جدول جو
جدول جو

معنی سخینس - جستجوی لغت در جدول جو

سخینس(سَ نُ)
اسم یونانی گیاهیست که آن را خلال مأمون گویند و بعربی اذفرخوانند. (برهان) (آنندراج) ، مصطکی هم بنظر آمده. (برهان) (آنندراج) (تحفۀ حکیم مؤمن)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سخین
تصویر سخین
گرم، مقابل سرد، دارای حرارت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سخینوس
تصویر سخینوس
خرنوب، درختی با شاخه های گره دار، برگ های مرکب، گل های زرد خوشه ای و میوۀ غلاف دار، دراز، شیرین و شبیه باقلا، خرّوب، کورگیاه
فرهنگ فارسی عمید
(اِ نُ)
یکی از خطبای یونان قدیم. وی دارای فصاحت و بلاغت کامل بود. آتنیان او را بسفارت نزد پادشاه مقدونیه فیلفوس (فیلیپ) فرستادند و او مشمول عطاها و عواطف شاهانه شد و پس از بازگشت از وی طرفداری میکرد و با خطیب مشهور دموستن بنای منازعه را گذارد و بالاخره کار به محاکمه کشید و صاحب ترجمه را بنفی و تبعید محکوم کردند و از این رو او به ردس رفت و مدرسه ادبیات و منطق را تأسیس کرد. مولد او سال 389 قبل از میلاد و وفات در سنۀ 314 قبل از میلاد است. (قاموس الاعلام ترکی). اسخینس یکی از خطبای عشرۀ معروف آتیکاست. پدر او آموزگار مدرسه بود دمستنس (دمستن) مدعی است که او برده بوده است. اسخینس نخست در مدرسه پدر بکسب علوم پرداخت و چون در جمع مدنیون درآمد و از قوانین مدنی بهره ور شد خطیبی پیشه کرد. برخی از مورخین او را شاگرد ایسقراطیس (ایزکراتس) و افلاطون دانسته اند لکن این مسئله محقق نیست. اسخینس رقیب دمستنس بود و در آتن از سیاست فیلفوس (فیلیپوس) پادشاه مقدونیه هواداری میکردو معروف به ود که خویشتن را بدو فروخته است. پس از مرگ فیلیپوس در نتیجۀ امری سیاسی اسخینس بتادیۀ هزاردرهم محکوم شد و برای اینکه از پرداخت آن نجات یابدوطن را ترک گفت. از آثار او فقط سه خطابه بر جای است که یکی از آن سه را بر ضد شخص دمستنس ایراد کرده. اسخینس در سال 314 قبل از میلاد درگذشت. (فرهنگ تمدن قدیم ص 453). و رجوع به ایران باستان ص 1225، 1226 شود
لغت نامه دهخدا
(سَ نَ)
طعام گرم، نوعی از آش که از آرد و روغن یا از آرد خرما ترتیب دهند. (آنندراج) (منتهی الارب). اردهاله. (صراح) (مهذب الاسماء). اوماج. (صراح) (بحر الجواهر). کاچی. (زمخشری)
لغت نامه دهخدا
(سَ نَ)
لقب مردی از قریش بدان جهت که آش سخینه را ترتیب داده و بدان او را سرزنش میکردند. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
گرم: ماء سخین، آب گرم. (منتهی الارب) (آنندراج) (دهار). آب گرم و هر چه که گرم باشد. (غیاث).
- رجل سخین العین، مرد گرم اشک. (منتهی الارب).
، محزون. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
بیونانی درخت مصطکی است. (تحفۀ حکیم مؤمن)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سخینه
تصویر سخینه
آرد توله آرد هاله آشی که با آرد پزند و مردم درویش خورند
فرهنگ لغت هوشیار
یونانی تازی گشته گورگیا از گیاهان گورگیا. توضیح: مولف برهان این کلمه را اشتباها مرادف با مصطکی ذکر کرده چون یکی از مرادفات این گیاه ثیل مکی است ممکن است که مکی بغلط در کتابت مصطکی شده (مصطکی صمغ درخت پسته وحشی (بنه) است که بنام سقز معروف است)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سخین
تصویر سخین
ولرم نه گرم و نه سرد، اشکریز اندوهگین مرد کج بیل
فرهنگ لغت هوشیار