جدول جو
جدول جو

معنی ساززن - جستجوی لغت در جدول جو

ساززن
کسی که ساز می زند، نوازنده
تصویری از ساززن
تصویر ساززن
فرهنگ فارسی عمید
ساززن(گُ دَ / دِ)
سازنواز. سازنده. شکافه زن:
بمرگم نیاید کس از مرد و زن
بغیر از مغنی و جز ساززن.
؟
رجوع به ساز شود
لغت نامه دهخدا
ساززن
چنگی، خنیاگر، مطرب، نوازنده، تارزن
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سازین
تصویر سازین
(دخترانه)
نام روستایی در نزدیکی زنجان
فرهنگ نامهای ایرانی
دهی است از دهستان خدابنده لو بخش قیدار شهرستان زنجان، واقع در 20هزارگزی جنوب قیدار، سر راه زنجان و همدان، کوهستانی، و سردسیر، و آب آن از چشمه است، و غلات و انگور و قلمستان دارد، و 172 تن ساکنان آن به زراعت اشتغال دارند، از صنایع دستی محلی گلیم و جاجیم بافی در آن معمول است، راه مالرو دارد، و در صورت تعمیر پل سازین اتومبیل بدان توان برد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
در حال ساختن، سازنده، ساخته کننده،
پسوند مکانی مانند: حلبی سازان، ساغری سازان
لغت نامه دهخدا
جزیره کوچکی است در دریای آدریاتیک بقرب آولونیه، (از قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
نوعی ماهی خوراکی است که در استرآباد صید میشود، (جغرافیای اقتصادی کیهان ص 33)، نوعی ماهی مخصوص آبهای ساکن، (رسملی قاموس عثمانی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ساز زن
تصویر ساز زن
کسی که ساز زند نوازنده، تار زن
فرهنگ لغت هوشیار
نیم تنه ای کوتاه که تبری ها در عهد باستان به تن می کردند
فرهنگ گویش مازندرانی