخیز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سراویل
تصویر سراویل
((سَ))
جمع سروال، شلوار، زیر جامه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سرابیل
تصویر سرابیل
((سَ))
جمع سربال، جامه، پوشاک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ترافیک
تصویر ترافیک
شدامد
فرهنگ واژه فارسی سره
اگر اسرافیل را به خواب بیند چنانکه صورت اوست دلیل کند که قوّت و بزرگی یابد وعالم و دانا گردد و در آن دیار ایمنی بود اگر بیند که اسرافیل صور در دست داشت دلیل بر محنت و بلا وفتنه بود زیرا که او را امر است از خدای تعالی به دمیدن صور هرجا که دمیدن صور پیدا گردد در آنجا فتنه و ترس و مرگ بود چنانکه حق تعالی می فرماید (و در «صور» دمیده می شود، پس همه کسانی که در آسمانها و زمینند می میرند، مگر کسانی که خدا بخواهد؛ سپس بار دیگر در «صور» دمیده می شود، ناگهان همگی به پا می خیزند و در انتظار (حساب و جزا) هستند. ) زمر 69 اگر که اسرا فیل صور را در دست داشت و در شهری بود و نمیدید دلیل کند که در آن شهر بیم و ترس افتد اگر بیند که اسرافیل به خشم در وینگاه کرد دلیل کند که پادشاه آن دیار بر وی خشم کند - محمد بن سیرین
اگر اسرافیل را اندوهگین بیند که در صور همی دمید چنانکه او صور همی شنود دلیل که در آن سر زمین مرگ بسیار بود اگر بیند اسرافیل صور همی داشت دلیل کند که در آن زمین عدل و داد وایمنی و ظالمان هلاک گردند اگر اسرافیل گشاده رو بود و شادمان و در وی نگاه کرد دلیل کند که از جانب پادشاه خیر و ایمنی بود اگر بیند که اسرافیل او را نامه مهر کرده داد دلیل که اجلش نزدیک باشد اگر بیند که اسرافیل او را بانگ میزد وناپدید گردید دلیل که او را از پادشاه زیان و مضرّت رسد.
فرهنگ جامع تعبیر خواب
مرتعی جنگلی در حومه ی شهرستان نوشهر
فرهنگ گویش مازندرانی