جدول جو
جدول جو

معنی سحرگستر - جستجوی لغت در جدول جو

سحرگستر
(نُ تَ / تِ)
بسیار ساحر که اثر جادوئی او در همه جا پراکنده بود. مجازاً، در بیت زیر و نظائر آن، سخت فصیح. بغایت شیوا سخن. سرایندۀ معانی بکر و الفاظ عذب:
بدین سکه آورد نقد بدیهه
شد از کیمیای سخن سحرگستر.
خاقانی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نورگستر
تصویر نورگستر
نورافشان، منتشر کننده و پراکنده کنندۀ نور و روشنایی
فرهنگ فارسی عمید
(نَ ظَ بَ تَ / تِ)
سخی و جوانمرد. (آنندراج) :
تا سخن پروربوی از صاحب رازی بهی
چون سخاگستر بوی از حاتم طایی بری.
سوزنی.
تویی معاینه در مهتری و مثل تو نیست
کریم طبع و رهی پرور و سخاگستر.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
(حُ مَ)
مخفف گوهرگستر. رجوع به گوهرگستر شود
لغت نامه دهخدا
(کَ)
هنرمند. باهنر:
چنین گفت پس ای هنرگستران
مدارید دلها به من بر گران.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(رَ)
منتشرکننده و پراکنده نمایندۀ روشنی. (ناظم الاطباء). روشنی بخش. نورافشان
لغت نامه دهخدا
(دَ کُ نَنْ دَ / دِ)
مهر گسترنده. که مهر و محبت را گسترش دهد
لغت نامه دهخدا
تصویری از سخاگستر
تصویر سخاگستر
بخشنده دهنده دهشمند
فرهنگ لغت هوشیار
جادوگر، چشم بند، سحار
فرهنگ واژه مترادف متضاد