اثواب سحولیه، جامه های منسوب به سحول که موضعی است بیمن یا منسوب بگازر که میشوید آن را. (منتهی الارب). گویند ثیاب سحولیه، و سحولیه بضم اول روایت کنند و بفتح مشهور است. (اقرب الموارد)
اثواب سحولیه، جامه های منسوب به سحول که موضعی است بیمن یا منسوب بگازر که میشوید آن را. (منتهی الارب). گویند ثیاب سحولیه، و سحولیه بضم اول روایت کنند و بفتح مشهور است. (اقرب الموارد)
ماکسیمیلین دبتون بارن د رسنی دوک د وزیر هانری چهارم پادشاه فرانسه (متولد سال 1559 در کاخ رسنی و متوفی 1641 میلادی)، وی مردی دلیر و نیکخو و کارآمد بود، بعد از جنگهایی که در رکاب هانری چهارم کرد مشاور و وزیر او گردید، مالیه را اداره کرد و کشاورزی را حمایت نمود، در کشور، جاده ها و قنوات احداث و توپخانه ای ایجاد کرد، بودجه ای بوجود آورد و مالیات را انتظام بخشید، کتاب قابل توجهی بنام اقتصادیات شاهی تألیف کرد، (فرهنگ فارسی معین)
ماکسیمیلین دُبتون بارن دُ رسنی دوک دُ وزیر هانری چهارم پادشاه فرانسه (متولد سال 1559 در کاخ رسنی و متوفی 1641 میلادی)، وی مردی دلیر و نیکخو و کارآمد بود، بعد از جنگهایی که در رکاب هانری چهارم کرد مشاور و وزیر او گردید، مالیه را اداره کرد و کشاورزی را حمایت نمود، در کشور، جاده ها و قنوات احداث و توپخانه ای ایجاد کرد، بودجه ای بوجود آورد و مالیات را انتظام بخشید، کتاب قابل توجهی بنام اقتصادیات شاهی تألیف کرد، (فرهنگ فارسی معین)
قریه ای است به یمن که جامۀ خوب در آن می بافند. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (معجم البلدان). یقال: ثیاب سحولیه، و سحولیه بضم سین روایت کنند و بفتح مشهور است. (اقرب الموارد). قریه ای است به یمن. (امتاع الاسماع ج 1 ص 550)
قریه ای است به یمن که جامۀ خوب در آن می بافند. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (معجم البلدان). یقال: ثیاب سحولیه، و سحولیه بضم سین روایت کنند و بفتح مشهور است. (اقرب الموارد). قریه ای است به یمن. (امتاع الاسماع ج 1 ص 550)
اسب و گوسفند یک ساله. ج، حوالی. (مهذب الاسماء). یک ساله از ستوران ناکفته سم و غیر آن. حولیه مؤنث آن و حولیات جمع آن. (از منتهی الارب). ستوران سم دار و غیر آن که یک سال بر آنها گذشته باشد: چون یکساله گردد (بچۀ اسب) حولی گویند. (تاریخ قم). و رجوع به صبح الاعشی ج 2 ص 30 شود
اسب و گوسفند یک ساله. ج، حوالی. (مهذب الاسماء). یک ساله از ستوران ناکفته سم و غیر آن. حولیه مؤنث آن و حولیات جمع آن. (از منتهی الارب). ستوران سم دار و غیر آن که یک سال بر آنها گذشته باشد: چون یکساله گردد (بچۀ اسب) حولی گویند. (تاریخ قم). و رجوع به صبح الاعشی ج 2 ص 30 شود
حول. کژچشمی. دوبینی. لوچی: گر کسی گوید که همتای تو دیدم سیدی هم ترا دیده بود و آن دیده دارد احولی. زوزنی، رواج و رونق دوباره بخشیدن. تقویت کردن: بر آن جمله که در احیاء سوابق معدلت امیر عادل ناصرالدین... سعی نمود تا آن را به لواحق خویش بیاراست. (کلیله و دمنه) ، یافتن زمین را فراخ نعمت و بسیارنبات: احیینا الأرض، یافتیم زمین را فراخ نعمت بسیارنبات، در فراخی نعمت شدن. زیستن در فراخی نعمت: احیت القوم، زیستند مواشی قوم و نیکوحال شدندو گشتند در فراخی عیش و نعمت. احیت الناقه، زیست بچۀ ناقه. (منتهی الارب) ، در باران شدن، شب زنده داری کردن. شب را بیدار گذاشتن. شب زنده داری. - شبهای احیاء. رجوع به ترکیبات شب شود
حَوَل. کژچشمی. دوبینی. لوچی: گر کسی گوید که همتای تو دیدم سیدی هم ترا دیده بود و آن دیده دارد احولی. زوزنی، رواج و رونق دوباره بخشیدن. تقویت کردن: بر آن جمله که در احیاء سوابق معدلت امیر عادل ناصرالدین... سعی نمود تا آن را به لواحق خویش بیاراست. (کلیله و دمنه) ، یافتن زمین را فراخ نعمت و بسیارنبات: اَحْیَیْنا الأرض، یافتیم زمین را فراخ نعمت بسیارنبات، در فراخی نعمت شدن. زیستن در فراخی نعمت: اَحْیَت ِ القوم، زیستند مواشی قوم و نیکوحال شدندو گشتند در فراخی عیش و نعمت. اَحْیَت ِ الناقهُ، زیست بچۀ ناقه. (منتهی الارب) ، در باران شدن، شب زنده داری کردن. شب را بیدار گذاشتن. شب زنده داری. - شبهای احیاء. رجوع به ترکیبات شب شود