نازاینده مانند استر، نازا، عقیم، استرمانند، برای مثال کنون شویش بمرد و گشت فرتوت / از آن فرزند زادن شد سترون (منوچهری - ۸۶)، استریل سترون کردن: در پزشکی، عقیم کردن، نازا ساختن، استریل کردن
نازاینده مانند استر، نازا، عقیم، استرمانند، برای مِثال کنون شویش بمرد و گشت فرتوت / از آن فرزند زادن شد سترون (منوچهری - ۸۶)، استریل سترون کردن: در پزشکی، عقیم کردن، نازا ساختن، استریل کردن
یکی از محلات و دیه های هفتگانه قدیم قم مطابق روایت تاریخ قم بوده است. در فهرست آن کتاب ’ساردا’ چاپ شده است. رجوع به تاریخ قم ص 32 و فهرست همان کتاب شود
یکی از محلات و دیه های هفتگانه قدیم قم مطابق روایت تاریخ قم بوده است. در فهرست آن کتاب ’ساردا’ چاپ شده است. رجوع به تاریخ قم ص 32 و فهرست همان کتاب شود
هندی باستان ’ستری’ (بی حاصل، ناحاصلخیز) ، ارمنی ’سترج’، یونانی ’ستیره’، لاتینی ’ستریلیس’، گتی ’ستیرو’، یهودی فارسی ’استروند’. رجوع کنید به استرون. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین). زن نازاینده و عقیمه را گویند و معنی ترکیبی این لغت استرمانند است چه ستر بمعنی استر، و ون به معنی شبه و مانند باشد و چون استر نمی زاید او را به این اعتبار بدین نام خوانده اند. (برهان). زنی که نزاید. عقیم. (صحاح الفرس) (شرفنامه). زن عقیم که بهندی بایج گویند و وجه تسمیه آن است که ستر حیوان معروف که آن را قچر گویند و لفظ ون کلمه تشبیه است، چون از حیوان مذکور توالد و تناسل نمیشود پیدایش او از خر نر و اسب ماده باشد. لهذا به این اسم مسمی گشت اگر چه معنیش از مؤید و کشف ثابت شده مگر وجه تسمیه به این تصریح از استقراء فقیر مؤلف است. (آنندراج) (غیاث) : ندانی ای بعقل اندر خر کنجد بنادانی که با نر شیربرناید سترون گاو ترخانی. غضایری. کنون شویش بمرد و گشت فرتوت از آن فرزند زادن شد سترون. منوچهری. نفس نباتی ار به عزبخانه باز شد عیبش مکن که مادر بستان سترونست. انوری. دلم آبستن خرسندی آمد اگر شد مادر روزی سترون. خاقانی (دیوان ص 323). کاف و نون بوده سترون از هزاران سال باز زاده فرزندی که شاهنشاه کیهان آمده. خاقانی. دبنین و سترون بین که رستند که بر پشت و شکم چیزی نبستند. نظامی. ، زنی که بیش از یک فرزند نزاییده باشد. (برهان) (شرفنامه)
هندی باستان ’ستری’ (بی حاصل، ناحاصلخیز) ، ارمنی ’سترج’، یونانی ’ستیره’، لاتینی ’ستریلیس’، گتی ’ستیرو’، یهودی فارسی ’استروند’. رجوع کنید به استرون. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین). زن نازاینده و عقیمه را گویند و معنی ترکیبی این لغت استرمانند است چه ستر بمعنی استر، و ون به معنی شبه و مانند باشد و چون استر نمی زاید او را به این اعتبار بدین نام خوانده اند. (برهان). زنی که نزاید. عقیم. (صحاح الفرس) (شرفنامه). زن عقیم که بهندی بایج گویند و وجه تسمیه آن است که سَتَر حیوان معروف که آن را قچر گویند و لفظ ون کلمه تشبیه است، چون از حیوان مذکور توالد و تناسل نمیشود پیدایش او از خر نر و اسب ماده باشد. لهذا به این اسم مسمی گشت اگر چه معنیش از مؤید و کشف ثابت شده مگر وجه تسمیه به این تصریح از استقراء فقیر مؤلف است. (آنندراج) (غیاث) : ندانی