جدول جو
جدول جو

معنی سجاوندی - جستجوی لغت در جدول جو

سجاوندی
علائمی که در نقطه گذاری متون به کار می رود، (صفت نسبی، منسوب به سجاوند، ناحیه و کوهی در نزدیکی سیستان) از مردم سجاوند، نقش و نگار کردن در صفحۀ کتاب با آب زر و شنگرف
تصویری از سجاوندی
تصویر سجاوندی
فرهنگ فارسی عمید
سجاوندی
(سَ وَ)
محمد بن ابی یزید طیفور ملقب به شمس الدین و مکنی به ابوالفضل السجاوندی القاری، متوفی 560 هجری قمری او راست:
1- ’الوقف و الابتداء’ که هفت گونه وقف رامیشناساند.
2- ’الموجز’ که پنج گونه را در بر دارد.
3- ’عین المعانی’ فی تفسیر سبع المثانی.
سجاوندی نخستین کسی است که نشانه های هفتگانه وقف را بکار برده و از این رو این نشانه ها سجاوندی خوانده شده و قرآن ها را که این نشانه ها در آن بکار رود ’قرآن سجاوندی’ خوانند. رجوع به فهرست کتاب خانه مرکزی دانشگاه ج 1 ص 242 و الذریعه ج 9 شود
لغت نامه دهخدا
سجاوندی
منسوب به سجاوند، منقش کردن کتاب با طلا و شنگرف
تصویری از سجاوندی
تصویر سجاوندی
فرهنگ لغت هوشیار
سجاوندی
((سَ وَ))
آراستن کتاب با طلا
تصویری از سجاوندی
تصویر سجاوندی
فرهنگ فارسی معین
سجاوندی
نشانه گذاری
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خداوندی
تصویر خداوندی
الهی، مربوط به خداوند، بزرگی، پادشاهی، مالکیت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از راوندی
تصویر راوندی
از مردم راوند، در موسیقی گوشه ای در دستگاه همایون و راست پنجگاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نهاوندی
تصویر نهاوندی
از مردم نهاوند، در موسیقی از الحان قدیم ایرانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ستاوند
تصویر ستاوند
ایوان، بالاخانه که جلو آن باز باشد و در پیش آن ستون هایی برای نگاهداشتن سقف آن بر پا کرده باشند
رواق، صفّه، ستافند، ستاویز، ستاوین، خیری، برای مثال جهان جای بقا نیست به آسانی بگذار / به ایوآنچه بری رنج و به کاخ و به ستاوند (طیان - شاعران بی دیوان - ۳۱۳)
فرهنگ فارسی عمید
(وَ)
نام قطعه ای از قطعات دستگاه همایون در اصطلاح موسیقی. رجوع به مجمعالادوار هدایت نوبت سوم ص 100 و 201 شود
لغت نامه دهخدا
(نِ وَ)
منسوب به نهاوند است. رجوع به نهاوند شود، نام پرده ای است از موسیقی و این غیر از نهاوند است. (جهانگیری) (برهان قاطع) (انجمن آرا) (رشیدی) :
نماز شام رسید ای بت سمرقندی
بساز چنگ و بزن پردۀ نهاوندی.
نزاری (از جهانگیری).
به گوش اندر همی گویدت گیتی بار بر خر نه
تو گوش دل نهادستی به دستان نهاوندی.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
(وَ)
منسوب است به راوند که از قرای کاشان است. (از انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(سَ کَ)
کسی را گویند که مکمل و مسلح شده باشد. (برهان) (آنندراج). رجوع به مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
(سَ وَ)
قصبه ای از خواف به نیشابور. (مفاتیح العلوم)
لغت نامه دهخدا
(سَ / سُ وَ)
رواق و بالاخانه باشد که پیش آن مانند ایوان گشوده بود. (برهان). بالاخانه که پیش آن گشاده باشد چون ایوان. (رشیدی) :
ستاوند ایوان کیخسروی
نگاریده چون خامۀ مانوی.
فردوسی.
