جدول جو
جدول جو

معنی ساگاستا - جستجوی لغت در جدول جو

ساگاستا
پراگسدماتو، از رجال سیاسی اسپانیا (1827- 1903 میلادی) و سالیانی دراز رهبر حزب آزادیخواه آن کشور بود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ساستا
تصویر ساستا
ستمکار، بی رحم، موذی، اهریمن
فرهنگ فارسی عمید
شهری است قدیمی به مغرب (آفریقای صغیر) در نومید یا موطن ’سنت آگوستین’ که امروز ’سوق الرأس’ نامیده میشود، قاموس الاعلام ترکی در ذیل ’تاغاسته’ آرد: ... بعدها بنام ’تاجلت’ شهرت یافته بود، امروز خرابه هایش در تونس در جهت شرقی رأس ابیض است و سوق الرأس نامیده میشود
لغت نامه دهخدا
(اُ)
شهری در ایالات متحدۀ آمریکا (جیورجیا) ، دارای 71000 تن سکنه. (از فرهنگ فارسی معین)
بندری در صقلیه (سیسیل) دارای 23000 تن سکنه. (از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
از اقوام باستانی ایران و بنوشتۀ هرودت یکی از سه طایفۀ چادرنشین پارسی تابع شاهنشاهی هخامنشی است، آنان بزبان پارسی سخن میگفتند لباس شان چیزی بود بین لباس پارسیها و پاکیتکها، ساگارتیان هشت هزار تن سپاهی بدولت هخامنشی میدادند، آنان اسلحه ای از مفرغ یا آهن بکار نمیبردند و فقط خنجری و کمندی چرمی با خود داشتند، شیوۀ جنگ آنان چنان بود که مرد ساگارتی چون به دشمن میرسید طناب را بسوی او می انداخت و همینکه اسب یا آدمی را میگرفت او را بسوی خود میکشید، (ایران باستان ج 1 ص 739 و ج 3 ص 2190)، در کارنامۀ داریوش بزرگ در کتیبۀ بیستون (بند 14 ستون 2) آمده است: ’مردی چیترتخم نام ساگارتی بمن یاغی شد و بمردم گفت من شاه ساگارت و از دودمان هووخشتر هستم، فوراً لشکری از پارسیها و مادیها به آهنگ او فرستادم، مردی تخمسپاد نام را که فرمانبردار من است سردار سپاه کردم وگفتم بروید و این سپاه را که از من برگشته اند و خودرا سپاهیان من نمیدانند درهم شکنید، پس از آن تخمسپاد با لشکری حرکت کرد و باچیترتخمه جنگید، اهورمزد یاری خود را بمن اعطاء کرد، به ارادۀ اهورمزد سپاه من بر سپاهی که از من برگشته بود پیروز شد و چیترتخمه را گرفتند و نزد من آوردند، من گوشها و بینی او را بریدم و چشمان او را درآوردم، او را بر در سرای من در غل و زنجیر داشتند و همه مردم او را دیدند، آنگاه بفرمان من او را در آربل بدار آویختند، ’ (ایران باستان ج 1 ص 544)، رجوع به ایران گیرشمن ترجمه دکتر معین ص 76 و 77 و حاشیۀ آن و رجوع به ایران باستان ج 2 ص 1473 و 1572 و 1596 و ج 3 ص 2185 و 2187 و2640 و اسارکاتی یه و سارگاتی یه و سارگارتی در این لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
نام دیوی است از تابعان اهرمن، (جهانگیری) (برهان) (آنندراج) (شعوری) (اشتینگاس) (ناظم الاطباء) :
در بدی و گدی توئی منحوس
ساستاسا و ساسیاآسا،
فرالاوی (از جهانگیری) (شعوری)،
، حاکم مستبد و شخص ستمکار، در پهلوی ساستار بهمین معنی هست که در اوستا ساستار و در سنسکریت شاستر بوده از مادۀ ’شاس’ بمعنی حکومت کردن، (فرهنگ نظام)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ساستا
تصویر ساستا
ظالم شریر، اهریمن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساستا
تصویر ساستا
بی رحم، ظالم، اهریمن
فرهنگ فارسی معین