جدول جو
جدول جو

معنی سانتر - جستجوی لغت در جدول جو

سانتر
در فوتبال، ارسال هوایی توپ از کناره ها به سمت دروازۀ حریف، در بسکتبال، بازیکنی که اغلب پرتاب ها و پرش ها بر عهدۀ اوست و معمولاً جلوتر از دیگر بازیکنان خودی قرار می گیرد
تصویری از سانتر
تصویر سانتر
فرهنگ فارسی عمید
سانتر
(تُ)
نژاد انسان وحشی، زنده. اساس افسانه ها است مابین پلیون و اسا در تسالی صورت بسیار قدیمی از موجود افسانه ای مرد نیمه تنه ایست که سوار بر اسب نیمه تنه شده او با یک حالت جنگجویانه و خشونت آمیز میرود تا عیش و خوشی پیریتوس پادشاه لاپیت را درهم ریزد. سانترها بوسیله لاپیت ها از بین رفته اند. رجوع به لاروس و ایران باستان ص 1913 شود. معرب این کلمه قنطورس است. رجوع به همین لغت شود
لغت نامه دهخدا
سانتر
(تِ)
آنتوان ژوزف (1752- 1809م.) مرد انقلابی فرانسه است. در پاریس متولد شد. وی نهایت درستکار و معتدل و میانه رو بود. بسال 1792 و 1793فرمانده قوای ملی پاریس بوده است. او سردار و تقسیم کننده وانده بوده است
ژان باتیست (1658 -1717م.) نقاش فرانسوی که در تاریخ و تصویر مهارت داشت. وی در مانیی متولد شد. او در قصر ورسای و انوالید هنرنمائی کرده است
لغت نامه دهخدا
سانتر
نژاد انسان وحشی، زنده
تصویری از سانتر
تصویر سانتر
فرهنگ لغت هوشیار
سانتر
ارسال توپ برای بازیکن خودی، (فوتبال)، بازیکنی که معمولاً جلوتر از دیگران بازی می کند و در پرتاپ توپ و پرش ها شرکت می کند، (بسکتبال)
تصویری از سانتر
تصویر سانتر
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سانترال
تصویر سانترال
مرکزی، میانی، اصلی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انتر
تصویر انتر
بوزینه، نوعی میمون کوچک دم دار با ران های بی مو و سرخ رنگ که در آسیا و افریقا زیست می کند، بوزنه، بوزنینه، پوزینه، پهنانه، مهنانه، کبی، کپی، گپی، قرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ساتر
تصویر ساتر
پوشاننده، پنهان کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دیسانتری
تصویر دیسانتری
اسهال خونی، نوعی اسهال که با التهاب و زخم روده و لخته های خون در مدفوع همراه است، زحیر، ذوسنطاریا
فرهنگ فارسی عمید
(رُ)
مؤلف کتاب گیاه شناسی آرد: هرگاه در ساقۀ دسته آوندهای آبکشی بوسیلۀ هادروم احاطه شود هادروسانتریک نامیده میشود، مانند سرخسها. (گیاه شناسی، تشریح عمومی نباتات تألیف حبیب اﷲ ثابتی ص 308)
لغت نامه دهخدا
(رُ زُمْ)
نام یکی از چهار قسم سلولهای حیوانی است و در بسیاری از سلولها نزدیک هسته جسم شفاف همگنی کرۀ هادی موجود است که در مرکز آن دانۀ کوچک تری قرار دارد. قبلاً لفظ سانتروزوم بدانۀ مرکزی اطلاق میشد ولی امروز بمجموع کرۀ هادی و جسم وسطی گفته میشود و لفظ سانتریول را بجای سانتروزوم قدیم وضع کرده اند. رجوع به گیاه شناسی ثابتی ص 92 و جانور شناسی عمومی ص 6، 13 و 36 شود
لغت نامه دهخدا
(تِ)
در اصطلاح علمی رشد و نمو سلول از خارج بداخل است. رجوع به گیاه شناسی ثابتی ص 47، 286، 295، 323، 354، 451، 466 شود
لغت نامه دهخدا
(تِ)
پوشنده. (آنندراج) ، پوشش، روپوش. سرپوش.
