جدول جو
جدول جو

معنی ساروقچی - جستجوی لغت در جدول جو

ساروقچی
لقب محمدبیگ ولد اسلمس بیگ ساروفچی باشی، از هواخواهان شاه عباس بزرگ است که به سال 997 هجری قمری با چندتن دیگر در شاهرود بسطام مرشد قلیخان استاجلو را کشتند، محمدبیگ ساروقچی بپاس این کار به داروغگی اصفهان منصوب گردید، رجوع به عالم آرای عباسی چ امیرکبیر ج 1 ص 401 شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ساروی
تصویر ساروی
از مردم ساری
فرهنگ فارسی عمید
طایفه ای از طوایف قشقائی ایران است مرکب از 100 خانوار که در بیضاءرامجرد سکونت دارند، (جغرافیای سیاسی کیهان ص 84)
لغت نامه دهخدا
(ساروق)
قصبه ای است از دهستان فراهان پائین بخش فرمهین شهرستان اراک. واقع در 18 هزارگزی جنوب باختری فرمهین، سر راه اراک به بزچلو. کوهستانی، سردسیر، آب آن از قنات، ومحصول آن ارزن، بنشن، پنبه، صیفی، انگور و سیب زمینی است و 2430 تن سکنه دارد که اغلب به زراعت و گله داری مشغولند، قالی بافی آن معروف است. راه مالرو دارد و از بزچلو اتومبیل بدان توان برد. این ده یکی از قراء قدیمی ایران بوده، آثار و اماکن قدیمۀ بسیار دارد. از جمله بنای امامزاده 72 تن که دارای 3 گنبد است که در یک زمان ساخته شده و تاریخ بنای آنها سال 587 ه. میباشد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2). پائین تر (از کرج ابودلف) در امتداد رود خانه کرج، و در شمال کرج ابودلف، شهر ساروق در ولایت فراهان واقع است که یاقوت و حمداﷲ مستوفی از آن یاد کرده و آن را از توابع همدان شمرده اند. (ترجمه سرزمینهای خلافت شرقی ص 214). دیه ساروق، دارالملک آنجا (ولایت فراهان) است، و طهمورث ساخت. (نزهه القلوب چ اروپا ص 69)
لغت نامه دهخدا
پارچۀ غالباً چهارگوش که بر روی بستر کشند، یا چیزی در آن نهند، یا سفره کنند، در تداول مردم قزوین، سفره و آن را سارق و سارق تلفظ کنند، دسترخوان، دستارخوان، سارخ، سارغ، ساروغ
لغت نامه دهخدا
قلعۀ ساروق، در شهر جی (اصفهان بنای کهنه ای به شکل قلعه وجود داشته است موسوم به ساروق، و این اسم نظیر اسم قلعۀ همدان است. ابن رسته گوید چون این بنا بسیار کهنه است نمیتوان بانی آن را معلوم کرد و گویند قبل از طوفان نوح ساخته شده است. (ترجمه سرزمینهای خلافت شرقی ص 219). رجوع به سارو و سارویه شود
نامی است که ابن فقیه قلعۀ کهنۀ همدان را بدان نامیده ولی معنی این کلمه معلوم نشده است، (ترجمه سرزمینهای خلافت شرقی ص 210)، رجوع به سارو و سارویه شود
دهی است در روم، (شرح قاموس) (منتهی الارب) (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(رَ وی)
منسوب به ساری. سروی. ساری ّ. رجوع به ساری شود
لغت نامه دهخدا
المشدّ (602- 656 هجری قمری) علی بن عمر بن قزل ترکمانی یاروقی مصری شاعری است از امرای ترکمانان درمصر تولد یافته و در دارالانشاء (دبیرخانه) سمت دبیری داشته است، وفات او به دمشق بوده و او را دیوان شعری است، (الاعلام زرکلی ج 2)، و رجوع به کشف الظنون و دیوان الاسلام و فوات الوفیات و الاعلام ص 1141 ج 3 شود
لغت نامه دهخدا
میران محمدشاه، از سلاطین سلسلۀ خاندیش که بین سالهای 801 تا 1008 هجری قمری پادشاهی کردند و به دست مغولهای هند برافتادند، رجوع به طبقات سلاطین اسلام لین پول ترجمه عباس اقبال ص 282 و رجوع به خاندیش شود
عزالدین احمد بن ابراهیم، مکنی به ابوعمر فاروقی احمدی، نویسندۀ ارشادالمسلمین بطریق شیخ المتقین است، (از معجم المطبوعات ستون 1427)
لغت نامه دهخدا
ساروتی ترخانی، طایفه ای از ایلات ترک، از اعقاب حکام ترخان، و جزو قبائلی است که استندار جلال الدین اسکندر (731- 761) به ری و شهریار و بسال 809 هجری قمری میرزا عمر به مازنداران کوچ داد. (از ترجمه مازندران رابینو ص 202)
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ)
ظاهراً چیزی باشد که مثل قمقمه ها بود، و اغلب که لغت روم است. (بهار عجم) (آنندراج). اشتینگاس نیز با شک و تردید بمعنی کاسۀ چوبی آورده ولی در بیت زیر این معنی را نمیدهد:
ز قیسی و آلو بگردش هجوم
چو ساروچه گرد سرشاه روم.
