جدول جو
جدول جو

معنی سدافه - جستجوی لغت در جدول جو

سدافه
(سِ فَ)
پرده. (آنندراج) (منتهی الارب). پرده و حجاب، و منه قول ام سلمه لعایشه رضی اﷲ عنهما: قد وجهت سدافته، یعنی دریدی پرده را و گرفتی وجه وحرمت آن را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ستاره: کلمته من وراء سدافتها، ای ستارتها. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
سدافه
پرده
تصویری از سدافه
تصویر سدافه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سکافه
تصویر سکافه
زخمه، مضراب
فرهنگ فارسی عمید
(سَ)
تارجامه. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). شود، تری شب. (منتهی الارب) (آنندراج). ج، اسدیه. رجوع به سدی شود، ما انت بلحمه و لا سداه، یعنی نه زیان داری نه سود. (اقرب الموارد). رجوع به سدی شود
لغت نامه دهخدا
(سِ فَ / فِ)
کفشگری. (منتهی الارب) (دهار) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(سَ / سُ دَ / فَ)
تاریکی بلغت تمیمیه. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد) (مهذب الاسماء) ، روشنایی بلغت قیسیه (از اضداد است). (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (مهذب الاسماء) ، یا تاریکی با روشنایی در آمیخته چنانکه میان صبح و اسفار باشد. وقت سپیده دم. (مهذب الاسماء) (منتهی الارب) ، پاره ای از شب، سیاهی شب. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(سُ فَ)
در خانه یا درگاه، پوششی که بر دروازه سازند تا آن را از باران نگاه دارد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، سیاهی شب. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(فَ)
یک ساف. (شرح قاموس) (قطر المحیط). رجوع به ساف شود، سائفه. سوفه. زمینی است میان ریگ و زمین سخت. (شرح قاموس). زمین میان ریگ و درشتی. (منتهی الارب) (آنندراج). الارض بین الرمل و الجلد. (قطر المحیط) ، احمق، شدید العطش. (ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(دافْ فَ)
لشکر که بسوی دشمن مرور کند. (منتهی الارب). لشکر که بسوی دشمن حرکت نماید. الجیش یدف نحو العدو. (اقرب الموارد) ، مردمی از اهل بادیه که قصد مصر کنند، گروهی از مردم که از ناحیتی بناحیتی روی کنند. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(فِهْ)
مسافر. (منتهی الارب) ، غریب. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(نِ فَ)
عمل نداف. (از اقرب الموارد) (از المنجد). حلاجی. پنبه زنی. ندافی
لغت نامه دهخدا
(رِ فَ)
ردافت. اسم است از ارداف پادشاهان در جاهلیت و آن چنین بوده که شاه هر جا می نشسته ردف در سمت راست او می نشسته و همینکه پادشاه می نوشید او پیش از مردم می نوشیدو آنگاه که پادشاه به جنگی می رفت ردف در جای او می نشست و تا بازگشت شاه خلیفۀ او بود و وقتی که لشکریان شاه برمی گشتند ردف مرباع (یک چهارم غنیمت) را از آنان می گرفت. جریر گفته است: ’ربعنا و رادفنا الملوک’. (از اقرب الموارد). و رجوع به ردافت و ردف شود
لغت نامه دهخدا
(سَیْ یا فَ)
جمع واژۀ سیاف. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، کسانی که قلعۀ ایشان شمشیر ایشان است. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(سُ فَ)
می. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (دهار). شراب شیرین. (ابن بیطار) ، هرچه فشارده شود. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). رجوع به سلاف شود
لغت نامه دهخدا
(سَ جَ)
ساده. بی آرایش. ساده لوح. (دزی ج 1 ص 641)
لغت نامه دهخدا
(تَ کُ)
سراسیمه گردیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) ، خیره شدن چشم شتر از شدت گرما یا از شدت سرما. (منتهی الارب) (آنندراج). سرگشته شدن شتر از گرما... (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(تَ کُ)
خدمت کردن کعبه را یا بتخانه را. (تاج المصادر بیهقی) (آنندراج) (منتهی الارب) (المصادر زوزنی). پرده داری. (دستوراللغه) ، دربانی نمودن. (آنندراج) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
از ریشه پارسی کفشگری آلتی که بر دست گیرند و بدان ساز نوازند زخمه مضراب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سافه
تصویر سافه
نادان، تشنه سخت تشنه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دافه
تصویر دافه
مسافر، غریب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سدفه
تصویر سدفه
در پوش، درگاه، سیاهی شب تاریکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سداه
تصویر سداه
تار جامه، تری شب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سلافه
تصویر سلافه
همان آرش های سلاف را دارد چیکده آب انگور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سدانه
تصویر سدانه
خدمت کردن کعبه را، دربانی نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سدیفه
تصویر سدیفه
اشتر فربه ماده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سخافه
تصویر سخافه
در فارسی سخافت نابخردی کم خردی، لاغری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ردافه
تصویر ردافه
فرمانروایی جانشینی شاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سکافه
تصویر سکافه
((سُ فَ یا فِ))
زخمه، مضراب
فرهنگ فارسی معین