جدول جو
جدول جو

معنی سازنده - جستجوی لغت در جدول جو

سازنده
کسی که چیزی می سازد و درست می کند، پرفایده، در موسیقی نوازنده، ساز زننده،
تصویری از سازنده
تصویر سازنده
فرهنگ فارسی عمید
سازنده
(زَ دَ / دِ)
صانع. عامل. درست کننده. بعمل آورنده. ترکیب کننده:
اگر سازنده ایشانند مر ترکیب انسان را
چرا هر چار را با هم عدوی کینه ور دارد.
ناصرخسرو.
، بانی. بنّا. برآرنده. عمارت کننده. بناکننده. پی افکننده:
حاکم روز قضای تو شده مست مگر
نه حکیم است که سازندۀ گردنده سماست.
ناصرخسرو.
، اختراع کننده. ابداع کننده. ایجادکننده. پدیدآورنده. آفریننده. خالق. از نیست هست کننده (در مورد ایزد تبارک و تعالی) :
ای جهان را ز هیچ سازنده
هم نوابخش و هم نوازنده.
نظامی (هفت پیکر چ وحید ص 2).
، انتظام دهنده. بسامان کننده، نوازش کننده. دلخوش کننده. دلگرم کننده:
مهر و لطف اوست این سازنده و آن سازگار.
سوزنی.
، بخشنده:
بی طمعیم از همه سازنده ای
جز تو نداریم نوازنده ای.
نظامی (مخزن الاسرار).
، مهیاکننده. تهیه کننده. آماده کننده:
چو سازندگان شمع و می ساختند
ز بیگانه ایوان بپرداختند.
فردوسی.
، برپادارنده. آراینده. سازندۀبزم، رونق دهنده آن، روبراه کننده. بسامان کننده. راست کننده. سازندۀ کاری، سر و صورت دهنده آن:
خرد باد در نیک و بدیار او
خدا باد سازندۀ کار او.
نظامی.
، جاعل. جعل کننده. مزور. سازندۀ چیزی از روی تقلب و تزویر، چون سند، اسکناس و غیره..، سازگار. سازوار. خوش رفتار. هم آهنگ. همداستان. همرای. موافق:
جهانجوی ازین چارشد بی نیاز
همش بخت سازنده بود از فراز.
فردوسی.
من ازو سازنده تر هرگز کجا یابم صنم ؟
او ز من بیچاره تر هرگز کجا یابد شمن ؟
منوچهری.
، مداراکننده. مماشات کننده. تحمل کننده. بردبار. متحمل:
تا زنده ای زی گمرهی
سازنده ای با ناسزا.
(منسوب به ناصرخسرو).
، ملایم طبع و مزاج. سازگار با آن (آب و هوا). گوارا: و اول خزان پیران را لختی سازنده تر باشد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی) .و پیران و کسانی را که مزاج پیران دارند سازنده تر باشد (زمستان شمالی خشک) . (ذخیرۀ خوارزمشاهی).
ایا هوای تو سازنده چون هوای بهشت
کدام کس که ندارد سوی بهشت هوا؟
سوزنی.
هوای جهان دیده، سازنده تر
زمانه زمین را نوازنده تر.
نظامی.
ولی را مهر او سازنده آبی
عدو را کین او سوزنده خاری.
(از تاج المآثر).
، معالج. مؤثر. مفید (دارو) :
بر زخمها که بازوی ایام می زند
سازنده تر ز صبح دوائی نیافتم.
خاقانی.
عقاقیر صحرای دلهاست این دو
که سازنده تر زین دوائی نیابی.
خاقانی.
، ساززن. (شعوری). نوازنده. شکافه زن. نواپیشه. خنیاگر.مطرب. که یکی از آلات موسیقی را نواختن و زدن تواند چون تارزن و کمانچه زن و غیره.
- سازنده کار، کارسازنده. کارآمد. کارساز:
ز گردان گزین کرد پنجه هزار
همه رزمجویان سازنده کار.
فردوسی.
- سازنده و خواننده، مطرب و مغنی. (ناظم الاطباء).
- سازنده و نوازنده، خنیاگر
لغت نامه دهخدا
سازنده
آنکه چیزی میسازد صانع عامل، آماده کننده تهیه کننده، بنا بانی عمارت کننده، پدید آورنده امری تازه اختراع کننده مخترع مبدع موجد، جاعل، سازگار سازوار، نوازش کننده دلگرم کننده، بخشنده، علاج کننده موثر مفید (دارو)، ساز زننده نوازنده، کسی که آهنگ موسیقی سازد مصنف موسیقی
فرهنگ لغت هوشیار
سازنده
تولیدگر
تصویری از سازنده
تصویر سازنده
فرهنگ واژه فارسی سره
سازنده
صانع، بنا، معمار، آبادگر، مبدع، مبتکر، مخترع، خلاق، آفرینشگر، پدیدآوردنده، کارساز، گره گشا، مفید، سودمند، جاعل 01 نوازنده، تنظیم کننده
