جدول جو
جدول جو

معنی ساطل - جستجوی لغت در جدول جو

ساطل
(طِ)
معرب ساتل است و آن رستنیی باشد که شیرازیان روشنک خوانندش. و به این معنی با شین هم آمده است. (برهان) (آنندراج). گیاهی مانند قارچ خشکیده. (استینگاس). رجوع به شاتل و شاطل و ساتل شود
لغت نامه دهخدا
ساطل
(طِ)
گرد بالا رفته. (منتهی الارب) (المنجد). طاسل مثله. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
ساطل
پارسی تازی گشته ساتل روشنک (گویش شیرازی) شاتل از گیاهان
تصویری از ساطل
تصویر ساطل
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ساحل
تصویر ساحل
(دخترانه)
زمینی که در کنار دریا یا دریاچه واقع شده است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سائل
تصویر سائل
سؤال کننده، پرسش کننده، خواهنده، کسی که طلب احسان کند، کنایه از آنکه با گدایی چیزی از مردم بخواهد، برای مثال چو سائل از تو به زاری طلب کند چیزی / بده وگرنه ستمگر به زور بستاند (سعدی - ۹۴)
سائل به کف: کنایه از کسی که از روی گدایی دست پیش مردم دراز کند، آنکه پیشه اش گدایی است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ساطر
تصویر ساطر
قصاب، آنکه گاو و گوسفند و مانند آن ها را می کشد، گوشت فروش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ساطع
تصویر ساطع
برآینده، برافراشته، درخشنده، درخشان، تابان، دمنده، دمیده، پراکنده، آشکار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عاطل
تصویر عاطل
ویژگی آنچه یا آنکه به کار گرفته می شود، بیکار، بی بهره، بدون مسئول یا متصدی
عاطل و باطل: بیکار، بیهوده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باطل
تصویر باطل
ناچیز، ناحق، بی اثر، بیهوده، یاوه، پوچ
باطل گفتن: بیهوده گفتن، یاوه گفتن، ناحق گفتن، برای مثال بلی مرد آن کس است از روی تحقیق / که چون خشم آیدش باطل نگوید (سعدی - ۸۲)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سافل
تصویر سافل
پایین، فرود، نشیب، پست، فرومایه، زبون
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ساتل
تصویر ساتل
شاتل، روشنک، دانه ای به اندازۀ باقلا، به رنگ سرخ یا سیاه که مصرف دارویی داشته و در هند می روید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ساحل
تصویر ساحل
کنارۀ رود یا دریا، زمین نزدیک دریا
فرهنگ فارسی عمید
(قَ طِ)
جمع واژۀ قسطل. (اقرب الموارد). غبارها. (اقرب الموارد). رجوع به قسطل شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از سرطل
تصویر سرطل
دراز بد اندام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خاطل
تصویر خاطل
باطل و بیهوده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاطل
تصویر شاطل
پارسی تازی گشته شاتل ازداروها روشنک (گویش شیرازی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سامل
تصویر سامل
سعی کننده در سلاح کار و سلاح معیشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عاطل
تصویر عاطل
بیکاره، بیهوده، تهی، فارغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سائل
تصویر سائل
پرسنده، سئوال کننده، پرسان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساحل
تصویر ساحل
کناره، کران، کرانه، کناره دریا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سایل
تصویر سایل
خواهنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساتل
تصویر ساتل
چکه چکیده دارویی است مانند کمای خشک مستعمل در طب قدیم روشنک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساطح
تصویر ساطح
بلند شونده و برآینده، برافراشته، برآمده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساطر
تصویر ساطر
گوشتفروش
فرهنگ لغت هوشیار
تابان درخشان، بلند افراشته، پراکنده تابان درخشان، آشکار هویدا، افراشته افراخته بلند، پراکنده منتشر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساطن
تصویر ساطن
خبیث، پلید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساعل
تصویر ساعل
سرفه کننده، حلق، دهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سابل
تصویر سابل
باران نیک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سافل
تصویر سافل
نقیص عالی، فرود و پست، پائین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساقل
تصویر ساقل
روشنگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باطل
تصویر باطل
لغو، بیهوده، یاوه، دروغ، نادرست، مقابل حق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باطل
تصویر باطل
((طِ))
بیهوده، بی فایده، جمع اباطیل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سائل
تصویر سائل
دریوزه گر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ساحل
تصویر ساحل
کناره، کرانه، کنار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از باطل
تصویر باطل
بی هوده، تباه، نادرست
فرهنگ واژه فارسی سره