- سخل
- جمع سخله، بزغالگان برگان پاکیزه کردن، گرفتن به فریب، دور کردن کنار زدن
معنی سخل - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بره بزغاله نوزاد
نیازمندتر خلل آوردن خلل و رخنه کردن خلل رسانیدن زیان رسانیدن بهم زدن و درهم و برهم کردن، یا اخل در امری. کارشکنی
پرپهن خرفه فرفخ بقله الحمقاء رجله
بخیلی و منع کردن، امساک کردن
تنداب
آسان
راد، دست و دل باز، فراخ دست
خرمابن
خطاب، حرف، کلام
بره ماده
حرکت یک دوره آفتاب از نقطه برج حمل تا نقطه آخر برج حوت و آنرا بعربی سنه گویند، مدت حرکات زمین بدور خورشید که دوازده ماه یا 563 روز و 5 ساعت و 84 دقیقه و 54 ثانیه است و آنرا سال خورشیدی یا سال شمسی گویند
مرضی باشد از امراض چشم و آن مویی است که در درون پک چشم بر میاید و پرده ای را نیز گویند که در چشم بهم رسد رد کردن چیزی به کسی در راه خدا، دشنام دادن، ناسزا گفتن، باران که از ابر بر آمده و تا زمین نرسیده باشد، دشنام
سم شتر، ناخن فیل
در آمد، چیزی که حاصل شود
دشوار، سفت، خسیس
جمع سخاب، گلوبند ها بانگ فریاد
فرومایگان، مردان فرومایه
بخشش داشتن کرم داشتن، بخشش کرم، آسان بودن انفاق اموال و غیره بر شخص تا چنانکه باید و شاید بمصب استحقاق رساند
جامه یک تاه باف، ریسمان یک لای، جامه سپید جامه پنبه ای یک تاه بافتن، پوست باز کردن، خاک فرسودن، بسودن درم، پوست کندن با تازیانه، گریستن، نرم کردن در همرنگ از ماهیان
ظرف فلزی که بدان آب کشند دلو جمع اسطال سطول
چک با مهر و بمعنی عهد نامه و حکم محکم
جوانمرد، بخشنده، کریم
کلام، گفتار
سیاهی، کینه بد خواهی
تنگروزی، نزاری، بی خردی سبکمغزی سبک مغزی سبکی، درید گی مشک
چشم گرفتن، نا خشنودی، ضد رضا
تنبل به تنبل جامه صبرم بریدند به زشتی پرده نامم دریدند (گرگانی) فسوس کردن دست انداختن افسوسیدن (مسخره کردن)
گرم، آماس
پرده گردن بند پرده سینه ریز
پیمانه، ظرف بزرگ فلزی که با یک دسته که از یک سوی دهان آن تا سوی دیگر رود و بیشتر برای آب دادن ستور بکار میرود
تهیگاه زدودن لاغر سرین مرد
خرد اندام دست و پا کوچولو، بد خوی، ناآرام، بد خوار بد خوراک، نزار ترنجیده پوست
خرما خسکه بی هسته