جدول جو
جدول جو

معنی ساراواک - جستجوی لغت در جدول جو

ساراواک
سلطان نشینی است تحت الحمایۀ انگلیس در شمال غرب جزیره بورنئو، با 605000 جمعیت، کرسی آن کوشینگ است
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ساروان
تصویر ساروان
ساربان، نگهبان شتر، شتربان، اشتربان، شتردار
فرهنگ فارسی عمید
دیواری قابل جابجا شدن که از تخته و پارچه ساخته می شود و به وسیلۀ آن قسمتی از یک فضا را از قسمت دیگر جدا می کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ساروک
تصویر ساروک
سار، پرنده ای کوچک و سیاه رنگ و حلال گوشت و بزرگ تر از گنجشک، شارک، شارو، شار، سارک، سارج، ساری، ساسر
فرهنگ فارسی عمید
بمعنی سارو باشد که مرغ سخنگوی است، (برهان)، مرغی است سیاهرنگ در هندوستان بسیار، گویند طوطی وار سخن آموزد، (انجمن آرا) (آنندراج)، رجوع به سار، سارج، سارچه، سارک، سارنگ، سارو، ساری، شار، شارک و شارو شود
لغت نامه دهخدا
(رْ / رِ)
بمعنی ساربان است که شتردار باشد. (شرفنامۀ منیری) (انجمن آرا) (آنندراج). ساربان است که نگه دارنده و محافظت کننده شتر باشد. چه در فارسی ’با’ را به ’واو’ تبدیل میکنند. (برهان). شتربان. اشتربان. اشتروان. شتروان. شتردار. جمال. حفیظ. حداء. خائل:
بفرمود تا ساروان دو هزار
بیاورد اشتر بر شهریار.
فردوسی.
شتربود بردشت ده کاروان
بهر کاروان بریکی ساروان.
فردوسی.
بدستور فرمود تا ساروان
هیون آرد از دشت صد کاروان.
فردوسی.
زده خیمه گردش بسی ساروان
گله ساخته ز اشتران کاروان.
اسدی (گرشاسبنامه).
رجوع به ساربان شود
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان شهر ویران بخش حومه شهرستان مهاباد، واقع در 9500 گزی جنوب خاوری مهاباد و 12500 گزی خاور راه شوسۀ مهاباد به سردشت، کوهستانی، هوای آن معتدل مالاریائی، آب آن از چشمه، و محصول آن غلات و توتون است، 83 تن سکنه دارد که به زراعت و گله داری مشغولند، از صنایع دستی محلی جاجیم بافی در آن معمول است، راه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
ناحیتی است (به خراسان از گوزکانان) اندر کوهها، و مردمانی اند شوخ روی و جنگی و دزدپیشه و ستیزه کار و بیوفا و خونخواره واندر میان ایشان عصبیتی است دائم، (حدود العالم)
لغت نامه دهخدا
دهی است از بخش قصر قند شهرستان چاه بهار، واقع در 15 هزارگزی قصر قند، کنار راه فرعی نیک شهر به قصرقند، کوهستانی و گرمسیر مالاریائی است، آب آن از قنات، و محصول آن غلات و خرما و برنج است، 200 تن سکنه دارد که بزراعت اشتغال دارند، پاسگاه ژاندارمری دارد، راه آن فرعی است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
کویر سارداک موضعی است نزدیک بجستان
لغت نامه دهخدا
(سَ)
شهرستان سراوان یکی از شهرستان های استان هشتم و محدود است از شمال و خاور و جنوب خاوری به مرزپاکستان، از طرف جنوب و باختر به شهرستان ایرانشهر، از شمال باختری به شهرستان زاهدان. این شهرستان چهار بخش بشرح زیر دارد: 1- بخش حومه: شامل 4 دهستان و88 آبادی و جمعیت آن 22000 تن است. 2- بخش سوران: شامل 5 دهستان و 48 آبادی و جمعیت آن 9500 تن است. 3- بخش جالق: شامل یک دهستان و 20 آبادی و جمعیت آن 12500 تن است. 4- بخش زابلی: شامل یک دهستان و 28 آبادی و جمعیت آن 4000 تن است. بنابر آمار فوق شهرستان سراوان از 4 بخش و یازده دهستان و 184 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده و جمعیت آن 48 هزار تن است. یکی ازبخشهای چهارگانه شهرستان سراوان که قسمت مرکزی آن بشرح زیر است: از شمال به بخش جالق و از خاور و جنوب خاوری به مرز پاکستان و از طرف جنوب و جنوب خاوری به بخش سیب سوران و از طرف باختر به بخش خاش از شهرستان زاهدان محدود است. منطقۀ این بخش از دو قسمت تشکیل میشود: قسمت اول کوهستانی که همان دهستان بم پشت است که تمام آبادیهای آن در دره های کوهستانی واقع شده است. قسمت دوم دهستانهای اسفندک و حومه است که در جلگه واقع شده است. رودخانه های این بخش آب دائم ندارد و بزرگترین رود آن رود ماشکید است که از بخش سیب سوران سرچشمه گرفته پس از عبور از شمال دهستان بم پشت وارد خاک پاکستان میشود. بخش مرکزی شهرستان سراوان از چهار دهستان بشرح زیر تشکیل میشود: دهستان حومه دارای 10000 تن جمعیت و 28 آبادی است. دهستان کوهک دارای 1000 تن جمعیت و 3 آبادی است. دهستان اسفندک دارای 500 تن جمعیت و 4 آبادی است. دهستان بم پشت دارای 5500تن جمعیت و 52 آبادی است. مرکز بخش دارای 2000 تن جمعیت و یک آبادی است. بنابر آمار فوق این بخش از چهار دهستان و 88 آبادی کوچک و بزرگ تشکیل شده و جمعیت آن 19000 تن است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