میرزا طاهر وحید قزوینی (از بهار عجم و آنندراج)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان مرودشت بخش زرقان شهرستان شیراز، واقع در 50 هزارگزی شمال زرقان، کنار راه فرعی مرودشت به ابرج، دامنه، و هوای آن معتدل مالاریائی، آب آن از قنات محصول آن غلات و چغندر و حبوبات است، 450 تن سکنه دارد که به زراعت مشغولند، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(رِ)
طایفۀ مغول به زبان اهل خراسان. (فرهنگ شعوری ج 2 ص 166). منظور از زبان خراسان ظاهراً زبان سکنۀ صحرای ترکمان و اراضی ترکمان نشین باشد
لغت نامه دهخدا
باروش، نقاش مذهبی معروف ایتالیا که بسال 1535 میلادی در اوربینو متولد وبسال 1613 درگذشته است، و تابلوهای ارزنده ای از وی بجای مانده است، رجوع به قاموس الاعلام ترکی ج 2 شود
لغت نامه دهخدا
دهی است ازدهستان کاودول بخش مرکزی شهرستان مراغه، در 40هزارگزی جنوب خاوری مراغه و 14000گزی خاور شوسۀ مراغه به میاندوآب واقع و کوهستانی و معتدل است، 141 تن سکنه دارد، آب آن از رود خانه لیلان و محصول آن غلات، نخودو شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آنان جاجیم بافی است، راه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(قُ)
دهی است از دهستان آجرلو بخش مرکزی شهرستان مراغه، سکنۀ آن 657 تن. آب آن از چشمه سار و قنات. محصول آن غلات، حبوب، بادام و برزک. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان آنجا جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
لقب میرزاتقی از رجال مهم دورۀ صفوی است که ابتدا در دورۀ شاه عباس بزرگ وزیر مازندران شد و آبادی آن ایالت مرهون مساعی او بود. در زمان شاه صفی، اعتماد الدوله (وزیر اعظم) شد. و در 20 شعبان 1055 بقتل رسید. رجوع به فهرست عالم آرای عباسی چ امیرکبیر و هشت مقالۀ تاریخی و ادبی، نصرالله فلسفی، ص 129 تا 157 شود
لغت نامه دهخدا
(عَ)
مهردار تکلواز سرکردگان شاه اسماعیل صفوی بود که در ف تنه صارم کرد کشته شد. (عالم آرای عباسی چ امیرکبیر ج 1 ص 31)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهات بلوک بهرستاق لاریجان است، (از ترجمه مازندران رابینو ص 154)
لغت نامه دهخدا
(قَ مِ)
موضعی است به قرب جام خراسان، که در محرم سال 935 شاه طهماسب صفوی در آن با ازبکان جنگید. رجوع به عالم آرای عباسی چ امیرکبیر ج 1 ص 54 شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از قوروقچی
تصویر قوروقچی
ترکی بازدار پاسدار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساروقه
تصویر ساروقه
اره کوچک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساروی
تصویر ساروی
منسوب به ساری از مردم ساری
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی است ساروغ دستار خوان پارچه ای غالبا چهار گوشه که بر روی بستر کشند یا چیزی در آن نهند، سفره دستار خوان، بقچه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساروی
تصویر ساروی
((رَ))
متعلق به شهر ساری در مازندران، اهل ساری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ساروق
تصویر ساروق
بقچه، سفره، سارغ
فرهنگ فارسی معین
بقچه، بغچه، سفره، دستار، سربند
فرهنگ واژه مترادف متضاد