جدول جو
جدول جو

معنی سخماء - جستجوی لغت در جدول جو

سخماء(سَ)
زمین که خاک آن نرم و درشت بهم آمیخته باشد. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(سَخْ خا)
نرمی و سستی. ج، سخاخی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
نبرد کردن کسی را دربزرگی، مخالفت کردن، نزاع کردن، همچشمی کردن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
دهی از دهستان القورات بخش حومه شهرستان بیرجند. دارای 130 تن سکنه. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات، گردو، بادام و شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
، جوانمردی نمودن. (منتهی الارب). جوانمردی. (آنندراج). جوانمرد شدن. (دهار). راد شدن. (تاج المصادر بیهقی). رجوع به سخا شود، (اصطلاع عرفان) عبارت است از آنکه انفاق مال و دیگرمتمنیات بر او سهل و آسان بود تا چندانکه باید و چندانکه شاید بمنصب استحقاق برساند. (نفایس الفنون)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
جمع واژۀ سخاءه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به سخاءه شود
لغت نامه دهخدا
(سَ)
آسمان. (منتهی الارب) (دهار) (مهذب الاسماء). آسمان و لفظ سما مأخوذ از سمو است که به معنی بلندی باشد. (غیاث) (آنندراج) :
اقبال و سعادت را آن مجلس و آن دست
روینده زمین آمد و بارنده سماء است.
مسعودسعد.
رجوع به سما شود، آسمان خانه. آسمان هر چیز. (منتهی الارب) (آنندراج) ، سایه بان. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، پرده که در کشیده باشند از سقف خانه. (منتهی الارب) (آنندراج) ، پشت اسب. (منتهی الارب) (آنندراج) (مهذب الاسماء) ، ابر. (منتهی الارب) (آنندراج). ابربلند. ج، سموات. (مهذب الاسماء) ، باران نیکو. (منتهی الارب) (آنندراج). ج، سمه، سمی. (مهذب الاسماء) ، گیاه. (منتهی الارب) (آنندراج).
- باب السماء، کهکشان مجره. (ناظم الاطباء).
- سماءالردیه، نام فلک البروج. (کشاف اصطلاحات الفنون).
- سماءالسفلی، آسمان نخستین. (مهذب الاسماء).
- سماءالسموات، فلک اعظم. (کشاف اصطلاحات الفنون) (اقرب الموارد).
- سماءالعلیاء، آسمان زبرین. (مهذب الاسماء).
- سماء جهواء، آسمان برهنه. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
مؤنث ارخم. شاه رخماء، گوسپند سپیدسر سیاه بدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). مؤنث ارخم. اسبان سپیدسر و سیاه بدن. ج، رخم. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
زن گنده بو. (منتهی الارب) (از متن اللغه) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(سَخْ)
زمین نرم فراخ. ج، سخاوی. (منتهی الارب). زمین نرم. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(صَ)
زمین سنگلاخ سوخته مخلوط به نرم و درشت. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از زخماء
تصویر زخماء
زن بد بو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیماء
تصویر سیماء
نشنه، نما
فرهنگ لغت هوشیار
زمین فراخ و نرم زمین پهناور پهندشت، جمع سخی، خواپران هم آوای خواهران جوانمردان
فرهنگ لغت هوشیار
جوانمردی و کرم و بخشش، تره شاهتره از گیاهان، بخشش دهش، شاهترگان از گیاهان (سخاء، جمع سخاء ه) نرمی سستی بخشش داشتن کرم داشتن، بخشش کرم، آسان بودن، انفاق اموال و غیره بر شخص تا چنانکه باید و شاید بمصب استحقاق رساند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سخاء
تصویر سخاء
((سَ))
بخشش، کرم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سماء
تصویر سماء
((سَ))
آسمان، جمع سماوات
فرهنگ فارسی معین