- ستردگی
- سترده شدن، یا ستردگی و روشنایی. محاق
معنی ستردگی - جستجوی لغت در جدول جو
- ستردگی
- پاک شدگی، محوشدگی، سترده بودن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
Expansiveness
amplitude
Weitläufigkeit
rozległość
обширность
обширність
amplitud
étendue
ampiezza
uitgestrektheid
विस्तार
keluasaan
genişlik
ความกว้าง
বিস্তৃতি
انفراجٌ
وقاحت، بی شرمی، لجوجی
ثبات قدم پایداری مقاومت بجد گرفتن کاری را مواظبت کردن، توقف و اهمال
آلرژی
صدمه، جراحت، خستگی
پرنده ایست سیاه رنگ ساری سار، یکی از فروع دستگاه شور، سازیست چون کمانچه که با کمان نوازند
کوچکی، صغیری
نازایی عقم
پژرده شدگی
پریشانی
کند طبع بودن
نان شترنگی، بوب شترنگی