جدول جو
جدول جو

معنی سحام - جستجوی لغت در جدول جو

سحام
(سُ)
نام روستایی است به یمن. (منتهی الارب) (آنندراج). بلاد بنی سحام به یمن از ناحیۀ ذمار است. (از معجم البلدان)
نام وادیی است به فلج. (از معجم البلدان) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
سحام
(سُ / سَ)
سیاهی. (اقرب الموارد). منتهی الارب، بضم اول ضبط کرده است
لغت نامه دهخدا
سحام
سیاهی
تصویری از سحام
تصویر سحام
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سحاب
تصویر سحاب
(پسرانه)
ابر
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از حسام
تصویر حسام
(پسرانه)
شمشیر تیز و برنده
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سهام
تصویر سهام
(پسرانه)
سهم ها، بهره ها
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از لحام
تصویر لحام
آنچه با آن چیزی را لحیم کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سنام
تصویر سنام
رکن معظم هر چیز، شریف قوم، بزرگ قوم،
کوهان شتر، کمرگاه، گودبان، گرده بان، گردبان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سقام
تصویر سقام
بیمار شدن، بیماری، دردمندی
فرهنگ فارسی عمید
(سُ مَ)
آبی است مر کلب را به یمامه. (منتهی الارب) (آنندراج). آبی است مر بنی کلیب را به یمامه. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(مَ مومْ /مِ مومْ)
ریختن، چنانکه ابر و آسمان باران را: اسحمت السماء. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سقام
تصویر سقام
بیمار شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سطام
تصویر سطام
انبر، سرشیشه، تیزی در تیغ
فرهنگ لغت هوشیار
رامبخش از نام های خداوند، آرامش، آشتی سازش، درود گردن نهادن، درود گفتن تهیت گفتن، بی عیب بودن، گردن نهادگی، درود گویی تهیت، بی عیبی تندرستی سلامت، درود، مراسمی که در عید ها در پیشگاه شاه یا رئیس مملکت برقرار شود و طبقات مختلف کشوری و لشگری و نمایندگان دول خارجه وی را تهیت گویند، احترام نظامی که هر فرد سپاهی نسبت به مافوق خود انجام دهد و آن معمولا عبارت است از خبر دار بودن و بالا بردن دست راست و قرار دادن نوک پنجه دست مزبور نزدیک شقیقه، ذکریست که نماز گذار در آخرین رکعت نماز گوید و نماز جز بدان تمام نشود و آن را دو صیغه است: السلام علینا و علی عبادالله الصالحین السلام علیکم و رحمه الله و برکاته. نماز گزار هر یک از این دو سلام را بدهد دیگری مستحب شود. یعنی سلامت و بی گزند باشید، تهنیت گفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شحام
تصویر شحام
پیه فروش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سمام
تصویر سمام
تند و سبک، جمع سم، زهرها، سوراخ ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سنام
تصویر سنام
کوهان شتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سهام
تصویر سهام
جمع سهم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سوام
تصویر سوام
بها و قیمت، بها کردن متاع
فرهنگ لغت هوشیار
مهر نامه، سرنامه (عنوان نامه)، کاغذ تراش، پوستک پوست نازکی که در پوشنیدن (جلد کردن) به کار رود مهر نامه، عنوان نامه واحد سحاء ه، جمع اسحیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سجام
تصویر سجام
روان شدن اشک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سحاب
تصویر سحاب
ابری بارنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سحاح
تصویر سحاح
ریزان، هوا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سحار
تصویر سحار
سحر کننده، جادوگر و شعبده باز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سحاف
تصویر سحاف
بیماری باریک (سل سد در)، جمع سحفه، پیه ها
فرهنگ لغت هوشیار
شب پره، خاردار از درختان، دیوار بست خانه (ساحت خانه) گرسنگی گاوی (جوع البقر) از بیماری ها
فرهنگ لغت هوشیار
بند نامه در گذشته ریسمانی بر نامه می پیچیدند تا بیگانه آن را نگشاید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سخام
تصویر سخام
سیاهی دیگ، ذغال انگشت، می گوارا، جامه ترمینه، موی سیاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ستام
تصویر ستام
یراق و زین اسب، لگام، دهنه و سر افسار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حسام
تصویر حسام
شمشیر بران، تیز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جحام
تصویر جحام
زفت ژکور
فرهنگ لغت هوشیار
انبوهی جا تنگی انبوهی کردن، انبوهی ازدحام. یا روز (یوم) زحام روز قیامت رستاخیز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رحام
تصویر رحام
آماس زهدان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سحاق
تصویر سحاق
ساینده، کوبنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سلام
تصویر سلام
درود، نیک روز
فرهنگ واژه فارسی سره