ای بعقل اندر خر کنجد بنادانی که با نر شیربرناید سترون گاو ترخانی. غضایری. کنون شویش بمرد و گشت فرتوت از آن فرزند زادن شد سترون. منوچهری. نفس نباتی ار به عزبخانه باز شد عیبش مکن که مادر بستان سترونست. انوری. دلم آبستن خرسندی آمد اگر شد مادر روزی سترون. خاقانی (دیوان ص 323). کاف و نون بوده سترون از هزاران سال باز زاده فرزندی که شاهنشاه کیهان آمده. خاقانی. دبنین و سترون بین که رستند که بر پشت و شکم چیزی نبستند. نظامی. ، زنی که بیش از یک فرزند نزاییده باشد. (برهان) (شرفنامه)
صمغی است سرخ بسیاهی مایل، و بعضی گویند صمغ درخت روم است و آن درختی است که مقل مکی میوۀ آن است و بعضی دیگر گویند که صمغ درخت زیتون است و آن گرم و خشک است و نزله را نافع میباشد. (برهان) (آنندراج)
صمغی است سرخ بسیاهی مایل، و بعضی گویند صمغ درخت روم است و آن درختی است که مقل مکی میوۀ آن است و بعضی دیگر گویند که صمغ درخت زیتون است و آن گرم و خشک است و نزله را نافع میباشد. (برهان) (آنندراج)
استروغه. قصبۀ مرکز ناحیۀ استروگا در قضای اوخری در ولایت و سنجاق مناستر از آرناؤدستان در انتهای شمالی بحیرۀ اوخری، در ساحل یمین یعنی جهت شرقی نهر درین که بمثابۀ دنبالۀ بحیرۀ مزبور است، این قصبه در کنار جاده ای که مناستر را با اوخری و ایلبصان مربوط میکند واقع است و از این رو بازار معامله و دادوستد آن گرم است، بلغزانیدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). لغزانیدن. (منتهی الارب). بر لغزش داشتن. قوله تعالی: استزلهم الشیطان. (قرآن 155/3) ، بر گناه داشتن. (تاج المصادر بیهقی) ، بلغزیدن. (زوزنی) ناحیه ایست که قصبۀ استروگا را به اضافۀ 22 قریه شامل است و قسمت شمال غربی بحیرۀ اوخری را تشکیل میدهد. محصولاتش گندم، جو، و حبوبات دیگر و کتان و جنگل های کاج و صنوبر و چراگاههای فراوان دارد
استروغه. قصبۀ مرکز ناحیۀ استروگا در قضای اوخری در ولایت و سنجاق مناستر از آرناؤدستان در انتهای شمالی بحیرۀ اوخری، در ساحل یمین یعنی جهت شرقی نهر درین که بمثابۀ دنبالۀ بحیرۀ مزبور است، این قصبه در کنار جاده ای که مناستر را با اوخری و ایلبصان مربوط میکند واقع است و از این رو بازار معامله و دادوستد آن گرم است، بلغزانیدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). لغزانیدن. (منتهی الارب). بر لغزش داشتن. قوله تعالی: اِستزلهم الشیطان. (قرآن 155/3) ، بر گناه داشتن. (تاج المصادر بیهقی) ، بلغزیدن. (زوزنی) ناحیه ایست که قصبۀ استروگا را به اضافۀ 22 قریه شامل است و قسمت شمال غربی بحیرۀ اوخری را تشکیل میدهد. محصولاتش گندم، جو، و حبوبات دیگر و کتان و جنگل های کاج و صنوبر و چراگاههای فراوان دارد
نام دیگر آن قره صو. رودخانه ای است در روم ایلی از کوههای بالکان واقع در بلغارستان و طرف مغرب صوفیه سرچشمه گرفته در فاصله نزدیک به دو ساعت راه از شمال کوستندیل بعد از آنکه نهر بانیه بدان پیوندد بجانب جنوب جریان یافته به ولایت سالونیک داخل می شود و در داخل سنجاق سیروس مجدداً در استقامت سابق جریان می یابد و پس از گذشتن از بین قضاهای جمعه و ملنیک و پیوستن نهرهای بسیار بدان، استقامت خود را تغییر میدهد و