جدول جو
جدول جو

معنی ستروک - جستجوی لغت در جدول جو

ستروک
(سَ)
مردم بی مایه و بیکار. (برهان) (جهانگیری) ، احمق و بدطینت. (آنندراج) ، بدخو و خشمناک. (برهان) (جهانگیری). ستیزه جو و جنگجو و خشمناک و بدخو. (ناظم الاطباء). مرد ستیزنده. (آنندراج). دزد پیشه. (برهان) (جهانگیری). مرد دزد پیشه. (ناظم الاطباء). آنکه بدزدی و خیانت خو دارد. (آنندراج) ، هرزه گو. (برهان). یاوه گو. (جهانگیری). رفیق و مصاحب هرزه گو. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سترون
تصویر سترون
نازاینده مانند استر، نازا، عقیم، استرمانند، برای مثال کنون شویش بمرد و گشت فرتوت / از آن فرزند زادن شد سترون (منوچهری - ۸۶)، استریل
سترون کردن: در پزشکی، عقیم کردن، نازا ساختن، استریل کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متروک
تصویر متروک
به جاگذاشته شده، واگذاشته شده، واگذاشته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ساروک
تصویر ساروک
سار، پرنده ای کوچک و سیاه رنگ و حلال گوشت و بزرگ تر از گنجشک، شارک، شارو، شار، سارک، سارج، ساری، ساسر
فرهنگ فارسی عمید
(اِ عِ)
سروکه. (منتهی الارب). بد روشی و درنگی و سستی در رفتار از لاغری یا ماندگی. (ناظم الاطباء) (ازاقرب الموارد) (از المنجد) : سروک فلان و تسروک، مشی مشیه ردیه اوبطیه من هزال او اعیاء. (قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
نام بهترین قسم از حنای خبیص. (یادداشت لغت نامه)
لغت نامه دهخدا
(سَ تَرْ وَ / سُ تُرْوَ)
هندی باستان ’ستری’ (بی حاصل، ناحاصلخیز) ، ارمنی ’سترج’، یونانی ’ستیره’، لاتینی ’ستریلیس’، گتی ’ستیرو’، یهودی فارسی ’استروند’. رجوع کنید به استرون. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین). زن نازاینده و عقیمه را گویند و معنی ترکیبی این لغت استرمانند است چه ستر بمعنی استر، و ون به معنی شبه و مانند باشد و چون استر نمی زاید او را به این اعتبار بدین نام خوانده اند. (برهان). زنی که نزاید. عقیم. (صحاح الفرس) (شرفنامه). زن عقیم که بهندی بایج گویند و وجه تسمیه آن است که ستر حیوان معروف که آن را قچر گویند و لفظ ون کلمه تشبیه است، چون از حیوان مذکور توالد و تناسل نمیشود پیدایش او از خر نر و اسب ماده باشد. لهذا به این اسم مسمی گشت اگر چه معنیش از مؤید و کشف ثابت شده مگر وجه تسمیه به این تصریح از استقراء فقیر مؤلف است. (آنندراج) (غیاث) :
ندانی ای بعقل اندر خر کنجد بنادانی
که با نر شیربرناید سترون گاو ترخانی.
غضایری.
کنون شویش بمرد و گشت فرتوت
از آن فرزند زادن شد سترون.
منوچهری.
نفس نباتی ار به عزبخانه باز شد
عیبش مکن که مادر بستان سترونست.
انوری.
دلم آبستن خرسندی آمد
اگر شد مادر روزی سترون.
خاقانی (دیوان ص 323).
کاف و نون بوده سترون از هزاران سال باز
زاده فرزندی که شاهنشاه کیهان آمده.
خاقانی.
دبنین و سترون بین که رستند
که بر پشت و شکم چیزی نبستند.
نظامی.
، زنی که بیش از یک فرزند نزاییده باشد. (برهان) (شرفنامه)
لغت نامه دهخدا
گذاشته شده، رها شده اپر ماندک باز مانده پس نهاده، رها شده هلیده (از هلیدن برابر با فرو گذاشتن و وا گذاشتن) ترک شده وا گذاشته. یا مال متروک. مالی که از میت باقی ماند
فرهنگ لغت هوشیار
مخلوطی است از آهک و خاکستر یا ریگ که در آب بمرور جذب انیدریک کربنیک کند و آهکش به صورت سنگ آهک که محکم و پایدار است در میاید و آن جهت ساختن حوض آب انبار گرمابه و بنای خانه به کار رود سارو. یا ساروج آبی ترکیب نوعی آهک با آب است که حرارت چندانی متصاعد نمیکند و حجمش نیز آن قدرها زیاد نمیشود اگر مواد خارجی آهک بیش از. 5، تا. 6، باشد آهک حاصل تیره رنگ است و با آن ساروج تهیه میکنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سترون
تصویر سترون
نازا عقیم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متروک
تصویر متروک
ترک شده، واگذاشته شده، باطل شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سترون
تصویر سترون
((سَ تَ وَ))
نازا، عقیم، زنی که بچه نیاورد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متروک
تصویر متروک
متروكٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از متروک
تصویر متروک
Deserted
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از متروک
تصویر متروک
désert
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از متروک
تصویر متروک
荒废的
دیکشنری فارسی به چینی
متروک، منسوخ شده
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از متروک
تصویر متروک
متروک
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از متروک
تصویر متروک
পরিত্যক্ত
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از متروک
تصویر متروک
ร้าง
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از متروک
تصویر متروک
kilichoka
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از متروک
تصویر متروک
terkedilmiş
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از متروک
تصویر متروک
荒れ果てた
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از متروک
تصویر متروک
sepi
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از متروک
تصویر متروک
נטוש
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از متروک
تصویر متروک
버려진
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از متروک
تصویر متروک
सुनसान
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از متروک
تصویر متروک
deserto
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از متروک
تصویر متروک
verlaten
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از متروک
تصویر متروک
покинутий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از متروک
تصویر متروک
покинутый
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از متروک
تصویر متروک
opuszczony
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از متروک
تصویر متروک
verlassen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از متروک
تصویر متروک
deserto
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از متروک
تصویر متروک
desierto
دیکشنری فارسی به اسپانیایی