جدول جو
جدول جو

معنی سبتیه - جستجوی لغت در جدول جو

سبتیه
(سِ تی یَ)
نعال سبتیه، کفشهای از پوست گاو ساخته شده. (ناظم الاطباء). نعال از سبت ساخته. (منتهی الارب) (آنندراج). و رجوع به سبت شود: هو یحذی النعال السبیه، یعنی کفشهایی که مویهای پوست آن بد باغی تراشیده و در نتیجه نرم شده باشد. (اقرب الموارد). رجوع به سبته شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سبعیه
تصویر سبعیه
شیعه اسماعیلیه، از فرقه های شیعه که اسماعیل فرزند امام جعفر صادق را آخرین و هفتمین امام می دانند
اسماعیلیه، شیعه سبعیّه، شیعه باطنیّه، شیعه هفت امامی، سبعی
فرهنگ فارسی عمید
(سَ بَ نی یَ)
ازار سیاه برای زنان. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). ثیاب سبنیه، منسوب است به سبنی و آن ازارهای سیاه است زنان را. (منتهی الارب). لیث گوید جامه هایی است از کتان سپید و آن سهو است. و ابوبرده گوید: ثیاب سبنیه سفید است و آن از حریر است که در آن شکلهای اترج بود. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به سبن و سبنی شود
لغت نامه دهخدا
(سَ عی یَ)
نام آبی است متعلق به بنی نمیر. (معجم البلدان) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(سَ عی یَ)
نام دیگر اسماعیلیه، و ایشان را به این جهت سبعیه می گفتند که در باب شمار ائمه بدور هفت هفت قائل بوده اند و امام هفتم را آخر ادوار می دانستند و مقصود ایشان از آخر ادوار قیامت بوده. بعلاوه تدبیر عالم سفلی را با کواکب سبعه می شمردند. (تلبیس ابلیس، ص 109). و نیز رجوع به سبعی و اسماعیلیه و باطنیه و رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون شود
لغت نامه دهخدا
(سِبی یَ)
ریگستانی است به دهناء و گویند روضه ای است در دیار تمیم. (معجم البلدان) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(سَ بی یَ)
می که آن را از جایی بجایی برند. (منتهی الارب). خمر. (اقرب الموارد) (مهذب الاسماء) ، زن برده. (منتهی الارب). زن. (مهذب الاسماء). تأنیث سبی. ج، سبایا، مروارید که غواص برآورده باشد. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(سَ تی ی)
منسوب است به سبته که شهری است از بلاد عدوه. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
منسوب به سبت، روز اول هفته. انتساب بسبت است که روز اول هفته باشد. (الانساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
علی بن یقظان. طبیب و شاعر و ادیب معروف که اصل او از سبته است ولی بعضی او را بمصر نسبت دهند. او به سال 544 هجری قمری بمصر و از آنجا به یمن رفت سپس به عراق رفت. او راست قصیده ای در مدح جمال الدین ابی جعفر محمد بن علی بن ابی منصور اصفهانی بموصل با این مطلع:
اء اخواننا ماحلت عن کرم العهد
فیالیت شعری هل تغیّرتم بعدی.
(تاریخ الحکماء قفطی صص 239- 240)
یوسف بن یحیی بن اسحاق سبتی مغربی. طبیبی از اهل فأس. رجوع به تاریخ الحکماء قفطی ص 392 و رجوع به یوسف بن یحیی شود
لغت نامه دهخدا
(سَ تَ)
بز. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد). گلۀ بز. (ناظم الاطباء) ، زمانۀ دراز. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(سَ تَ)
شهر مشهوری است از شهرهای مرکزی بلاد مغرب. لنگرگاهش بهترین لنگرگاهی است در ساحل درکه در یک قطعۀ خاکی واقع شده و درمقابل جزیره اندلس است. در طرف گذرگاه واقع شده و نهر مستحکم و استواری است مانند مهدیه که در افریقا واقع شده است. (معجم البلدان). شهری است در مراکش. (ابن بطوطه). شهری است نزدیک جبل الطارق. (ابن جبیر). شهر معروف سبته واقع بر ساحل جنوبی مدیترانه محاذی جبل الطارق که بر ساحل شمالی تنگۀ معروف به همین نام است واقع شده است. (حاشیۀ شدالازار ص 474). رجوع به الحلل السندسیه ج 1 ص 25، 33، 54، 56، 63، 64، 65، 67، 68، 81، 157، 184، 185، 200، 218، 219، 242، 453 و ج 2 ص 25، 36، 90، 155، 314، 317، 319، 328 شود
شهری مشهور از قواعد بلادمغرب مقابل جزیره اندلس. (معجم البلدان). مقابل تنگۀ جبل الطارق.
لغت نامه دهخدا
(سِ)
جنگ و خصومت. (آنندراج). ستیز. (رشیدی). رجوع به ستیز شود
لغت نامه دهخدا
سبعیت در فارسی درند گی، درنده خویی هفتیان هفتگرایان نام دیگر اسمعیلیه که شماره هفت را اشویی می دانستند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سبته
تصویر سبته
پاره ای از زمان، زمانه دراز، بز
فرهنگ لغت هوشیار