جدول جو
جدول جو

معنی سحتاء - جستجوی لغت در جدول جو

سحتاء
(سَ)
زمین بی گیاه. (منتهی الارب) : ارض سحتاء، لا رعی فیها. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
سحتاء
زمین بی گیاه
تصویری از سحتاء
تصویر سحتاء
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(صَ طَ لَ)
استوارگردانیدن: احتاء جدار، استوار و محکم کردن دیوار را، دستها گرد زانو حلقه کرده بر سرین نشستن. (منتهی الارب) ، زانو بدستار بستن
لغت نامه دهخدا
(سَ)
زنی که حنا نبسته باشد. (منتهی الارب) (آنندراج). زنی که خضاب نکند. (تاج المصادر بیهقی) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ حَ)
جمع واژۀ محت. (منتهی الارب). رجوع به محت شود
لغت نامه دهخدا
(سِ)
جمع واژۀ سحاءه، مهر نامه. رجوع به سحاءه و سحای شود، سازندۀ بیل. (المنجد) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(سَحْ حا)
از س ح ح، ریزان، و منه یمین اﷲ سحاء، ای دائمه الصب بالمطا. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، (از س ح ی) آنکه خاک و گل را از زمین رندد، باغبان که از بیل خیابان و غیره را آرایش دهد. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از احتاء
تصویر احتاء
استوار دوختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سبتاء
تصویر سبتاء
بیابان، زمین هموار دشت، زن دراز گوش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سحراء
تصویر سحراء
چشم سرخ چشم خونی، آب تیره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سلتاء
تصویر سلتاء
زن بی برناک برناک نبسته (برناک حنا)
فرهنگ لغت هوشیار
مهر نامه، سرنامه (عنوان نامه)، کاغذ تراش، پوستک پوست نازکی که در پوشنیدن (جلد کردن) به کار رود مهر نامه، عنوان نامه واحد سحاء ه، جمع اسحیه
فرهنگ لغت هوشیار