جدول جو
جدول جو

معنی سانتر - جستجوی لغت در جدول جو

سانتر
نژاد انسان وحشی، زنده
تصویری از سانتر
تصویر سانتر
فرهنگ لغت هوشیار
سانتر
در فوتبال، ارسال هوایی توپ از کناره ها به سمت دروازۀ حریف، در بسکتبال، بازیکنی که اغلب پرتاب ها و پرش ها بر عهدۀ اوست و معمولاً جلوتر از دیگر بازیکنان خودی قرار می گیرد
تصویری از سانتر
تصویر سانتر
فرهنگ فارسی عمید
سانتر
ارسال توپ برای بازیکن خودی، (فوتبال)، بازیکنی که معمولاً جلوتر از دیگران بازی می کند و در پرتاپ توپ و پرش ها شرکت می کند، (بسکتبال)
تصویری از سانتر
تصویر سانتر
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سانتی
تصویر سانتی
سدم
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سانتی
تصویر سانتی
یکصدم از هر واحد را گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساتر
تصویر ساتر
پوشنده، روپوش، عورت پوش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتر
تصویر انتر
میمون کوچک دم دار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساتر
تصویر ساتر
پوشاننده، پنهان کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انتر
تصویر انتر
بوزینه، نوعی میمون کوچک دم دار با ران های بی مو و سرخ رنگ که در آسیا و افریقا زیست می کند، بوزنه، بوزنینه، پوزینه، پهنانه، مهنانه، کبی، کپی، گپی، قرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ساتر
تصویر ساتر
((تِ))
پوشاننده، پنهان کننده، پوشش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سانترال
تصویر سانترال
اصلی، مرکزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سانتریول
تصویر سانتریول
((تِ رِ یُ))
ذره مرکزی میان تن، میانک (واژه فرهنگستان)
فرهنگ فارسی معین
((تِ رُ زُ))
یکی از اندامک های درون یاخته ای که در تقسیم سلولی فعالانه شرکت می کند، میان تن (واژه فرهنگستان)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سانترالیسم
تصویر سانترالیسم
((نْ تِ))
مرکزگرایی، نوعی نظام حکومتی که در آن همه امور کشور از یک مرکز رهبری می شود، نقطه مقابل کشورهایی که به صورت فدرال یا حکومت های ایالتی و ولایتی اداره می شوند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سانترال
تصویر سانترال
مرکزی، میانی، اصلی
فرهنگ فارسی عمید
اسهال خونی، بیماری واگیر که بوسیله میکروب با انگل مخوصی تولید و باعث پیچش شکم و دلدرد و زخم روده و اسهال خونی میگردد
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی گرمای کیانی حرارتی که در اطاقهای متعدد خانه یا موسسه ای از منبعی واحد جریان یابد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیسانتری
تصویر دیسانتری
اسهال خونی، نوعی اسهال که با التهاب و زخم روده و لخته های خون در مدفوع همراه است، زحیر، ذوسنطاریا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دیسانتری
تصویر دیسانتری
((تِ))
اسهال خونی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کنسانتره
تصویر کنسانتره
((کُ رِ))
شکل غلیظ شده بعضی از مواد، ماده ای که آب آن تحت فشار گرفته شود، افشرده (واژه فرهنگستان)
فرهنگ فارسی معین