بجانب جنوب شرقی رو می آورد و آنگاه در فاصله دوساعتی جنوب شهر سیروس به دریاچۀ تخیانوس ریخته میشود و پس از طی طول دریاچه ای (که قریب 25 هزار گز میباشد) بشکل دنبالۀ دراز و ممتد مسافت 7 هزار گز دیگر را طی می کند و به خلیج رندینه در بحرالجزائر ریخته میشود. در بحیرۀ مزبور این نهر با نهر آنکیسته متحد گشته دنبالۀ نیرومندی بوجود می آورد و این نهر دوّمی از جهت درامه جریان پیدا می کند. دیگر از شعب رود استرومه، نهر استرومیتزا که بزرگتر از شعب دیگر است و از جانب راست با وی اتّصال پیدا میکند و از طرف چپ هم دو نهر بستریچه و قورشونلی چای را با خود همراه میسازد و طول مجرای این رودخانه از 300 هزار گز تجاوز میکند و صحاری منلک ودربندروویل را سیراب می سازد. در فصل زمستان این نهرزورمند بنای طغیان میگذارد، چه در گرداگرد بحیرۀ تخیانوس و در صحاری سیروس واقعۀ در جوانب فوقانی خرابی و خسارت کلی تولید میکند و آب همه جا را فرامیگیرد. برای رفع این خسارات و جلوگیری از طغیان آب بیکی از امرای سیروس موسوم به طاهربک امتیاز داده بودند که این نهر را برای سیر سفائن آماده سازد و کلیّهً ازاین خسارتها جلوگیری بعمل آورد ولی او پیش از توفیق به این امر درگذشت. نام باستانی این رود خانه استریمون است و اسم کنونی آنهم از همین کلمه اتخاذ شده است. (قاموس الاعلام ترکی)
نام دیگر آن قره صو. رودخانه ای است در روم ایلی از کوههای بالکان واقع در بلغارستان و طرف مغرب صوفیه سرچشمه گرفته در فاصله نزدیک به دو ساعت راه از شمال کوستندیل بعد از آنکه نهر بانیه بدان پیوندد بجانب جنوب جریان یافته به ولایت سالونیک داخل می شود و در داخل سنجاق سیروس مجدداً در استقامت سابق جریان می یابد و پس از گذشتن از بین قضاهای جمعه و ملنیک و پیوستن نهرهای بسیار بدان، استقامت خود را تغییر میدهد و بجانب جنوب شرقی رو می آورد و آنگاه در فاصله دوساعتی جنوب شهر سیروس به دریاچۀ تخیانوس ریخته میشود و پس از طی طول دریاچه ای (که قریب 25 هزار گز میباشد) بشکل دنبالۀ دراز و ممتد مسافت 7 هزار گز دیگر را طی می کند و به خلیج رندینه در بحرالجزائر ریخته میشود. در بحیرۀ مزبور این نهر با نهر آنکیسته متحد گشته دنبالۀ نیرومندی بوجود می آورد و این نهر دوّمی از جهت درامه جریان پیدا می کند. دیگر از شعب رود استرومه، نهر استرومیتزا که بزرگتر از شعب دیگر است و از جانب راست با وی اتّصال پیدا میکند و از طرف چپ هم دو نهر بستریچه و قورشونلی چای را با خود همراه میسازد و طول مجرای این رودخانه از 300 هزار گز تجاوز میکند و صحاری منلک ودربندروویل را سیراب می سازد. در فصل زمستان این نهرزورمند بنای طغیان میگذارد، چه در گرداگرد بحیرۀ تخیانوس و در صحاری سیروس واقعۀ در جوانب فوقانی خرابی و خسارت کلی تولید میکند و آب همه جا را فرامیگیرد. برای رفع این خسارات و جلوگیری از طغیان آب بیکی از امرای سیروس موسوم به طاهربک امتیاز داده بودند که این نهر را برای سیر سفائن آماده سازد و کلیّهً ازاین خسارتها جلوگیری بعمل آورد ولی او پیش از توفیق به این امر درگذشت. نام باستانی این رود خانه استریمون است و اسم کنونی آنهم از همین کلمه اتخاذ شده است. (قاموس الاعلام ترکی)