جدول جو
جدول جو

معنی ساقون - جستجوی لغت در جدول جو

ساقون
ده کوچکی است از دهستان بالاخواف بخش خواف شهرستان تربت حیدریه، واقع در 54هزارگزی شال باختری رود، و 14هزارگزی شمال خاوری راه شوسۀ عمومی تربت به سلامی، دامنه ای و هوایش معتدل و راهش مالرو است، 2 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
ساقون
یکی از امرای ایغور که بسال 605 هجری قمری پس از جلوس منکوقاآن ضد وی مواضعت کردند، نام وی در یک نسخۀ خطی معتبر از جهانگشا ساقوز آمده است، رجوع به تاریخ جهانگشا ج 1 ص 34 و 39 شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

نوعی دوخت در جامه به خصوص در لباس های زنانه که به منظور تنگ کردن موضعی یا زیباتر کردن آن به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ساقین
تصویر ساقین
تثنیۀ ساق، دو ساق، در ریاضیات دو خط که از دو سمت بر زاویه ای احاطه دارد
فرهنگ فارسی عمید
دهی است از دهستان خسویه بخش داراب شهرستان فسا، واقع در 30 هزارگزی جنوب داراب، در شمال رود خانه عکس رستم، جلگه ای است، و هوای آن گرمسیر و مالاریائی است، از آب رود خانه محلی مشروب میشود، محصول آن غلات، پنبه، حبوبات، میوه، تنباکو و توتون است، 309 تن سکنه دارد که به زراعت اشتغال دارند، از صنایع دستی عبابافی، قالی بافی در آن معمول است، راه فرعی دارد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(وُ)
شهر و بندری است از ایتالیا که در ناحیۀ لیگوری وکنار خلیج ژن (جنوه) قرار گرفته و دارای 72000 تن جمعیت است. صنایع آهن و شیمیایی دارد و بواسطۀ قرار گرفتن در کنار رودخانه دارای موقعیت تابستانی است و شهر ییلاقی بشمار میرود
لغت نامه دهخدا
(رِ)
جمع واژۀ سارق در حالت رفعی. رجوع به سارق شود
لغت نامه دهخدا
(لُ)
رجوع به سالن شود
لغت نامه دهخدا
گرمی، (منتهی الارب) (اقرب الموارد)، آهنی است که بدان خر را داغ کنند، (منتهی الارب)، آهنی است که در آتش می تابند و اسب و شتر و امثال آن را با آن داغ و نشان می نهند، (احمد بهمنیار، در تعلیقات تاریخ بیهق ص 336)، نوعی زخم و جراحت: در هر ولایتی آفتی و مرضی بود زشت، در ولایت دهستان، ساقور خیزد و آن ریشی بود پلید، (تاریخ بیهق ص 31)، و این تسمیه ظاهراً بطریق و بسبب مشابهت است، (بهمنیار، تعلیقات همان کتاب ص 336)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
تثنیۀ ساق. رجوع به ساق شود، ساق بند: ساعین و ساقین برافکنده. (سمک عیار). ساقین و ساعدین زر اندود بسته. (داراب نامه ص 623) ، هر یک از دو خطی را که احاطه بر زاویه ای دارند ساق نامند و مجموع دو خط را ساقین خوانند
لغت نامه دهخدا
درخت مشهور هندی است که برگهایش به گوش فیل ماند، (الفاظ الادویه) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
نرم آهن، (مهذب الاسماء) (تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
ناحیه ای است به قرب بحرین، (نزهه القلوب ص 137)
لغت نامه دهخدا
(بِ)
جمع واژۀ سابق، در حالت رفعی. رجوع به سابق شود
لغت نامه دهخدا
صورت ترکی کلمه باکن است، و باکن یابیکن نام فیلسوف معروف انگلیسی است، رجوع به باکن وبیکن و همچنین به قاموس الاعلام ترکی ج 2 ص 1202 شود
لغت نامه دهخدا
(بَ)
بلاساغون. نام شهری است به ترکستان و نام دیگر آن قوبالیغ. (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به بلاساغون شود: در آن موضع اقامت میسر نشد رحلت کردند به حدود بلاساقون آمدند، و اکنون مغولان آنرا غربالیغ می خوانند. (جهانگشای جوینی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ساجون
تصویر ساجون
آهن نرم
فرهنگ لغت هوشیار
روسی دوچینه چینی در جامه زنانه که در بالا گشاد و در پایین تنگ باشد
فرهنگ لغت هوشیار
گرمی، داغزن ابزاری که بدان چارپایان را داغ نهند، ریش زخم گرمی حرارت، آهنی که بدان چارپایان را داغ کنند، نوعی زخم و جراحت
فرهنگ لغت هوشیار
جمع ساق، از پارسی دو ساگ دو زنگ تثنیه ساق دو ساق (پا)، ساق بند، هر یک از دو خطی که احاطه بر زاویه ای دارند ساق و مجموع دو خط را ساقین گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساسون
تصویر ساسون
نوعی دوخت درز و چین در لباس زنانه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ساقور
تصویر ساقور
گرمی، حرارت، آهنی که با آن چارپایان را داغ کنند، نوعی زخم و جراحت
فرهنگ فارسی معین
ساوون
فرهنگ گویش مازندرانی