- سخنرانی
- نطق
معنی سخنرانی - جستجوی لغت در جدول جو
- سخنرانی
- نطق کردن در مجمعی کنفرانس
- سخنرانی
- سخن گفتن برای مردم، نطق کردن، خطبه خواندن، سخنانی که توسط یک نفر در جلسه بیان می شود، جایی که سخنانی ادا می شود و گروهی برای گوش کردن به آن جمع می شوند
- سخنرانی
- نطق کردن، خطبه خواندن، جایی که در آن گروهی برای شنیدن سخنان سخنران حاضر می شوند
- سخنرانی
- Oration, Speech
- سخنرانی
- речь , речь
- سخنرانی
- промова
- سخنرانی
- oracja, przemówienie
- سخنرانی
- discurso
- سخنرانی
- orazione, discorso
- سخنرانی
- oratoria, discurso
- سخنرانی
- oraison, discours
- سخنرانی
- redevoering, toespraak
- سخنرانی
- خطبةٌ , خطابٌ
- سخنرانی
- נְאוּם
- سخنرانی
- nutuk, konuşma
- سخنرانی
- hotuba
- سخنرانی
- การปราศรัย , สุนทรพจน์
- سخنرانی
- বক্তৃতা , ভাষণ
- سخنرانی
- تقریر
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
سخن شناسی ادیبی، شاعری، نیکو سخن گویی
خطیب، ناطق، واعظ
سخن راننده
سخن راننده، ناطق، خطیب
کسی که در انجمنی یا برای جمعی سخنرانی کند، سخن راننده، زبان آور، ناطق، خطیب
غضبناکی، خود پرستی غرور، ناخشنودی عدم رضایت
سرسنگینی، ناخوشنودی، تکبر و خودپسندی، برای مثال گمان کی برد مردم هوشمند / که در سرگرانی ست قدر بلند (سعدی۱ - ۱۱۶) ، چشمت از ناز به حافظ نکند میل آری / سرگرانی صفت نرگس رعنا باشد (حافظ - ۳۲۲)
سخن دان بودن
خزری