- ساتر عورت، پوشندۀ عورت. عورت پوش
لغت نامه دهخدا
قومی بودند که در قرن پنجم پیش از میلاد در تراکیه در آسیای صغیر می زیستند. هرودوت گوید:تنها قومی بودند که در حملۀ خشایارشا (480 ق. م) مطیع او نگردیدند و آزادی خود را تا زمان ما (هرودوت حفظ کردند. رجوع به ایران باستان ج 1 ص 748 شود
لغت نامه دهخدا
(یُلْ)
دانۀ مرکزی که نزدیک به هسته میباشد نامیده میشد که امروز بجمیع کرۀ هادی و جسم وسطی گفته میشود و لفظ سانتریول را بجای سانتروزوم قدیم وضع کرده اند. رجوع به سانتروزوم و رجوع به جانورشناسی عمومی فاطمی ص 13 و 22 شود
لغت نامه دهخدا
(سِ)
حاکم نشین ایالت شر بخش بورژ در نزدیکی لوار. دارای 2650 تن سکنه است و 2050 گز از سطح دریا ارتفاع دارد. مرکز امور تجارت و شرابسازی است
لغت نامه دهخدا
از قراء جبل شهریار است در ارض دیلم، (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(پْلا / پِ)
ماسیف سانترال. نام نجدی شامل یک پنجم مساحت فرانسه دارای رصیف هائی مدرّج و به طبقات که بر فراز آنها در مشرق کوههای لو فورز و در مرکز کوههای اوورنی و در مغرب کوههای لیموژ واقع است. این کوههااز سنگ سماق (گرانیت) تشکیل شده و قاعده جنوبی آن نجدهای آهکی موسوم به کوس است حدود شرقی آن سلسلۀ جبال مرکزی سون است که شعب آن بسوی جنوب غربی یعنی پیرنه و بجانب شمال غربی یعنی کوههای وژ در میان لو لوار و لو رن و امتداد لاسون کشیده شده است
لغت نامه دهخدا
دیسانطریا، (دزی ج 1 ص 481)، ذوسنطاریا معرب از یونانی دوسنتریاست، اسهال خونی
لغت نامه دهخدا
(لِ تُ)
در ساقۀ نباتات هرگاه دسته های چوبی دسته های آبکشی را احاطه نمایند لپتوسانتریک نامیده میشوند مانند دسته های چوبی و آبکشی اغلب نباتات یک لپه ای. رجوع به گیاه شناسی ثابتی ص 309 شود، هرگاه لپتوم ثانویه بوسیلۀ هادروم ثانویه محاصره گردد، دستۀ چوبی و آبکشی لپتوسانتریک غیرعادی بوجود آورد. (همان کتاب ص 383)
لغت نامه دهخدا
اسهال خونی، بیماری واگیر که بوسیله میکروب با انگل مخوصی تولید و باعث پیچش شکم و دلدرد و زخم روده و اسهال خونی میگردد
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی گرمای کیانی حرارتی که در اطاقهای متعدد خانه یا موسسه ای از منبعی واحد جریان یابد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساتر
تصویر ساتر
پوشنده، روپوش، عورت پوش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتر
تصویر انتر
میمون کوچک دم دار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سانتی
تصویر سانتی
یکصدم از هر واحد را گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سانترال
تصویر سانترال
اصلی، مرکزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سانترالیسم
تصویر سانترالیسم
((نْ تِ))
مرکزگرایی، نوعی نظام حکومتی که در آن همه امور کشور از یک مرکز رهبری می شود، نقطه مقابل کشورهایی که به صورت فدرال یا حکومت های ایالتی و ولایتی اداره می شوند
فرهنگ فارسی معین
((تِ رُ زُ))
یکی از اندامک های درون یاخته ای که در تقسیم سلولی فعالانه شرکت می کند، میان تن (واژه فرهنگستان)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سانتریول
تصویر سانتریول
((تِ رِ یُ))
ذره مرکزی میان تن، میانک (واژه فرهنگستان)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ساتر
تصویر ساتر
((تِ))
پوشاننده، پنهان کننده، پوشش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دیسانتری
تصویر دیسانتری
((تِ))
اسهال خونی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کنسانتره
تصویر کنسانتره
((کُ رِ))
شکل غلیظ شده بعضی از مواد، ماده ای که آب آن تحت فشار گرفته شود، افشرده (واژه فرهنگستان)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سانتی
تصویر سانتی
سدم
فرهنگ واژه فارسی سره
پرده پوش، پوشاننده، پوشنده، رازپوش، سرپوش، پوشش، عیب پوش
متضاد: پرده در، افشاگر
فرهنگ واژه مترادف متضاد