جزیره و خشکی میان دریا را گویند. (برهان قاطع). خشکی بود که در میان دریا باشد و آنرا آبخور و آبخوست و جزیره و آداک نیز نامند. (جهانگیری) (شعوری). این لغت را صاحب صراح در ترجمه جزیره آورده و اطۀ ترکان همین کلمه فارسی است و ترکان نیز طای اطه را دال تلفظ کنند. آداک. بضیع. (منتهی الارب)
جزیره و خشکی میان دریا را گویند. (برهان قاطع). خشکی بود که در میان دریا باشد و آنرا آبخور و آبخوست و جزیره و آداک نیز نامند. (جهانگیری) (شعوری). این لغت را صاحب صراح در ترجمه جزیره آورده و اَطَۀ ترکان همین کلمه فارسی است و ترکان نیز طای اَطه را دال تلفظ کنند. آداک. بضیع. (منتهی الارب)
ساداق نویان یا ساداق بیگ شحنۀ فارس بود، بسال 699 هجری قمری در عصیان محمودشاه به کرمان جزو امرائی بود که بفرمان غازان ایلخان مأمور سرکوبی او شد و بعد از ماهها محاصره ساداق بیگ او را گرفت و بخواری تمام به اردو فرستاد، در حبیب السیر آمده: قاضی فخرالدین هروی در سنۀ 696 بکرمان رفت و در اشاعت عدل و احسان و دفع موادجور و طغیان کوشید، محمود شاه برادر سلطان محمد باتفاق جمعی از مردم تراکمه و اوباش نیمشبی خروج نمود وقصد قتل قاضی فخرالدین کرد، قاضی روی به وادی فرار آورد و در خانه یکی از کرمانیان نهان شد و محمودشاه جمیع جهات و اموال قاضی فخرالدین را بباد غارت و تاراج و فنا برداد و چون صبح صادق دمید پی بسر منزل جناب مولوی برد و او را شهید کرد و من حیث الاستقلال روی بتمشیت مهمات کرمان آورد، چون حاکم شیراز از ساداق بیگ از کیفیت حادثه خبر یافت سپاه فارس و عراق فراهم کشید و بظاهر کرمان شتافت و محمودشاه در شهر متحصن گشت، ساداق بیگ آغاز محاصره فرموده و بعد از آنکه سه ماه در تضییق کرمانیان کوشید قحط و غلائی عظیم بوقوع پیوست و کار بجائی رسید که مردم گوشت سگ و گربه میخوردند و بالاخره از آن نیز نشان نماند، لاجرم ساداق بیگ را فتح میسر شد، محمود شاه به اهل فتنه بیاساق رسید وچون غازان خان خبر این واقعه شنید نوبت دیگر سلطان محمدشاه را بحکومت آن مملکت روان گردانید، (حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 272)، ساداق بیگ بعد از ملک ناصرالدین محمد بن برهان غوری و قبل از پسر او یعنی قطب الدین نیک روز حکومت کرمان را داشت، رجوع به تاریخ مغول تألیف عباس اقبال ص 409 و 416 و تاریخ غازانی چ کارل یان ص 140 شود ساداق ترخان از امرای ارغون و غازان است و در عصیان امیرنوروز بسال 688 بعنوان ایلچی نزد او رفت و گرفتار شد، رجوع به تاریخ غازانی چاپ کارل یان ص 16 و 17 شود
