پارۀ نقره و مانند آن گداخته. ج، سبائک. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). زر و سیم گداخته. (دهار) (مهذب الاسماء). شوشۀ سیم. شمش نقره: عناب و سیم اگر نبودمان روا بود عناب بر سبیکۀ سیمین او بس است. ابوالمؤید بلخی. پدید شد ز فلک مهر چون سبیکۀ زر که هیچ تجربه نتواند آن عیار گرفت. مسعودسعد. از آن سبیکۀ زر کآفتاب گویندش زند ستامی کان را ستارگان خوانند. مسعودسعد. و زر به شوشه ها و سبیکه ها میکردند. (مجمل التواریخ). سبیکه فروریخت در نای تنگ برآمدزر سرخ یاقوت رنگ. نظامی
پارۀ نقره و مانند آن گداخته. ج، سبائک. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). زر و سیم گداخته. (دهار) (مهذب الاسماء). شوشۀ سیم. شمش نقره: عناب و سیم اگر نَبُوَدْمان روا بود عناب بر سبیکۀ سیمین او بس است. ابوالمؤید بلخی. پدید شد ز فلک مهر چون سبیکۀ زر که هیچ تجربه نتواند آن عیار گرفت. مسعودسعد. از آن سبیکۀ زر کآفتاب گویندش زند ستامی کان را ستارگان خوانند. مسعودسعد. و زر به شوشه ها و سبیکه ها میکردند. (مجمل التواریخ). سبیکه فروریخت در نای تنگ برآمدزر سرخ یاقوت رنگ. نظامی
از کتاب حدود العالم که بسال 372 ه.ق. تألیف شده چنان استنباط می شود که سبیجه نوعی حیوان است از قبیل سمور و سنجاب و فنک و جز آن: و از این ناحیت (تغزغز) مشک بسیار خیزد و روباه سیاه و سرخ و ملمع و موی سنجاب و سمور و قاقم و فنک و سبیجه و غژغاو خیزد. رجوع به حدود العالم شود
از کتاب حدود العالم که بسال 372 هَ.ق. تألیف شده چنان استنباط می شود که سبیجه نوعی حیوان است از قبیل سمور و سنجاب و فنک و جز آن: و از این ناحیت (تغزغز) مشک بسیار خیزد و روباه سیاه و سرخ و ملمع و موی سنجاب و سمور و قاقم و فنک و سبیجه و غژغاو خیزد. رجوع به حدود العالم شود
کاجی. (مهذب الاسماء). بمعنی ربیک است که طعامی باشد. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، آب آمیخته به گل تنک. (آنندراج) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، مسکه که از شیر جدا نشود. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
کاجی. (مهذب الاسماء). بمعنی ربیک است که طعامی باشد. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، آب آمیخته به گل تنک. (آنندراج) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، مسکه که از شیر جدا نشود. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
نام دشتی است نزدیک عرجاء و گفته اند که نام محلی است میان مکه و زاهر و منزلی است از منازل حاجیان. (از معجم البلدان) ، آبی است مر بنی سلول را. (از معجم البلدان)
نام دشتی است نزدیک عرجاء و گفته اند که نام محلی است میان مکه و زاهر و منزلی است از منازل حاجیان. (از معجم البلدان) ، آبی است مر بنی سلول را. (از معجم البلدان)
به معنی دام و کمند. (ناظم الاطباء) ، هر چیز سوراخ سوراخ و پرسوراخ و سوراخدار. (ناظم الاطباء) : با وجود زال ناید انحلال در شبیکه و در برت آن ذودلال. مولوی
به معنی دام و کمند. (ناظم الاطباء) ، هر چیز سوراخ سوراخ و پرسوراخ و سوراخدار. (ناظم الاطباء) : با وجود زال ناید انحلال در شبیکه و در برت آن ذودلال. مولوی
بز با هم آمیخته، گوسپندان آمیخته با گوسپندان دیگر، گروه مردم و جز آن، پنیر با پست آمیخته، خرما با روغن آمیخته. (منتهی الارب) ، آن طعام که از مسکه و روغن و دوشاب سازند. (مهذب الاسماء)
بز با هم آمیخته، گوسپندان آمیخته با گوسپندان دیگر، گروه مردم و جز آن، پنیر با پِسْت آمیخته، خرما با روغن آمیخته. (منتهی الارب) ، آن طعام که از مسکه و روغن و دوشاب سازند. (مهذب الاسماء)
یکی از گونه ها آله که می پنداشتند حشرات (از جمله بید) از بوی آن گریزانند شقیق ورد الحب آله ایرانی آله شرقی کبیکنج. توضیح: برخی کتب این گونه آله را با گونه دیگری از آله ها که بنام} زرد مرغک {موسوم است یکی دانسته اند
یکی از گونه ها آله که می پنداشتند حشرات (از جمله بید) از بوی آن گریزانند شقیق ورد الحب آله ایرانی آله شرقی کبیکنج. توضیح: برخی کتب این گونه آله را با گونه دیگری از آله ها که بنام} زرد مرغک {موسوم است یکی دانسته اند