جدول جو
جدول جو

معنی سبوبزرگ - جستجوی لغت در جدول جو

سبوبزرگ
(سَ بو بُ زُ)
دهی است جزء دهستان لواسان کوچک بخش افجۀ شهرستان تهران واقع در 4000 گزی خاور گلندوک. هوای آن سرد و دارای 207 تن سکنه است. آب آنجا از چشمه سار و رود خانه افجه تأمین میشود. محصول آن غلات. شغل اهالی زراعت. راه آن مالرو است. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(بِ بُ زُ)
نام شعبه غربی و اصلی رود کارون که در بند قیر به شعبه شرقی یا آب گرگر پیوندد
لغت نامه دهخدا
(سَ بُ زُ)
که سراو بزرگ باشد، کنایه از عظیم الشأن و عالی مرتبه. (برهان) (انجمن آرای ناصری) :
چو شدم سربزرگ درگاهش
یافتم راه توشه از راهش.
نظامی.
پسر گفتش آخر بزرگ دهی
به سرداری از سربزرگان مهی.
سعدی.
، پرزورغالب. خودخواه:
در این هم نبردی چو روباه و گرگ
تو سرکوچک آیی و من سربزرگ.
نظامی.
کآن یکی گر سگ است گرگ شود
وین بقصد تو سربزرگ شود.
اوحدی
لغت نامه دهخدا
تصویری از سر بزرگ
تصویر سر بزرگ
آنکه دارای سری بزرگ است، عالی رتبه عظیم الشان
فرهنگ لغت هوشیار