جدول جو
جدول جو

معنی سجیح - جستجوی لغت در جدول جو

سجیح(سَ)
نرم و آسان. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
سجیح
نرم و آسان
تصویری از سجیح
تصویر سجیح
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سلیح
تصویر سلیح
آلت جنگ، افزار جنگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سجیه
تصویر سجیه
خلق، خوی، طبیعت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سجین
تصویر سجین
سخت از هر چیز، شدید، سخت، نام جایی در دوزخ، دائم، ثابت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سطیح
تصویر سطیح
منبسط، پهن شده، درازکشیده، ستان خفته، آنکه به علت ضعف یا بیماری به کندی از جا برخیزد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سجیل
تصویر سجیل
پارۀ گل خشکیده که مانند سنگ باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نجیح
تصویر نجیح
درست، صحیح، پیروز، شکیبا
فرهنگ فارسی عمید
(یِ)
رجوع به سائح شود
لغت نامه دهخدا
(سَ حَ)
اندازه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). یقال: بیوتهم علی سجیحه واحده، ای علی قدر واحد. (اقرب الموارد) ، سجیه وطبیعت. (اقرب الموارد). سرشت و خو. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اِ ضِ)
تعریض کردن کسی را بسخن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، بانگ کردن کبوتر. (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
زینه فرستاده پیامبر آلتی که بدان جنگ کنند آلت جنگ ساز جنگ. یا سلاح سرد. سلاحی است که آتش نشود مانند کارد شمشیر خنجر زوبین و غیره. یا سلاح گرم. سلاحی آتشین ماند تفنگ توپ و مانند آن یا سلاح باز کردن، دور کردن سلاح ها از خویشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وجیح
تصویر وجیح
سخت بافت: جامه، پناهگاه
فرهنگ لغت هوشیار
راست و درست، مرد پیروز، رفتار سخت، اندیشه درست، شکیبا صواب درست: ملوک راازمعرفت شروط ریاست وشناختن لوازم سیاست وفیض فضل وبسط عدل وفکرت صحیح ورای نجیح چاره ای نبود
فرهنگ لغت هوشیار
زیور، مروارید که به رشته نکشیده باشند، شکار که از چیگاه شکارگر درآید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سمیح
تصویر سمیح
با گذشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سریح
تصویر سریح
آسان، روان شاش، بی زین اسپ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سجین
تصویر سجین
زندان سخت، دفتر زندانیان، جایگاهی در دوزخ ثابت دایم، سخت شدید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سجیحه
تصویر سجیحه
اندازه، سرشت خوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجیح
تصویر اجیح
زبانه آتش افروزه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سطیح
تصویر سطیح
دراز بالا، منبسط
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سجیه
تصویر سجیه
خلق خوی عادت طبیعت، جمع سجایا سجیات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سایح
تصویر سایح
سیاحت کننده جهانگرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سجیل
تصویر سجیل
بهره نصیب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سجیس
تصویر سجیس
بد بوی، آب تیره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سجیر
تصویر سجیر
یار و دوست خالص
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سجاح
تصویر سجاح
هوا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سدیح
تصویر سدیح
ستان (طاقباز)
فرهنگ لغت هوشیار
گلیم گنده، گوال (جوال تازی گشته)، چوخای ستبر، تیر بی برد تیری از تیرهای منگ (قمار) که هیچگاه برد نداشته باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سایح
تصویر سایح
((یِ))
سیاحت کننده، جهانگرد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سجیه
تصویر سجیه
((سَ جّ یَّ))
خلق، عادت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سجین
تصویر سجین
((س جُ))
نام جایی در دوزخ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سجیل
تصویر سجیل
((س جُ))
پاره گل خشک شده که مانند سنگ باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سلیح
تصویر سلیح
((س))
سلاح
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نجیح
تصویر نجیح
((نَ))
صواب، درست
فرهنگ فارسی معین