، صفۀ بلند و بزرگ. (برهان) (رشیدی) ، صفّه ای را هم گفته اند که سقف آن را بیک ستون برافراشته باشند. (برهان) (رشیدی). مخفف ستن آونداست یعنی آونگ یک ستون است یا آنکه نسبت بیک ستون دارد. (رشیدی). چون صفه ای باشد بالای ستونی برداشته. (لغت فرس اسدی) :
جهان جای بقا نیست به آسانی بگذار
به ایوان چه بری رنج و بکاخ و به ستاوند.
طیّان مرغزی
لغت نامه دهخدا
(وَ)
نام قریه ای است در بیست هزار و پانصد گزی جنوب غربی قریۀ سروبی ولایت کابل به افغانستان. این ده بین 69 درجه و 34 دقیقه و 35 ثانیۀ طول شرقی و خط 34 درجه و 32 دقیقه و 56 ثانیۀ عرض شمالی قرار دارد. (از قاموس جغرافیایی افغانستان ج 2)
لغت نامه دهخدا
(نَ وَ)
عبدالرحیم نهاوندی (میرزا...) از اعاظم علمای امامیۀ قرن اخیر است و اواخر عمر در تهران سکونت جست و در مدرسه مروی به تدریس پرداخت. حاشیۀ رسائل شیخ انصاری تألیف اوست. به سال 1304 هجری قمری در تهران وفات یافت. (از ریحانهالادب ج 6ص 267). و رجوع به الذریعه الی تصانیف الشیعه شود
علی بن ملا فتح الله نهاوندی از اصولیین و فقهای قرن اخیر است. او راست: تشریح الاصول الصغیر و تشریح الاصول الکبیر و مقدمهالواجب. به سال 1322 هجری قمری در نجف درگذشت. (از ریحانه الادب ج 6 ص 269). و رجوع به احسن الودیعه ج 1 ص 163 شود
لغت نامه دهخدا
(هََ وَ)
از ایلات کرد. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 57)
لغت نامه دهخدا
(دُ وَ)
منسوب است به دباوند، ناحیتی در جبال ری. (الانساب سمعانی). دماوندی. دنباوندی. رجوع به دماوندی و دنباوندی شود
لغت نامه دهخدا
(سَ کَ دَ / دِ)
مکمل و مسلح. (آنندراج) (رشیدی) (جهانگیری)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
دهی است از دهستان بالاخواف بخش خواف شهرستان تربت حیدریه. دارای 398 تن سکنه. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات. شغل اهالی زراعت، گله داری وقالیچه بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
نام محلی است ملک کشمیر بنا نهاده. در مجمل التواریخ و القصص آمده: ملک کشمیر، آنجایگاه عمارتها کرد، و دیه، و دریا بزبان هندوستی ساوندر خوانند، و آنجا را ساوندی نام نهادند. (مجمل التواریخ و القصص ص 119)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سجاوند
تصویر سجاوند
پارسی تازی گشته سگاوند کوهی در سیستان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خداوندی
تصویر خداوندی
مهتری، مولائی، بزرگی، شاهی، سروری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قاوندی
تصویر قاوندی
پارسی تازی گشته گاوندی پیه بسته گاو
فرهنگ لغت هوشیار
اهل نهاوند از مردم نهاوند، پرده ایست از موسیقی قدیم (و آن جز (نهاوند) است) : (نماز شام رسید ای بت سمرقندی، بساز چنگ و بزن پرده نهاوندی) (نزاری. جها.: رشیدی)
فرهنگ لغت هوشیار
صفه بلند که سقف آنرا بستونها افراشته باشند، بالا خانه ای که پیش آن ایوان گشاده باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راوندی
تصویر راوندی
یکی از گوشه های همایون (راست پنجگاه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ستاوند
تصویر ستاوند
((سُ یا سَ وَ))
صفه بلندی که سقف آن را به ستون هاافراشته باشند، بالا خانه ای که پیش آن مانند ایوان گشاده باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خداوندی
تصویر خداوندی
مالکیت، صاحب بودن، پادشاهی، الوهیت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ستاوند
تصویر ستاوند
سکو، صفه
فرهنگ واژه فارسی سره
تقطیع
فرهنگ واژه مترادف متضاد
الهی، پادشاهی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
فریب کاری، تردستی
فرهنگ گویش مازندرانی
زینتی
دیکشنری اردو به فارسی