جدول جو
جدول جو

معنی سحان - جستجوی لغت در جدول جو

سحان
جزیره ای است ماوراء سراندیب و در آنجا کوهی عظیم است بنام راهوان و درآنجا یاقوت وجود دارد. (از الجماهر بیرونی ص 44)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از حسان
تصویر حسان
(دخترانه و پسرانه)
زیبارویان، نیکوان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سحاب
تصویر سحاب
(پسرانه)
ابر
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سبحان
تصویر سبحان
(پسرانه)
پاک و منزه، از نامهای خداوند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سوان
تصویر سوان
(دخترانه و پسرانه)
نام دریاچه ای در ارمنستان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سمان
تصویر سمان
(دخترانه و پسرانه)
مخفف آسمان، نام روز بیست و هفتم از هر ماه شمسی در ایران قدیم
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سمان
تصویر سمان
آسمان، روز بیست و هفتم از هر ماه خورشیدی، آسمان روز
بلدرچین، پرنده ای با بال های کوتاه منقار کوچک و صدای بلند، سمانه، سلویٰ، کرک، بدبده، وشم، ورتیج، کراک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سحاب
تصویر سحاب
ابر، بخارهای غلیظ شده یا تودۀ قطرات آب و ذرات یخ معلق در جو که از آن ها باران و برف و تگرگ می بارد، غیم، غین، غمام، غمامه، میغ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حسان
تصویر حسان
خوبیها، نیکویی ها، جمع واژۀ حسن، حسن، جمع واژۀ حسنه، حسنه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سیان
تصویر سیان
گیاهی فاقد شکوفه و گل که در حوالی کوفه می روید، عشقه، برسیان، پرسیان، پرشیان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سفان
تصویر سفان
خداوند کشتی، ناخدا، کشتی ساز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سمان
تصویر سمان
روغن فروش، روغن گر، روغن کار
فرهنگ فارسی عمید
(کُ)
جمع واژۀ اکسح. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، جمع واژۀ کسحان. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). منه الحدیث الصدقه مال الکسحان و العوران. (منتهی الارب). رجوع به اکسح و کسحان شود
لغت نامه دهخدا
(کَ)
شل و برجا مانده. اکسح. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج). ج، کسحان. لنگ. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
بند نامه در گذشته ریسمانی بر نامه می پیچیدند تا بیگانه آن را نگشاید
فرهنگ لغت هوشیار
شب پره، خاردار از درختان، دیوار بست خانه (ساحت خانه) گرسنگی گاوی (جوع البقر) از بیماری ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساحن
تصویر ساحن
سنگ زر، سنگ سیم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سبحان
تصویر سبحان
پاک و منزه، مقدس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حسان
تصویر حسان
بسیار نیکو و خوب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سنان
تصویر سنان
سر نیزه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سلحان
تصویر سلحان
گلوگاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سفان
تصویر سفان
کشتی بان، کشتی باز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سمان
تصویر سمان
مخفف آسمان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سکان
تصویر سکان
دنباله کشتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرحان
تصویر سرحان
گرگ نر گرگ، جمع سراحین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سدان
تصویر سدان
پرده
فرهنگ لغت هوشیار
مهر نامه، سرنامه (عنوان نامه)، کاغذ تراش، پوستک پوست نازکی که در پوشنیدن (جلد کردن) به کار رود مهر نامه، عنوان نامه واحد سحاء ه، جمع اسحیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سحاب
تصویر سحاب
ابری بارنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سحاح
تصویر سحاح
ریزان، هوا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سحار
تصویر سحار
سحر کننده، جادوگر و شعبده باز
فرهنگ لغت هوشیار
پسوند مکان. الف: باسم ذات پیوند دال بر بسیاری و فراوانی: بوستان خارستان تاکستان سروستان گلستان گورستان نیستان. ب: باسم معنی پیوندد و افاده محل و مکان کند: دادستان فرهنگستان ورستان ج: باسم خاص (علم) پیوندد و افاده مقر مستقر و محل کند: ارمنستان افغانستان تاجیکستان ترکستان کردستان گرجستان لرستان هندوستان، پسوند زمان: تابستان زمستان. در ترکیب به معنی ستاینده آید: جانستان دادستان دلستان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سحاق
تصویر سحاق
ساینده، کوبنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سحام
تصویر سحام
سیاهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سحاف
تصویر سحاف
بیماری باریک (سل سد در)، جمع سحفه، پیه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سگان
تصویر سگان
اکالیب
فرهنگ واژه فارسی سره