جدول جو
جدول جو

معنی سبوکش - جستجوی لغت در جدول جو

سبوکش
آنکه سبو را حمل کند و از جایی به جایی ببرد، کسی که یک سبو شراب بنوشد، کنایه از شراب خوار
تصویری از سبوکش
تصویر سبوکش
فرهنگ فارسی عمید
سبوکش
(وَ دَ / دِ)
سبوکشنده. آنکه سبو کشد. حمل کننده سبو. آنکه سبو از جایی بجایی برد، شرابخوار:
صد چو حاضر سبوکشان دیدم
بر در دیر ساخته مأوی.
ناصرخسرو.
کعبه بزاهدان رسد دیر بما سبوکشان
بخشش اصل دان همه ما و تو از میان بری.
خاقانی.
سبوکشان همه در بندگیش بسته کمر
ولی ز ترک کله چتر بر سحاب زده.
حافظ.
نه من سبوکش این دیر رندسوزم و بس
بسا سراکه در این کارخانه سنگ و سبوست.
حافظ
لغت نامه دهخدا
سبوکش
((~. کِ))
شرابخوار، کسی که کوزه شراب را حمل می کند، مجازاً، بنده، اسیر
تصویری از سبوکش
تصویر سبوکش
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(نِ دَ / دِ)
آنکه سبد حمل کند. حمل کننده سبد:
سبدهای انگورسازنده می
ز روی سبدکش برآورده خوی.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(سَ)
دهی است از دهستان کوهمرۀ بخش مرکزی شهرستان شیراز واقع در 67 هزارگزی جنوب باختر شیراز و 31 هزارگزی راه فرعی شیراز به سیاخ. ناحیه ای است کوهستانی و معتدل و دارای 275 تن سکنه میباشد. آب آنجا از چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات، لبنیات و برنج. اهالی آنجا بکشاورزی و گله داری گذران میکنند. راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سبو کش
تصویر سبو کش
آنکه شراب از سبو نوشد
فرهنگ لغت هوشیار
سبک، آدم بی نمک، بی وقار
فرهنگ گویش مازندرانی