جدول جو
جدول جو

معنی سبعانه - جستجوی لغت در جدول جو

سبعانه
ددمنشانه، وحشیانه، توام با وحشیگری
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سبزینه
تصویر سبزینه
(دخترانه)
سبزرنگ، گندمگون
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سبحانه
تصویر سبحانه
پاک و منزه است او (خدا)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سبغانه
تصویر سبغانه
پولی که پیش از کار کردن به مزدور بدهند، بیعانه
فرهنگ فارسی عمید
(ضِ نَ)
کفتار ماده. ج، ضبعانات. ضباع مثله. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(سِ رَ / سُ رَ)
سبعار. سبعره. (منتهی الارب). رجوع به سبعار و سبعره شود
لغت نامه دهخدا
(سَ بُ)
جایگاهی است در دیار بکر. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(شَ نَ)
مؤنث شبعان. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب). و هی شبعی. (از اقرب الموارد). رجوع به شبعان شود
لغت نامه دهخدا
(سَ بَ نَ)
نی میان کاواک که بدان مرغان را اندازند. (منتهی الارب). نیزه ای است میان خالی که بدان مرغان را اندازند و آن را زبطانه نیز گویند. (از اقرب الموارد) (متن اللغه). رجوع به زبطانه شود
لغت نامه دهخدا
(سَ نَ / نِ)
درازقد و کشیده بالا. (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(سَ نَ / نِ)
بیعانه و آن زری است که پیش از کار کردن بمزدور دهند. (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از استعانه
تصویر استعانه
یاری خواهی، یاری یابی
فرهنگ لغت هوشیار
جایی که برای قضای حاجت تخصیص دهند: مستراح جایی مبرز مبال خلا ادبخانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سبحانی
تصویر سبحانی
خدایی الهی ربانی خدایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آبکانه
تصویر آبکانه
بچه آدمی یا حیوان که سقط شود، سقط کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سبحانیه
تصویر سبحانیه
مونث سبحانی خدایی مونث سبحانی: معارف سبحانیه
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به سبز سبز رنگ سبز گون، ماده سبز رنگی که در حفره های خاصی در داخل سیتوپلاسم سلولهای گیاهان موجود است و موجب سبزی اندام های سبز گیاهان میشود دانه های سبزینه موادی هستند 5 تایی یعنی از 5 عنصر ترکیب شده اند و فرمول آنها شباهت زیادی به فرمول هموگلوبین خون دارد با این تفاوت که به جای آهن در ترکیب دانه های سبزینه منیزیم وجود دارد که در این صورت به آن کلرفیل) آ (گویند و اگر از تعداد ئیدروژنها یک مولکول کاسته و در عوض یک اتم اکسیژن جای آن قرار گیرد کلرفیل) بی (بدست اید: خضره الورق کلروفیل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیعانه
تصویر بیعانه
قسمتی از بهای شیئی را گویند که اول پرداخت گردد، پیش بها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سباطانه
تصویر سباطانه
فوتک: نای کاواک که بدان مرغان را اندازند
فرهنگ لغت هوشیار
منزه میشمارم ترا (ای خدای)، سبحانک می گفتم آواز خر آمد دلم و رخج و مشوش شد، گفتم: سبحانک را معنی اینست که جمال تو را این عیب حدث نیست چنانک شاهدان عالم را سبحانک را این معنی می شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سباعیه
تصویر سباعیه
مونث سباعی هفت پاره هفت بند مونث سباعی جمع سباعیات
فرهنگ لغت هوشیار
مونث سابع جمع سابعات، شش یک عشر سادسه 60، 1 سادسه و هر سابعه به 60 ثامنه تقسیم میشود جمع سوابع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضبعانه
تصویر ضبعانه
کفتار ماده، جمع ضبعانات ضباع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سبغانه
تصویر سبغانه
دراز قد و کشیده بالا
فرهنگ لغت هوشیار
منزه می شمارم او را (خدای را) پاک است او (خدای) : این تسلط بر جانوران ما راست از و سبحانه. یا سبحانه العظیم. منزه می شمارم او (خدای) را که بزرگست: پس دانستیم که چون خدای زنده بیظفت است بینا و شنواست سبحانه العظیم، تشبیه (از) این ضعیفتر چگونه باشد که همی ظن برند که خدای همچون مردم بی آفت است ک یا سبحانه و تعالی. پاک است او (خدای) و والاست: ایزد سبحانه و تعالی این حضرت وزارت را هموراه نگاه دارادخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سبطانه
تصویر سبطانه
فوتک: نای کاواک که بدان مرغان را اندازند
فرهنگ لغت هوشیار
مربوط به سال آنچه که در هر یک سال یک بار منعقد میشود:) جشن سالانه دبستان... . (، مجلس تذکری که در روز وفات عزیزی منعقد کنند، بهر سال در هر سال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آبخانه
تصویر آبخانه
مستراح، توالت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سالانه
تصویر سالانه
آنوال
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سامانه
تصویر سامانه
سیستم، نظام
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سرشانه
تصویر سرشانه
اپل
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سبزیانه
تصویر سبزیانه
سالاد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سرخانه
تصویر سرخانه
اکسی هموگلوبین
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سبوعانه
تصویر سبوعانه
ددمنشانه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بیعانه
تصویر بیعانه
پیش پرداخت
فرهنگ واژه فارسی سره