جدول جو
جدول جو

معنی سخنرانی - جستجوی لغت در جدول جو

سخنرانی
سخن گفتن برای مردم، نطق کردن، خطبه خواندن، سخنانی که توسط یک نفر در جلسه بیان می شود، جایی که سخنانی ادا می شود و گروهی برای گوش کردن به آن جمع می شوند
تصویری از سخنرانی
تصویر سخنرانی
فرهنگ فارسی عمید
سخنرانی
نطق کردن در مجمعی کنفرانس
تصویری از سخنرانی
تصویر سخنرانی
فرهنگ لغت هوشیار
سخنرانی
نطق کردن، خطبه خواندن، جایی که در آن گروهی برای شنیدن سخنان سخنران حاضر می شوند
تصویری از سخنرانی
تصویر سخنرانی
فرهنگ فارسی معین
سخنرانی
نطق
تصویری از سخنرانی
تصویر سخنرانی
فرهنگ واژه فارسی سره
سخنرانی
خطابه، خطبه، نطق، سخنگاه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
سخنرانی
خطابٌ
تصویری از سخنرانی
تصویر سخنرانی
دیکشنری فارسی به عربی
سخنرانی
Oration, Speech
تصویری از سخنرانی
تصویر سخنرانی
دیکشنری فارسی به انگلیسی
سخنرانی
oraison, discours
تصویری از سخنرانی
تصویر سخنرانی
دیکشنری فارسی به فرانسوی
سخنرانی
oratoria, discurso
تصویری از سخنرانی
تصویر سخنرانی
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
سخنرانی
речь , речь
تصویری از سخنرانی
تصویر سخنرانی
دیکشنری فارسی به روسی
سخنرانی
Rede
تصویری از سخنرانی
تصویر سخنرانی
دیکشنری فارسی به آلمانی
سخنرانی
промова
تصویری از سخنرانی
تصویر سخنرانی
دیکشنری فارسی به اوکراینی
سخنرانی
oracja, przemówienie
تصویری از سخنرانی
تصویر سخنرانی
دیکشنری فارسی به لهستانی
سخنرانی
演讲
تصویری از سخنرانی
تصویر سخنرانی
دیکشنری فارسی به چینی
سخنرانی
discurso
تصویری از سخنرانی
تصویر سخنرانی
دیکشنری فارسی به پرتغالی
سخنرانی
বক্তৃতা , ভাষণ
تصویری از سخنرانی
تصویر سخنرانی
دیکشنری فارسی به بنگالی
سخنرانی
تقریر
تصویری از سخنرانی
تصویر سخنرانی
دیکشنری فارسی به اردو
سخنرانی
การปราศรัย , สุนทรพจน์
تصویری از سخنرانی
تصویر سخنرانی
دیکشنری فارسی به تایلندی
سخنرانی
hotuba
تصویری از سخنرانی
تصویر سخنرانی
دیکشنری فارسی به سواحیلی
سخنرانی
nutuk, konuşma
تصویری از سخنرانی
تصویر سخنرانی
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
سخنرانی
演説
تصویری از سخنرانی
تصویر سخنرانی
دیکشنری فارسی به ژاپنی
سخنرانی
נְאוּם
تصویری از سخنرانی
تصویر سخنرانی
دیکشنری فارسی به عبری
سخنرانی
orazione, discorso
تصویری از سخنرانی
تصویر سخنرانی
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
سخنرانی
pidato
تصویری از سخنرانی
تصویر سخنرانی
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
سخنرانی
भाषण
تصویری از سخنرانی
تصویر سخنرانی
دیکشنری فارسی به هندی
سخنرانی
redevoering, toespraak
تصویری از سخنرانی
تصویر سخنرانی
دیکشنری فارسی به هلندی
سخنرانی
연설
تصویری از سخنرانی
تصویر سخنرانی
دیکشنری فارسی به کره ای

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سخنران
تصویر سخنران
کسی که در انجمنی یا برای جمعی سخنرانی کند، سخن راننده، زبان آور، ناطق، خطیب
فرهنگ فارسی عمید
(نَ گِ رَ دَ/ دِ / نَ رَ دَ / دِ)
شاعر و راوی. (آنندراج) :
ور مرا آینه در شانۀ دست آید من
نقش عنقای سخنران بخراسان یابم.
خاقانی.
، خطیب
لغت نامه دهخدا
(سُ خَ)
نطق کردن در مجمعی. عمل سخن ران. کنفرانس. نطق
لغت نامه دهخدا
(سُ خَ)
سخن شناسی. ادیبی. شاعری. نیکو سخن گویی:
کسی را که یزدان فزونی دهد
سخندانی و رهنمونی دهد.
فردوسی.
گبر را گفت پس مسلمانی
زین هنرپیشه ای، سخندانی.
سنایی.
نیست درعلم سخندانی و در درس سخا
مفتیی چون تو مصیب و ناقدی چون تو بصیر.
سوزنی.
چشمۀ حکمت که سخندانی است
آب شده زین دو سه یک نانی است.
نظامی.
بر حدیث من و حسن تو نیفزاید کس
حد همین است سخندانی و زیبایی را.
سعدی.
سخندانی وخوشخوانی نمی ورزند در شیراز
بیا حافظ که تا خود را به ملکی دیگر اندازیم.
حافظ
لغت نامه دهخدا
تصویری از سخنران
تصویر سخنران
سخن راننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سخندانی
تصویر سخندانی
سخن شناسی ادیبی، شاعری، نیکو سخن گویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سخنران
تصویر سخنران
سخن راننده، ناطق، خطیب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سخنران
تصویر سخنران
خطیب، ناطق، واعظ
فرهنگ واژه فارسی سره