جدول جو
جدول جو

معنی سبخت - جستجوی لغت در جدول جو

سبخت
(سِ بُ)
نام پدر ابی بکر یوسف بن دیزویۀ دینوری ملقب به سقلاب
لقب ابی عبیده. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
سبخت
(سِ بُ)
سه نجات داد، یعنی گفتار نیک و رفتار نیک و پنداشت نیک. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ساخت
تصویر ساخت
ساخته شده، ساختن، ساختار، یراق و زین اسب، ساز و برگ، سلاح جنگ
ساخت و پاخت: کنایه از قرارداد نهانی بین دو یا چند تن برای انجام دادن کاری، بند و بست
ساخت و ساز: ساخته و آماده بودن، آمادگی، ساز و سامان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سبلت
تصویر سبلت
سریشم، ماده ای چسبناک که از جوشاندن استخوان و غضروف و پوست بعضی حیوانات از قبیل گاو و ماهی به دست می آید که پس از خشک شدن رنگش زرد یا تیره می شود و در نجاری برای چسباندن چوب و تخته به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سبات
تصویر سبات
خواب یا اول خواب، خواب سبک، دهر، روزگار، مرد زیرک، در پزشکی بیماری خواب زدگی که تا آستانۀ از دست رفتن هشیاری می رسد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سوخت
تصویر سوخت
آنچه بسوزانند از قبیل هیزم، زغال، نفت، بنزین، گاز و مانند آن ها برای ایجاد حرارت یا نیرو، مادۀ سوختنی،
کنایه از از بین رفتن، سوخته
سوخت و ساز: در علم زیست شناسی تغییرات شیمیایی مواد غذایی که در بدن جانداران رخ می دهد و نیروی لازم برای اعمال حیاتی و تقویت عضلات تولید می شود، متابولیسم
سوخت های فسیلی: نفت، گاز، زغال سنگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سبقت
تصویر سبقت
پیشی، تقدم، پیش دستی، ۳.پیش روی
سبقت جستن: پیشی جستن
سبقت گرفتن: پیشی گرفتن، پیش افتادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سبلت
تصویر سبلت
سبیل، گودی وسط لب بالا
فرهنگ فارسی عمید
(سَ بُ)
منسوب است به سبخت که انتساب خانوادگی است. (الانساب سمعانی). نسبتی است به سبخت و او جد ابی بکر محمد بن یوسف بن دیزویه بن سبخت الدینوری السبختی معروف به سقلاب است. (لباب الانساب)
لغت نامه دهخدا
آنچه سوزند در تنور و بخاری و مانند آن، آنچه برای گرم کردن یا پختن بکار برند
فرهنگ لغت هوشیار
بروت نبینی جز هوای خویش قوتم به جز بادی نیابی در بروتم (نظامی)، مغاکچه زیر لب، سر ریش که بر سینه افتد، موی سینه، کاسبرگ در گیاهان موی پشت لب سبیل بروت. توضیح در عربی سبله بر وزن ثمره آمده ولی در شعر فارسی بسکون دوم استعمال شده
فرهنگ لغت هوشیار
خواب خواب سبک خواب آسوده، خوابزدگی دراز خوابی خواب آلود گی از بیماری ها، آغاز خواب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سبقت
تصویر سبقت
تبادر، مبادرت، پیشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سبنت
تصویر سبنت
دم پاره ای از زمان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سبوت
تصویر سبوت
جمع سبت، شنبه ها روزهای شنبه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سبخه
تصویر سبخه
شوره زار، گلوزغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساخت
تصویر ساخت
ساختن، صنع، صنعت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سبقت
تصویر سبقت
((س قَ))
پیشی گرفتن، تقدم جستن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سوخت
تصویر سوخت
ماده سوختنی مانند، نفت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ساخت
تصویر ساخت
((حَ))
ساختن، صنعت، آمادگی، ساز، سامان، ساز و برگ اسب، ساختار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سبلت
تصویر سبلت
((سَ لَ))
موی پشت لب، سبیل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سبات
تصویر سبات
((سُ))
خواب، خواب سبک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ساخت
تصویر ساخت
احداث
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سبقت
تصویر سبقت
پیشی گرفتن، پیشی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ساخت
تصویر ساخت
Construction, Fabrication
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ساخت
تصویر ساخت
construction, fabrication
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از ساخت
تصویر ساخت
строительство , изготовление
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از ساخت
تصویر ساخت
Bau, Fabrikation
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از ساخت
تصویر ساخت
будівництво , виготовлення
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از ساخت
تصویر ساخت
budowa, produkcja
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از ساخت
تصویر ساخت
建设 , 制造
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از ساخت
تصویر ساخت
construção, fabricação
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از ساخت
تصویر ساخت
costruzione, fabbricazione
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از ساخت
تصویر ساخت
construcción, fabricación
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از ساخت
تصویر ساخت
constructie, fabricage
دیکشنری فارسی به هلندی