ساداق نویان یا ساداق بیگ شحنۀ فارس بود، بسال 699 هجری قمری در عصیان محمودشاه به کرمان جزو امرائی بود که بفرمان غازان ایلخان مأمور سرکوبی او شد و بعد از ماهها محاصره ساداق بیگ او را گرفت و بخواری تمام به اردو فرستاد، در حبیب السیر آمده: قاضی فخرالدین هروی در سنۀ 696 بکرمان رفت و در اشاعت عدل و احسان و دفع موادجور و طغیان کوشید، محمود شاه برادر سلطان محمد باتفاق جمعی از مردم تراکمه و اوباش نیمشبی خروج نمود وقصد قتل قاضی فخرالدین کرد، قاضی روی به وادی فرار آورد و در خانه یکی از کرمانیان نهان شد و محمودشاه جمیع جهات و اموال قاضی فخرالدین را بباد غارت و تاراج و فنا برداد و چون صبح صادق دمید پی بسر منزل جناب مولوی برد و او را شهید کرد و من حیث الاستقلال روی بتمشیت مهمات کرمان آورد، چون حاکم شیراز از ساداق بیگ از کیفیت حادثه خبر یافت سپاه فارس و عراق فراهم کشید و بظاهر کرمان شتافت و محمودشاه در شهر متحصن گشت، ساداق بیگ آغاز محاصره فرموده و بعد از آنکه سه ماه در تضییق کرمانیان کوشید قحط و غلائی عظیم بوقوع پیوست و کار بجائی رسید که مردم گوشت سگ و گربه میخوردند و بالاخره از آن نیز نشان نماند، لاجرم ساداق بیگ را فتح میسر شد، محمود شاه به اهل فتنه بیاساق رسید وچون غازان خان خبر این واقعه شنید نوبت دیگر سلطان محمدشاه را بحکومت آن مملکت روان گردانید، (حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 272)، ساداق بیگ بعد از ملک ناصرالدین محمد بن برهان غوری و قبل از پسر او یعنی قطب الدین نیک روز حکومت کرمان را داشت، رجوع به تاریخ مغول تألیف عباس اقبال ص 409 و 416 و تاریخ غازانی چ کارل یان ص 140 شود ساداق ترخان از امرای ارغون و غازان است و در عصیان امیرنوروز بسال 688 بعنوان ایلچی نزد او رفت و گرفتار شد، رجوع به تاریخ غازانی چاپ کارل یان ص 16 و 17 شود
جوالیقی در المعرب آرد: سواذنق و سودنیق و شوذنیق و شوذق و شوذلانق بمعنی شاهین است و آن معرب سادانک فارسی است یعنی نصف درهم و تصور میکنم که مراد این است که بهای آن نیم در هم است یا آن نصف باز است. (المعرب چ مصر ص 187). ارجح آن است که این کلمه فارسی نیست و یونانی است. (حاشیۀ المعرب).
جوالیقی در المعرب آرد: سواذنق و سودنیق و شوذنیق و شوذق و شوذلانق بمعنی شاهین است و آن معرب سادانک فارسی است یعنی نصف درهم و تصور میکنم که مراد این است که بهای آن نیم در هم است یا آن نصف باز است. (المعرب چ مصر ص 187). ارجح آن است که این کلمه فارسی نیست و یونانی است. (حاشیۀ المعرب).