تنگ... مکانی است در کوههای بختیاری که بارون دوبد بسال 1841 میلادی در آنجا حجاریهائی یافته و بعضی محققان آنرا مربوط به عصر اشکانیان میدانند. (ایران باستان ج 3 ص 2694)
لغت نامه دهخدا
(رْ)
یکی از محلات و دیه های هفتگانه قدیم قم مطابق روایت تاریخ قم بوده است. در فهرست آن کتاب ’ساردا’ چاپ شده است. رجوع به تاریخ قم ص 32 و فهرست همان کتاب شود
لغت نامه دهخدا
میکل آنژ امریقی یا مریسی مشهور به کاراواژ نقاش معروف ایتالیائی متولد در کاراواژیو، سبک او جسورانه و عاری از پیرایه است، و او یکی از رهبران سبک رئالیسم بشمار میرود، (1579- 1609 میلادی)
پولیدورو کالدارا مشهور به کاراواژ نقاش ایتالیائی متولد در ’کاراواژیو’ (1495- 1543)، امتیاز او در نقاشی تقلیدی است
لغت نامه دهخدا
شهری به اسپانیا در ایالت ’مورسی’، سکنه 18000 تن
لغت نامه دهخدا
(لُ)
کارلستاد قدیم. شهری از یوگوسلاوی. جمعیت 21000 تن
لغت نامه دهخدا
(نَ)
دهی است از دهستان قاقازان بخش ضیأآباد شهرستان قزوین، واقع در 64 هزارگزی شمال ضیأآباد. کوهستانی، سردسیر، آب آن از چشمه سار، و محصول آن غلات، عدس، لوبیا، یونجه و لبنیات است، 231 تن سکنه دارد که به زراعت اشتغال دارند. از صنایع دستی محلی بافتن جاجیم و جوال در آن معمول است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان باراندوزچای بخش حومه شهرستان ارومیه واقع در 15/5 هزارگزی جنوب خاوری ارومیه و 500 گزی خاور راه شوسۀ ارومیه به مهاباد، زمین آن جلگه ای و هوای آن معتدل سالم، و آب آن از بار اندوز چای، و محصول آن غلات، انگور، توتون، چغندر و حبوبات است، 284 تن سکنه دارد که به زراعت و صنایع دستی اشتغال دارند، از صنایع دستی جوراب بافی در آن معمول است، راه شوسه دارد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
نام چندین رودخانه است در هند که مهم ترین آنها در پنجاب جریان دارد، و از ارتفاعات سیوالیک سرچشمه میگیرد، و طول مجرای آن 200 هزار گز است، نام آن بکثرت در ریگ ودا آمده است
لغت نامه دهخدا
تجیرگونه ای که در اطاقها برابر تخت خواب نهند تا روشنائی کم کند
لغت نامه دهخدا
شهری به جزیره لوسون از گنگبار (مجمعالجزائر) فیلیپین و آن را 12000 تن سکنه است و کارخانه های بافندگی جامه های نخی دارد
لغت نامه دهخدا
یا فراوک نام یکی از اجداد جمشید است. رجوع به تاریخ سیستان و ذیل آن ص 3 و 4 و آثارالباقیه بیرونی ص 103 شود، وسوسه انداز. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). و فی الحدیث: لایؤمننکم الافرع، ای الموسوس. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از پاراوان
تصویر پاراوان
دیواری که از تخته یا پارچه درست کنند
فرهنگ لغت هوشیار
مخلوطی است از آهک و خاکستر یا ریگ که در آب بمرور جذب انیدریک کربنیک کند و آهکش به صورت سنگ آهک که محکم و پایدار است در میاید و آن جهت ساختن حوض آب انبار گرمابه و بنای خانه به کار رود سارو. یا ساروج آبی ترکیب نوعی آهک با آب است که حرارت چندانی متصاعد نمیکند و حجمش نیز آن قدرها زیاد نمیشود اگر مواد خارجی آهک بیش از. 5، تا. 6، باشد آهک حاصل تیره رنگ است و با آن ساروج تهیه میکنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساروان
تصویر ساروان
بمعنی ساربان است که شتردار باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاراوان
تصویر پاراوان
تجیر، دیوار مانندی که از تخته و پارچه ساخته می شود و به وسیله آن قسمتی از اتاق، مغازه و... را از قسمت دیگر جدا می کنند
فرهنگ فارسی معین
ساربان، شتربان، قافله سالار
متضاد: کاروانی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
ساربان
فرهنگ گویش مازندرانی