جدول جو
جدول جو

معنی سامبیکه - جستجوی لغت در جدول جو

سامبیکه
زن کواذ (قباد) که دختر او نیز بوده و از مزاوجت این پادشاه با دختر خود موسوم به سامبیکه، کاوس بوجود آمده است، (ایران در زمان ساسانیان چ 2 ص 377 و 378)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سامیه
تصویر سامیه
(دخترانه)
مؤنث سامی، زن بلند قد، کسی که عازم شکار است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سابیده
تصویر سابیده
کوبیده و نرم شده، سوده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سبیکه
تصویر سبیکه
تکۀ سیم یا زر که آن را گداخته و در قالب ریخته باشند، شمش، شوشۀ زر و سیم، قالب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سامیه
تصویر سامیه
مونث سامی، عالی، بلند، بلندپایه، بلند مرتبه
فرهنگ فارسی عمید
(یِ)
لردجیمز. دریاسالار انگلیسی که کپنهاک را در سال 1807 میلادی بمباران کرد (1756- 1833 میلادی)
لغت نامه دهخدا
(سَ کَ / کِ)
پارۀ نقره و مانند آن گداخته. ج، سبائک. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). زر و سیم گداخته. (دهار) (مهذب الاسماء). شوشۀ سیم. شمش نقره:
عناب و سیم اگر نبودمان روا بود
عناب بر سبیکۀ سیمین او بس است.
ابوالمؤید بلخی.
پدید شد ز فلک مهر چون سبیکۀ زر
که هیچ تجربه نتواند آن عیار گرفت.
مسعودسعد.
از آن سبیکۀ زر کآفتاب گویندش
زند ستامی کان را ستارگان خوانند.
مسعودسعد.
و زر به شوشه ها و سبیکه ها میکردند. (مجمل التواریخ).
سبیکه فروریخت در نای تنگ
برآمدزر سرخ یاقوت رنگ.
نظامی
لغت نامه دهخدا
نام مادر محمد تقی سبیکۀ نوبیه است و به روایتی صفیه از جهنیه. (از تاریخ قم ص 200)
لغت نامه دهخدا
(اَ کِ)
در اصطلاح گیاه شناسی یکی از طرزهای قرار گرفتن برگ در جوانه است و آن چنان است که برگهای خارجی جوانه دوبدو و بطور متناوب برگهای داخلی را می پوشاند مانند یاس. (از گیاه شناسی ثابتی ص 263)
لغت نامه دهخدا
(یِ)
مجمع الجزایر پلی نزی دارای 1500 تن سکنه
لغت نامه دهخدا
(لِ بی یَ)
گیاه مریم و مریمیه. (ناظم الاطباء). یک نوع گیاه طبی. (استینگاس ص 642)
لغت نامه دهخدا
(مِ ری یَ)
نام سال یازدهم بعثت رسول صلوات الله علیه از سیزده سال توقف آن حضرت در مکه. (مؤلف). سنۀ سامریه، نام سال یازدهم از نزول قرآن بمکه. در این سال سورۀ طه، مریم، کهف و اسری نازل شد. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(مِ ری یَ)
نام فرقه ای از یهود سامری. (مفاتیح). گروهی اند از یهود که در بیت المقدس و قرایای آن ساکن می باشند و ایشان بعد از موسی به نبوت هارون و یوشعبن لون قائلند و نبوت دیگران را که بعد از ایشان بودند منکرند مگر یک پیغمبر که جایز دانسته اندکه ظاهر شود. در مال ایشان شخصی ظاهر شده بود القان نام او دعوی کرد که آن پیغمبر منم و قبیلۀ ایشان کوهی است که عظیم و غریم خوانند و گویند که آن کوه طور است و لغت ایشان غیر از لغت سایر یهود است و آن بزبان عبری نزدیک است و زعم ایشان آن است که توریه بزبان ایشان بود، یا سریانی. نقل کرده اند که اتفاق یهودبر آن است که چون حق تعالی از آفریدن آسمان و زمین فارغ شد بر عرش بخفت و یک پای خود را بر پای دیگر نهاد و بیاسود تعالی الله علواً کبیرا. (نفائس الفنون)
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ)
در تداول عوام بجای ساییده آید: رنگ سابیده. رجوع به ساییده شود
لغت نامه دهخدا
(مِ کَ)
مؤنث سامک. رجوع به سامک و سامکات شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از سایکه
تصویر سایکه
یونانی نام همسر کوپید از ایزدان، روان، مغز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سامکه
تصویر سامکه
مونث سامک بلند مونث سامک جمع سامکات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سبیکه
تصویر سبیکه
زر و سیم گداخته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سمیکه
تصویر سمیکه
ریز ماهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سابیده
تصویر سابیده
ساییده رنگ سابیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سبیکه
تصویر سبیکه
((سَ کَ))
قطعه طلا یا نقره ای که آن را گداخته و در قالب ریخته باشند
فرهنگ فارسی معین
ساییده، سوده، کوبیده، نرم، زدوده
فرهنگ واژه مترادف متضاد