فرهنگ واژه مترادف متضاد
سازنده
البناء
تصویری از سازنده
تصویر سازنده
دیکشنری فارسی به عربی
سازنده
Constructive, Builder, Fabricator
تصویری از سازنده
تصویر سازنده
دیکشنری فارسی به انگلیسی
سازنده
constructeur, constructif, fabricant
تصویری از سازنده
تصویر سازنده
دیکشنری فارسی به فرانسوی
سازنده
строитель , конструктивный , производитель
تصویری از سازنده
تصویر سازنده
دیکشنری فارسی به روسی
سازنده
Bauherr, konstruktiv, Fabrikant
تصویری از سازنده
تصویر سازنده
دیکشنری فارسی به آلمانی
سازنده
будівельник , конструктивний , виробник
تصویری از سازنده
تصویر سازنده
دیکشنری فارسی به اوکراینی
سازنده
budowniczy, konstruktywny, producent
تصویری از سازنده
تصویر سازنده
دیکشنری فارسی به لهستانی
سازنده
建筑工人 , 建设性的 , 制造商
تصویری از سازنده
تصویر سازنده
دیکشنری فارسی به چینی
سازنده
construtor, construtivo, fabricante
تصویری از سازنده
تصویر سازنده
دیکشنری فارسی به پرتغالی
سازنده
costruttore, costruttivo, produttore
تصویری از سازنده
تصویر سازنده
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
سازنده
معمار , تعمیری , سازندہ
تصویری از سازنده
تصویر سازنده
دیکشنری فارسی به اردو
سازنده
bouwer, constructief, fabrikant
تصویری از سازنده
تصویر سازنده
دیکشنری فارسی به هلندی
سازنده
নির্মাতা , গঠনমূলক
تصویری از سازنده
تصویر سازنده
دیکشنری فارسی به بنگالی
سازنده
ผู้สร้าง , สร้างสรรค์ , ผู้ผลิต
تصویری از سازنده
تصویر سازنده
دیکشنری فارسی به تایلندی
سازنده
mjenzi, wa ujenzi, mtengenezaji
تصویری از سازنده
تصویر سازنده
دیکشنری فارسی به سواحیلی
سازنده
inşaatçı, yapıcı, üretici
تصویری از سازنده
تصویر سازنده
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
سازنده
建設者 , 建設的な , 製造業者
تصویری از سازنده
تصویر سازنده
دیکشنری فارسی به ژاپنی
سازنده
constructor, constructivo, fabricante
تصویری از سازنده
تصویر سازنده
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
سازنده
건축가 , 건설적인 , 제조업체
تصویری از سازنده
تصویر سازنده
دیکشنری فارسی به کره ای
سازنده
pembangun, konstruktif, pembuat
تصویری از سازنده
تصویر سازنده
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
سازنده
निर्माणकर्ता , रचनात्मक , निर्माता
تصویری از سازنده
تصویر سازنده
دیکشنری فارسی به هندی
سازنده
בונה , יצרן
تصویری از سازنده
تصویر سازنده
دیکشنری فارسی به عبری

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نازنده
تصویر نازنده
ناز کننده، فخر کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سوزنده
تصویر سوزنده
آن که یا آن چه بسوزد، گرم تابدار، آنکه یا آن چه بسوزاند سوزاننده
فرهنگ لغت هوشیار
سر حال شادمان مسرور: بسیار سر زنده و با نشاط و خوش معاشرت است، معروف مشهور، مهتر قوم سردسته سر جنبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تازنده
تصویر تازنده
دونده تند رو، دواننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساینده
تصویر ساینده
آنکه چیزی را میساید و نرم میکند طحان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سابنده
تصویر سابنده
آنکه چیزی را میساید و نرم میکند طحان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بازنده
تصویر بازنده
بازی کننده، مقابل برنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یازنده
تصویر یازنده
قصد کننده
فرهنگ واژه فارسی سره