سخن گفتن برای مردم، نطق کردن، خطبه خواندن، سخنانی که توسط یک نفر در جلسه بیان می شود، جایی که سخنانی ادا می شود و گروهی برای گوش کردن به آن جمع می شوند
سخن گفتن برای مردم، نطق کردن، خطبه خواندن، سخنانی که توسط یک نفر در جلسه بیان می شود، جایی که سخنانی ادا می شود و گروهی برای گوش کردن به آن جمع می شوند
سخن شناسی. ادیبی. شاعری. نیکو سخن گویی: کسی را که یزدان فزونی دهد سخندانی و رهنمونی دهد. فردوسی. گبر را گفت پس مسلمانی زین هنرپیشه ای، سخندانی. سنایی. نیست درعلم سخندانی و در درس سخا مفتیی چون تو مصیب و ناقدی چون تو بصیر. سوزنی. چشمۀ حکمت که سخندانی است آب شده زین دو سه یک نانی است. نظامی. بر حدیث من و حسن تو نیفزاید کس حد همین است سخندانی و زیبایی را. سعدی. سخندانی وخوشخوانی نمی ورزند در شیراز بیا حافظ که تا خود را به ملکی دیگر اندازیم. حافظ
سخن شناسی. ادیبی. شاعری. نیکو سخن گویی: کسی را که یزدان فزونی دهد سخندانی و رهنمونی دهد. فردوسی. گبر را گفت پس مسلمانی زین هنرپیشه ای، سخندانی. سنایی. نیست درعلم سخندانی و در درس سخا مفتیی چون تو مصیب و ناقدی چون تو بصیر. سوزنی. چشمۀ حکمت که سخندانی است آب شده زین دو سه یک نانی است. نظامی. بر حدیث من و حسن تو نیفزاید کس حد همین است سخندانی و زیبایی را. سعدی. سخندانی وخوشخوانی نمی ورزند در شیراز بیا حافظ که تا خود را به ملکی دیگر اندازیم. حافظ