جدول جو
جدول جو

معنی سخیبره - جستجوی لغت در جدول جو

سخیبره
(سُ خَ بِ رَ)
آب بزرگ و فراوانی است مر بنی الاضبطبن کلاب را. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سینره
تصویر سینره
(دخترانه)
پامچال فرنگی، گیاهی زینتی و نیز دارویی با گلهایی که در اواخر زمستان و اوایل بهار شکوفا می شوند و نوید دهنده بهار است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سایره
تصویر سایره
(دخترانه)
ستاره گردنده، سیاره
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مخابره
تصویر مخابره
خبر دادن، خبر گرفتن، مکالمه به وسیلۀ تلگراف یا تلفن
فرهنگ فارسی عمید
(رَ رَ / رِ)
رخبینه. آب پنیر که به عربی ماء جبن گویند و در برخی از فرهنگها به معنی دوغ و در بعضی ماست خشک شده (کشک) آمده، ولی همه فرهنگها در اینکه از جنس شیر و ماست بدست می آید اتفاق دارند. (از شعوری ج 2 ص 15). و رجوع به رخبین و رخبینه شود
لغت نامه دهخدا
زاج احمر است. (تحفۀ حکیم مؤمن)
لغت نامه دهخدا
(مُ بَ رَ)
اخبار و اطلاع بهمدیگر رساندن. (از ناظم الاطباء). ارسال و دریافت خبر. خبری که بوسیلۀ تلگرام یا تلفن به دست آید و یا ارسال گردد. ج، مخابرات. و رجوع به همین کلمه شود.
- مخابره کردن، بهم دیگر خبر دادن. (ناظم الاطباء). ارسال خبری به وسیلۀ تلگراف یا تلفن
لغت نامه دهخدا
(شَ)
کشاورزی کردن و کشاورزی کردن بر نصف خراج و مانند آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (از تعریفات جرجانی). کشاورزی کردن بر ثلثی یا ربعی. (تاج المصادر بیهقی). ضیعتی را به برزگری فاکسی دادن. (زوزنی). مزارعه وکشاورزی کردن بر نصف خراج و جز آن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(بِ یَ / یِ)
سیبریا. سیبری. دشتی پهناور که همه شمال آسیا را فراگرفته و از کوههای اورال (میان اروپا و آسیا) تا اقیانوس کبیر ممتد و از شمال به اقیانوس منجمد شمالی محدود است. مساحت این دشت وسیع 1238000 کیلومتر مربعاست که تمام آن دشت و هموار است. فقط در شرق آن کوههای یا بلونویئی و استانووئی و در جنوب کوههای سایان و آستایی قرار دارد. رودخانه های ’اب’ ینی سئی، لنا و آمور در آن جریان دارند که به اقیانوس منجمد شمالی میریزند. جمعیت سیبریه درحدود 25 میلیون تن میباشد که از نژادهای بومی روسهای مهاجر هستند. سیبریه از لحاظ سیاسی بچهار قسمت تقسیم میشود: 1- جمهوری یا کوتسک که پایتخت آن ایرکوتسک درکنار رود ’لنا’ قرار دارد. 2- جمهوری بوریات و مغول که مرکز آن ورخنه اودینسک است. 3- سیبریۀ غربی که پایتخت آن نووسیبرسک است. 4- سیبریۀ شرقی که پایتخت آن ایرکوتسک در کنار دریاچۀ بایکال است. سیبریه مستور از جنگل است و زغال سنگ آن یکی از مهمترین معادن زغال سنگ دنیا است. (از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(سِ پَ بَ رَ / رِ)
سپهبد. (آنندراج) (اشتینگاس). رئیس کمپانی و رئیس طایفه، خزانه دار. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(خَ بَ ری یَ)
مؤنث خیبری.
- سنۀ خیبریه، نام سال هفتم از نزول قرآن بمدینه. در این سال سورۀ طلاق و تحریم و احزاب نازل شد. این سال معادل با سال بیستم بعثت بود. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(خُ سُ بَرْ رَ / رِ)
برادرزن. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از خیعره
تصویر خیعره
سبکی، خواری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سفیره
تصویر سفیره
مونث سفیر باآرش های (سفیر) و گردنبند سیمین، گردنبند زرین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سقیبه
تصویر سقیبه
ستون چادر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سریره
تصویر سریره
راز، پاکدل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سعبره
تصویر سعبره
چاه پر آب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سمیره
تصویر سمیره
خط
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سخیمه
تصویر سخیمه
کینه نهانی، پلیدی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سخینه
تصویر سخینه
آرد توله آرد هاله آشی که با آرد پزند و مردم درویش خورند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ستیره
تصویر ستیره
زن پوشیده و پاکدامن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خیاره
تصویر خیاره
هر چیز لطیف و ظریف و برگزیده منتخب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذخیره
تصویر ذخیره
چیز نهان کرده، پس افت، نهاده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خنبره
تصویر خنبره
خمره خم کوچک خمچه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سایره
تصویر سایره
مونث سایر. یا هفت سایره. هفت سیاره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سبیبه
تصویر سبیبه
یکدسته موی، جامه نازک، راه روش
فرهنگ لغت هوشیار
مخابره و مخابرت در فارسی: این واژه در تازی برابر است با کشتکاری که کشاورز کاشت و داشت و برداشت را انجام می دهد و از بهره کار یک سیم را به روستا خاوند می سپارد در نپی (قران مجید) آمده است: (انه نهی عن المخابره) همانا او باز داشت از کشتکاری در زبان فارسی این واژه به جای دخشکر سانی و سرو نیدن (خبر دادن) به کار می رود. خبر دادن، خبری را بوسیله تلگراف و تلفن ابلاغ کردن، ابلاغ خبری بوسیله تلگراف و تلفن. توضیح این کلمه در عربی قدیم بمعنی کشاورزی کردن آمده
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی است از تیره مرکبان که زینتی است و دارای گلهای زیبای آبی متمایل به بنفش می باشد و کمی هم دارای بوی معطر است. این گل نسبت به سرما و رطوبت حساس است و معمولا آن را در گلخانه پرورش می دهند اخوین شرونه سینره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مخابره
تصویر مخابره
((مُ بَ رِ))
خبر دادن و خبر گرفتن، مکالمه به وسیله تلفن یا تلگراف
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سمیره
تصویر سمیره
خط
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ذخیره
تصویر ذخیره
اندوخته
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سیاره
تصویر سیاره
جنبنده، هرباسپ
فرهنگ واژه فارسی سره
اخبار، ارسال، اعلام، خبررسانی، ابلاغ کردن، تلگراف کردن، خبر دادن، پیامی را با تلفن یا تلگرام ابلاغ کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
دامی به رنگ سرخ با پیشانی سفید
فرهنگ گویش مازندرانی
اولین نقطه ای که آب جوی وارد زمین کشاورزی شود، مکانی که در انتهای بره قرار دارد و گوسفندان دوشیده شده به
فرهنگ گویش مازندرانی