جدول جو
جدول جو

معنی سخائم - جستجوی لغت در جدول جو

سخائم
(سَ ءِ)
جمع واژۀ سخیمه. کینه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به سخیمه شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(سَ ءِ)
جمع واژۀ سائم و سائمه. رجوع بهر یک از این کلمات شود
لغت نامه دهخدا
(ءِ)
مرکّب از: خ ی م ، حیله گر. (منتهی الارب)، حیله باز و غدار. (ناظم الاطباء) ، ترسان و جبان. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(ءِ)
چرنده. (منتهی الارب) (آنندراج). ج، سوائم، حیوانی که از علف بیابان می چرد در بیشتر سال. (تعریفات جرجانی). در اصطلاح فقها این لفظ اطلاق شود بر چارپایان که بچرا روند بر حسب عادت. مانند: شتر، گاو، گوسپند و اسب. عرب گوید: سامت الماشیه، ای رعت فهی سائمه. پس درباره خر و استر این لفظ را نتوان اطلاق کرد. زیرا چرنده نیستند بر حسب عادت و در شرع چریدن را در بیشتر از مدت سال معتبر دانسته اند و لذا فسرت بالمکتفیه بالرعی فی اکثر الحول. (کشاف اصطلاحات الفنون)
لغت نامه دهخدا
(سِ)
موضعی است و امروءالقیس آن را یاد کرده است:
لمن الدیار عرفتها بسخام
فعمایتین فهضب ذی اقدام.
(از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سمائم
تصویر سمائم
جمع سموم، باد های سوزان
فرهنگ لغت هوشیار
چرنده، چراننده، خود چرا خود چر چرنده جمع سوائم (سوایم)، توضیح چارپایانی که بچرا روند بر حسب عادت مانند: شتر اسب گوسفند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سخام
تصویر سخام
سیاهی دیگ، ذغال انگشت، می گوارا، جامه ترمینه، موی سیاه
فرهنگ لغت هوشیار