دهلیز، (شعوری)، رواق، (اشتینگاس)، پیشگاه و دهلیز، دالان و کریاس، (ناظم الاطباء) : به نیکوکاری (!) کوشش کن اگر اندک خرد داری چو هر کس را گذرگه بوده سازاک عدم آخر، ابوالمعالی (از شعوری) (!) رجوع به سازک شود
دهلیز، (شعوری)، رواق، (اشتینگاس)، پیشگاه و دهلیز، دالان و کریاس، (ناظم الاطباء) : به نیکوکاری (!) کوشش کن اگر اندک خرد داری چو هر کس را گذرگه بوده سازاک عدم آخر، ابوالمعالی (از شعوری) (!) رجوع به سازک شود
سلاطین سادات دهلی چهارمین سلسله از پنج سلسلۀ مسلمان قبل از سلطنت مغول در هندوستان، شامل بیست و هفتمین تا سی امین پادشاهان دهلی که از 817 هجری قمری تا حدود 847 هجری قمری (بعداز تلقیه و بیش از لودیان) در هند حکومت کرده اند، رجوع به ترجمه طبقات سلاطین اسلام ص 265 تا273 شود سلاطین (سلاطین لحسا را سادات میگفتند. (سفرنامۀ ناصرخسرو چ دبیرسیاقی ص 110)
سلاطین سادات دهلی چهارمین سلسله از پنج سلسلۀ مسلمان قبل از سلطنت مغول در هندوستان، شامل بیست و هفتمین تا سی امین پادشاهان دهلی که از 817 هجری قمری تا حدود 847 هجری قمری (بعداز تلقیه و بیش از لودیان) در هند حکومت کرده اند، رجوع به ترجمه طبقات سلاطین اسلام ص 265 تا273 شود سلاطین (سلاطین لحسا را سادات میگفتند. (سفرنامۀ ناصرخسرو چ دبیرسیاقی ص 110)
دهی است از دهستان خان میرزا بخش لردگان شهرستان شهرکرد، واقع در 3 هزارگزی شمال لردگان و متصل به راه سادات به لردگان، کوهستانی و هوای آن معتدل است، آب آن از چشمه و محصول آن گندم و جو است، 306 تن سکنه دارد که به زراعت اشتغال دارند، راه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10) دهی است از دهستان قره باشلو بخش چاپشلو شهرستان دره گز، واقع در 7 هزارگزی شمال باختری قره باشلو، سر راه عمومی کپکان، جلگه ای و سردسیر است، آب آن از قنات و محصول آن غلات است، 130 تن سکنه دارد که بزراعت اشتغال دارند، راه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
دهی است از دهستان خان میرزا بخش لردگان شهرستان شهرکرد، واقع در 3 هزارگزی شمال لردگان و متصل به راه سادات به لردگان، کوهستانی و هوای آن معتدل است، آب آن از چشمه و محصول آن گندم و جو است، 306 تن سکنه دارد که به زراعت اشتغال دارند، راه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10) دهی است از دهستان قره باشلو بخش چاپشلو شهرستان دره گز، واقع در 7 هزارگزی شمال باختری قره باشلو، سر راه عمومی کپکان، جلگه ای و سردسیر است، آب آن از قنات و محصول آن غلات است، 130 تن سکنه دارد که بزراعت اشتغال دارند، راه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
جمع سادت (ساده) است که در اصل سیده بود، جمع تکسیر سائد، و سائد بر وزن فاعل بمعنی سید است. پس سادات جمع الجمع سائد باشدنه جمع سید. (غیاث) (آنندراج). مهتران: که سادات جمع جوانان جنت نبی گفت هستند شبیر و شبر. ناصرخسرو (دیوان ص 150). و اسامی ملوک عصر و سادات زمان بنظم رائع و شعر شائع این جماعت باقی است. (چهار مقاله چ معین ص 51). در جملگی دیار خراسان از اشراف سادات به مکنت و یسار و کثرت عقار... درگذشته. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1272 ص 250). احدی از فضلا و سادات نزدیک تر از ایشان [ملاباشی در خدمت پادشاهان نمی نشستند. (تذکره الملوک چ تهران ص 1)
جمع سادت (ساده) است که در اصل سَیَده بود، جمع تکسیر سائد، و سائد بر وزن فاعل بمعنی سید است. پس سادات جمع الجمع سائد باشدنه جمع سید. (غیاث) (آنندراج). مهتران: که سادات جمع جوانان جنت نبی گفت هستند شبیر و شبر. ناصرخسرو (دیوان ص 150). و اسامی ملوک عصر و سادات زمان بنظم رائع و شعر شائع این جماعت باقی است. (چهار مقاله چ معین ص 51). در جملگی دیار خراسان از اشراف سادات به مکنت و یسار و کثرت عقار... درگذشته. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1272 ص 250). احدی از فضلا و سادات نزدیک تر از ایشان [ملاباشی در خدمت پادشاهان نمی نشستند. (تذکره الملوک چ تهران ص 1)