جدول جو
جدول جو

معنی ساقسلمان - جستجوی لغت در جدول جو

ساقسلمان
قریه ای بوده بقرب هرات بجانب شمالی آن بر سر راه خراسان و ماوراء النهر، و گویا در قرن نهم کوچه و خیابانی نیز بنام این موضع معروف در آن شهر نامیده میشده است. و نیز دشت ساقسلمان غالباً لشکرگاه امرای تیموری قرار میگرفت و هنگام نهضت امرا و سلاطین بعزم هرات، مردم آن شهر در ساقسلمان به آئین پذیره قیام میورزیدند. رجوع به فهرست حبیب السیر چ خیام ج 4 شود. قریۀ ساخسلمان امروز در 9 هزارگزی شمال غرب هرات قرار دارد. رجوع به قاموس جغرافیائی افغانستان ج 2 شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(چَ سَ)
دهی است از دهستان نورعلی بخش دلفان شهرستان خرم آباد که در 6 هزارگزی باختر نورآباد و 2 هزارگزی باخترراه شوسۀ خرم آباد به کرمانشاه واقع است. تپه ماهوری و سردسیر است و 90 تن سکنه دارد. آبش از چشمه و رود بادآور. محصولش غلات، توتون، لبنیات و پشم. شغل اهالی زراعت و گله داری و راهش مالرو است. ساکنین این آبادی از طایفۀ نورعلی میباشند که در ساختمان و سیاه چادر سکونت دارند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(مُ سَ)
غیر مسلمان. که بر دین اسلام نیست: دریغا مسلمانیا که از پلیدی (افشین) نامسلمان اینها بایست کشید. (تاریخ بیهقی ص 173).
ما گبر قدیم نامسلمانیم
نام آور کفر و ننگ ایمانیم.
عطار.
، دشنام گونه ای است مسلمانان را، چون ناسید سادات را: اگر دانم که مقصود تو از من کفایت میشود و من تقصیر کنم قوی نامسلمان باشم. (بخاری).
هنگام سخن مکن قیاسم
زآن دشمن روی نامسلمان.
خاقانی.
، سنگدل. قسی. بی رحم. (یادداشت مؤلف) :
آنچه با من در غم آن نامسلمان میرود
باﷲ ار با مؤمن اندر کافرستان میرود.
انوری.
خالی از زلف عنبرافشان تر
چشمی از خال نامسلمان تر.
نظامی.
ای که میگوئی چرا بی دین و دل گردیده ام
چشم های کافر آن نامسلمان را ببین.
صائب
لغت نامه دهخدا
(اَ لُ)
نهری ببصره اسلم بن زرعه را و آنرا معاویه باسلم باقطاع داده بود. و یاقوت گوید این اصطلاحی قدیم است اهل بصره را که چون نهر و قریه ای را بمردی نسبت کنند در آخر اسم وی الف و نونی افزایند چنانکه گویندعبادان بعباد بن الحصین و زیادان منسوب بزیاد و حتی گویند عبداللان منسوب بعبداﷲ است و گویا این نسبت ایرانی باشد زیرا اکثر مردم این قریه ها تاکنون ایرانیانند. (معجم البلدان: اسلمان). و رجوع بجزو 2 چ مصر ص 201 در مادۀ ’بصره’ شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از نامسلمان
تصویر نامسلمان
کسی که بر دین اسلام نیست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامسلمان
تصویر نامسلمان
((مُ سَ))
آن که مسلمان نیست، کافر، دشنام گونه ای است مسلمانان را، سنگدل، قسی القلب
فرهنگ فارسی معین
بی دین، کافر، بی رحم، سنگدل، نامردم
متضاد: مسلمان
فرهنگ واژه مترادف متضاد