مهرۀ افسون که بدان زنان شوهر را از زنان دیگر بند کنند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، شهد. انگبین. (ناظم الاطباء) ، مهره ای است که آنرا در ریگ دفن کنند پس هرگاه سیاه شود از آن برآورده آب باران بر آن پاشند و آن را بهر که خورانند از عشق تسلی یابد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به سلوان شود
مهرۀ افسون که بدان زنان شوهر را از زنان دیگر بند کنند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، شهد. انگبین. (ناظم الاطباء) ، مهره ای است که آنرا در ریگ دفن کنند پس هرگاه سیاه شود از آن برآورده آب باران بر آن پاشند و آن را بهر که خورانند از عشق تسلی یابد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به سلوان شود
نی میان کاواک که بدان مرغان را اندازند. (منتهی الارب). نیزه ای است میان خالی که بدان مرغان را اندازند و آن را زبطانه نیز گویند. (از اقرب الموارد) (متن اللغه). رجوع به زبطانه شود
نی میان کاواک که بدان مرغان را اندازند. (منتهی الارب). نیزه ای است میان خالی که بدان مرغان را اندازند و آن را زَبَطانه نیز گویند. (از اقرب الموارد) (متن اللغه). رجوع به زبطانه شود
مرکّب از: بیع عربی + انۀ فارسی، پول کمی که در هنگام خرید متاعی دهند تا پس از تحویل گرفتن متاع مابقی پول را بدهند. سبغانه. (ناظم الاطباء)، پیش مزد را گویند که به عربی سلم خوانند. (آنندراج)، قسمتی از بهای شی ٔ است که قبلاً از برای استحکام معامله ادا میشود. (قاموس کتاب مقدس)، نقد قلیلی که مشتری دهد به فروشنده تا او بدیگری نفروشد. مبلغی از بهای چیزی به فروشنده دادن تا کالا و متاع و سلعه را به کس دیگر نفروشد، تا دهنده بیعانه بقیه را بدهد و کالای خریداری خود را ببرد. پیش بها. ربون. اربون. اربان. کالی. (یادداشت مؤلف) : تمسیک، بیعانه دادن. تعریب، بیعانه دادن. تکلﱡو، بیعانه گرفتن. تکلیی ٔ، بیعانه گرفتن. (منتهی الارب) ، قسمتی از قرض است که قبل از وقت محض اطمینان بر ادای مابقی داده میشود. (قاموس کتاب مقدس) ، قدری از مواجب نوکر و اجیر است که در وقت استخدام نمودن محض اطمینان مستخدم داده میشود. (قاموس کتاب مقدس)
مُرَکَّب اَز: بیع عربی + َانۀ فارسی، پول کمی که در هنگام خرید متاعی دهند تا پس از تحویل گرفتن متاع مابقی پول را بدهند. سبغانه. (ناظم الاطباء)، پیش مزد را گویند که به عربی سلم خوانند. (آنندراج)، قسمتی از بهای شی ٔ است که قبلاً از برای استحکام معامله ادا میشود. (قاموس کتاب مقدس)، نقد قلیلی که مشتری دهد به فروشنده تا او بدیگری نفروشد. مبلغی از بهای چیزی به فروشنده دادن تا کالا و متاع و سلعه را به کس دیگر نفروشد، تا دهنده بیعانه بقیه را بدهد و کالای خریداری خود را ببرد. پیش بها. ربون. اربون. اربان. کالی. (یادداشت مؤلف) : تمسیک، بیعانه دادن. تعریب، بیعانه دادن. تَکَلﱡو، بیعانه گرفتن. تکلیی ٔ، بیعانه گرفتن. (منتهی الارب) ، قسمتی از قرض است که قبل از وقت محض اطمینان بر ادای مابقی داده میشود. (قاموس کتاب مقدس) ، قدری از مواجب نوکر و اجیر است که در وقت استخدام نمودن محض اطمینان مستخدم داده میشود. (قاموس کتاب مقدس)
حی ّبن یومن. تابعی است و عمرو بن الحارث و ابن لهیعه از او روایت کند. در زنجیره انتقال علوم اسلامی، تابعی پس از صحابی قرار می گیرد. این افراد که موفق به دیدار پیامبر اسلام (ص) نشدند، از صحابه یاد گرفتند و از آنان پیروی کردند. تابعین در ضبط و نشر معارف اسلامی، به ویژه قرآن و حدیث، کوشیدند و برخی از آنان به مقام فتوا و اجتهاد نیز رسیدند. طبقه تابعین پلی میان عصر نبوت و عصر تدوین علوم اسلامی است.
حی ّبن یومن. تابعی است و عمرو بن الحارث و ابن لهیعه از او روایت کند. در زنجیره انتقال علوم اسلامی، تابعی پس از صحابی قرار می گیرد. این افراد که موفق به دیدار پیامبر اسلام (ص) نشدند، از صحابه یاد گرفتند و از آنان پیروی کردند. تابعین در ضبط و نشر معارف اسلامی، به ویژه قرآن و حدیث، کوشیدند و برخی از آنان به مقام فتوا و اجتهاد نیز رسیدند. طبقه تابعین پلی میان عصر نبوت و عصر تدوین علوم اسلامی است.
یعقوب بن اسحاق بن ابراهیم بن زید نیشابوری اسفراینی فقیه شافعی. مولد او نیشابور است و محدّثی معروف است اکثر بلاد اسلامی را در طلب حدیث بپیموده است و در سال 292 هجری قمری به جرجان بوده و سپس در اسفراین مقام کرده است و تا پایان عمر یعنی سال 316 هجری قمری بدانجا میزیسته و گور وی بدان شهراست. او پس از بازگشت از مصر مذهب شافعی را بخراسان رواج داد
یعقوب بن اسحاق بن ابراهیم بن زید نیشابوری اسفراینی فقیه شافعی. مولد او نیشابور است و محدّثی معروف است اکثر بلاد اسلامی را در طلب حدیث بپیموده است و در سال 292 هجری قمری به جرجان بوده و سپس در اسفراین مقام کرده است و تا پایان عمر یعنی سال 316 هجری قمری بدانجا میزیسته و گور وی بدان شهراست. او پس از بازگشت از مصر مذهب شافعی را بخراسان رواج داد
منزه می شمارم او را (خدای را) پاک است او (خدای) : این تسلط بر جانوران ما راست از و سبحانه. یا سبحانه العظیم. منزه می شمارم او (خدای) را که بزرگست: پس دانستیم که چون خدای زنده بیظفت است بینا و شنواست سبحانه العظیم، تشبیه (از) این ضعیفتر چگونه باشد که همی ظن برند که خدای همچون مردم بی آفت است ک یا سبحانه و تعالی. پاک است او (خدای) و والاست: ایزد سبحانه و تعالی این حضرت وزارت را هموراه نگاه دارادخ
منزه می شمارم او را (خدای را) پاک است او (خدای) : این تسلط بر جانوران ما راست از و سبحانه. یا سبحانه العظیم. منزه می شمارم او (خدای) را که بزرگست: پس دانستیم که چون خدای زنده بیظفت است بینا و شنواست سبحانه العظیم، تشبیه (از) این ضعیفتر چگونه باشد که همی ظن برند که خدای همچون مردم بی آفت است ک یا سبحانه و تعالی. پاک است او (خدای) و والاست: ایزد سبحانه و تعالی این حضرت وزارت را هموراه نگاه دارادخ