- سخب
- جمع سخاب، گلوبند ها بانگ فریاد
معنی سخب - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مار دوست از گیاهان، ناتوزش (بی وفائی)
راد، دست و دل باز، فراخ دست
خطاب، حرف، کلام
خیک بزرگ غراره چرمین
خواب ژرف، دور شدن، تن آسانی شوره زار
علت، وسیله، دستاویز
دشوار، سفت، خسیس
گردن آویز گردن آویز بی گوهر که از هسته یا گل فراهم آورند گلوبند
بخشش داشتن کرم داشتن، بخشش کرم، آسان بودن انفاق اموال و غیره بر شخص تا چنانکه باید و شاید بمصب استحقاق رساند
پر خوردن، بسیار نوشیدن، گستردن، روان شدن، جمع سحابه، ابرها جمع سحاب ابرها
جوانمرد، بخشنده، کریم
کلام، گفتار
سیاهی، کینه بد خواهی
جمع سخله، بزغالگان برگان پاکیزه کردن، گرفتن به فریب، دور کردن کنار زدن
تنگروزی، نزاری، بی خردی سبکمغزی سبک مغزی سبکی، درید گی مشک
چشم گرفتن، نا خشنودی، ضد رضا
تنبل به تنبل جامه صبرم بریدند به زشتی پرده نامم دریدند (گرگانی) فسوس کردن دست انداختن افسوسیدن (مسخره کردن)
گرم، آماس
یکی از فلزات شناخته شده و از قدیم الایام بوده و جسمی است سفید خاکستری رنگ و بسیار نرم و سنگین و وزن مخصوص دارد و اکثر اوقات محتوی مقدار زیادی سم و یکی از سموم قویه است و از این جهت استعمال آن در آلات و ادوات طباخی بسی خطرناک می باشد
ریزش پیاپی، تند رو اسپ، بلند بالا مرد، بایسته کار، مس، سرب، گونه ای جامه آردم (شغایغ نعمانی) از گیاهان
کره شتر نر، ستون تاژ ستون چادر، شاخه دراز نزدیکی نزدیک شدن
گرسنگی شور آرزو
رشته گلیز
جامه، پوشش و بمعنای غارت و تاراج و یغما
سنت: روزگار پاره ای از روزگار اسپ تیز رو نوند در ترکیب به معنی سنبنده (سوراخ کننده) آید: آهن سنب، سم چارپایان، خانه زیر زمینی جهت درویشان سمج، آغل گوسفندان سمج
دشت فراخ، اسپ توانا، پاسی از شب زمین هموار
میوه ایست معروف
فغان هنگام شکنجه فغاننده جیغ زننده
ریختن آب یا مایع دیگر
شخش، کهنه، پوسیده، فرسوده
کریم، بخشنده، جوانمرد، رادمرد
سحاب ها، ابرها، جمع واژۀ سحاب
خشم گرفتن بر کسی، ناخوش داشتن چیزی
گلۀ آهو، دستۀ پرندگان، جماعت، راه، قلب، دل