جدول جو
جدول جو

معنی سادکت - جستجوی لغت در جدول جو

سادکت
شهری است به شاش (چاچ)، (نخبه الدهر دمشقی ص 221)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ساکت
تصویر ساکت
خاموش، بی صدا، آرام، کسی که حرف نزند، زمانی به کار می رود که بخواهند به کسی امر به حرف نزدن یا دست کشیدن از کاری پرسر و صدا کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سادات
تصویر سادات
سائدها، اولاد پیغمبر اسلام، جمع واژۀ ساده، جمع الجمع واژۀ سائد
فرهنگ فارسی عمید
سلاطین سادات دهلی چهارمین سلسله از پنج سلسلۀ مسلمان قبل از سلطنت مغول در هندوستان، شامل بیست و هفتمین تا سی امین پادشاهان دهلی که از 817 هجری قمری تا حدود 847 هجری قمری (بعداز تلقیه و بیش از لودیان) در هند حکومت کرده اند،
رجوع به ترجمه طبقات سلاطین اسلام ص 265 تا273 شود
سلاطین (سلاطین لحسا را سادات میگفتند. (سفرنامۀ ناصرخسرو چ دبیرسیاقی ص 110)
لغت نامه دهخدا
(دُ کُ)
پسر پادشاه تراکیه در نیمۀ قرن پنجم قبل از میلاد بود. وی سفیران اسپارت را که برای جلب حمایت در بار هخامنشی ضد آتنیها عازم شوش بودند بازداشت و تسلیم آتنیها کرد. رجوع به ایران باستان ج 2 ص 943 شود
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان خان میرزا بخش لردگان شهرستان شهرکرد، واقع در 3 هزارگزی شمال لردگان و متصل به راه سادات به لردگان، کوهستانی و هوای آن معتدل است، آب آن از چشمه و محصول آن گندم و جو است، 306 تن سکنه دارد که به زراعت اشتغال دارند، راه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10)
دهی است از دهستان قره باشلو بخش چاپشلو شهرستان دره گز، واقع در 7 هزارگزی شمال باختری قره باشلو، سر راه عمومی کپکان، جلگه ای و سردسیر است، آب آن از قنات و محصول آن غلات است، 130 تن سکنه دارد که بزراعت اشتغال دارند، راه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
جمع سادت (ساده) است که در اصل سیده بود، جمع تکسیر سائد، و سائد بر وزن فاعل بمعنی سید است. پس سادات جمع الجمع سائد باشدنه جمع سید. (غیاث) (آنندراج). مهتران:
که سادات جمع جوانان جنت
نبی گفت هستند شبیر و شبر.
ناصرخسرو (دیوان ص 150).
و اسامی ملوک عصر و سادات زمان بنظم رائع و شعر شائع این جماعت باقی است. (چهار مقاله چ معین ص 51). در جملگی دیار خراسان از اشراف سادات به مکنت و یسار و کثرت عقار... درگذشته. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1272 ص 250). احدی از فضلا و سادات نزدیک تر از ایشان [ملاباشی در خدمت پادشاهان نمی نشستند. (تذکره الملوک چ تهران ص 1)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سادات
تصویر سادات
اولاد پیغمبر اسلام (ص)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساکت
تصویر ساکت
خاموش، بی صدا، آرام کردن، خاموش شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساکت
تصویر ساکت
((کِ))
خاموش، آرام، بی صدا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سادات
تصویر سادات
جمع ساده، بزرگان، اولاد پیامبر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ساکت
تصویر ساکت
خاموش
فرهنگ واژه فارسی سره
سیدها، سیده ها
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از ساکت
تصویر ساکت
Quiet, Silent, Still
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ساکت
تصویر ساکت
calme, silencieux
دیکشنری فارسی به فرانسوی
جا افتاده
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از ساکت
تصویر ساکت
tenang, diam
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از ساکت
تصویر ساکت
শান্ত , নিরব , শান্ত
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از ساکت
تصویر ساکت
เงียบ , เงียบ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از ساکت
تصویر ساکت
kimya, tulivu
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از ساکت
تصویر ساکت
sessiz, sakin
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از ساکت
تصویر ساکت
静かな , 静かな
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از ساکت
تصویر ساکت
שקט , שָׁקֵט
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از ساکت
تصویر ساکت
조용한
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از ساکت
تصویر ساکت
тихий , тихий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از ساکت
تصویر ساکت
शांत , चुप , शांत
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از ساکت
تصویر ساکت
rustig, stil
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از ساکت
تصویر ساکت
tranquilo, silencioso
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از ساکت
تصویر ساکت
tranquillo, silenzioso
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از ساکت
تصویر ساکت
tranquilo, silencioso
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از ساکت
تصویر ساکت
安静的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از ساکت
تصویر ساکت
cichy
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از ساکت
تصویر ساکت
ruhig, still
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از ساکت
تصویر ساکت
тихий , молчаливый
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از ساکت
تصویر ساکت
خاموش , خاموش , خاموش
دیکشنری فارسی به اردو