مردان ضعیف و فرومایگان. واحد ندارد. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (مهذب الاسماء). خالد گوید: یکی آن سخل است و آن هر چیز ناتمام بود. (اقرب الموارد) ، چیزی که به جمیع وجوه کامل و تمام شده باشد. (منتهی الارب) ، خرمای دانه سخت ناشده در لغت اهل حجاز. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
مردان ضعیف و فرومایگان. واحد ندارد. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (مهذب الاسماء). خالد گوید: یکی آن سُخْل است و آن هر چیز ناتمام بود. (اقرب الموارد) ، چیزی که به جمیع وجوه کامل و تمام شده باشد. (منتهی الارب) ، خرمای دانه سخت ناشده در لغت اهل حجاز. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
بره و بزغالۀ نوزاده، نر باشد یا ماده. ج، سخل، سخال، سخلان. (منتهی الارب) (آنندراج). بچۀ گوسفند در آن وقت که بزاید، نر و ماده یکسان بود. سخال جمع آن است. (مهذب الاسماء) : بچۀ گوسفند چون از مادر بر زمین افتد اگر میش باشد و اگر از بز و اگر از نر باشد و اگرماده آن را سخله و بهمه گویند. (تاریخ قم ص 178)
بره و بزغالۀ نوزاده، نر باشد یا ماده. ج، سَخْل، سِخال، سُخْلان. (منتهی الارب) (آنندراج). بچۀ گوسفند در آن وقت که بزاید، نر و ماده یکسان بود. سخال جمع آن است. (مهذب الاسماء) : بچۀ گوسفند چون از مادر بر زمین افتد اگر میش باشد و اگر از بز و اگر از نر باشد و اگرماده آن را سخله و بهمه گویند. (تاریخ قم ص 178)
جامه یک تاه باف، ریسمان یک لای، جامه سپید جامه پنبه ای یک تاه بافتن، پوست باز کردن، خاک فرسودن، بسودن درم، پوست کندن با تازیانه، گریستن، نرم کردن در همرنگ از ماهیان
جامه یک تاه باف، ریسمان یک لای، جامه سپید جامه پنبه ای یک تاه بافتن، پوست باز کردن، خاک فرسودن، بسودن درم، پوست کندن با تازیانه، گریستن، نرم کردن در همرنگ از ماهیان
حرکت یک دوره آفتاب از نقطه برج حمل تا نقطه آخر برج حوت و آنرا بعربی سنه گویند، مدت حرکات زمین بدور خورشید که دوازده ماه یا 563 روز و 5 ساعت و 84 دقیقه و 54 ثانیه است و آنرا سال خورشیدی یا سال شمسی گویند
حرکت یک دوره آفتاب از نقطه برج حمل تا نقطه آخر برج حوت و آنرا بعربی سنه گویند، مدت حرکات زمین بدور خورشید که دوازده ماه یا 563 روز و 5 ساعت و 84 دقیقه و 54 ثانیه است و آنرا سال خورشیدی یا سال شمسی گویند
مرضی باشد از امراض چشم و آن مویی است که در درون پک چشم بر میاید و پرده ای را نیز گویند که در چشم بهم رسد رد کردن چیزی به کسی در راه خدا، دشنام دادن، ناسزا گفتن، باران که از ابر بر آمده و تا زمین نرسیده باشد، دشنام
مرضی باشد از امراض چشم و آن مویی است که در درون پک چشم بر میاید و پرده ای را نیز گویند که در چشم بهم رسد رد کردن چیزی به کسی در راه خدا، دشنام دادن، ناسزا گفتن، باران که از ابر بر آمده و تا زمین نرسیده باشد، دشنام