- سخنگزار
- سخنگو، ادیب سخن شناس، حاضر جواب حاضر کلام
معنی سخنگزار - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
سخن گزارنده، سخن گو
جایی که در آن سمن بسیار روید
کسی که همه موهای سرش سفید شده باشد سر سفید، شوره که از آن باروت سازند
نوعی از مجازات که آدمی را تا کمر در خاک نشانند و بر ان سنگ باران کنند بحدی که بمیرد
جایی که در آن گل های یاسمین بسیار روییده باشد، یاسمن زار
کسی که همه موی های سرش سفیده شده باشد
((سَ))
فرهنگ فارسی معین
محکومی که او را تا کمر در خاک فرو می کردند و آن قدر با سنگ بر سر و رویش می کوفتند تا بمیرد
مجازاتی که طی آن محکوم را تا کمر در زمین فرو می کنند و به او سنگ می زنند تا بمیرد
آق سنقر
رفیق و همراه