- ساحت
- پیشگاه، آستانه
معنی ساحت - جستجوی لغت در جدول جو
- ساحت
- گشادگی میان سرایها، فراخنای سرای، صحن خانه، حیاط، عرصه، میدان، محوطه
- ساحت
- ناحیه، فضای خانه، حیاط، زمینی که سقف نداشته باشد، میدان
- ساحت ((حَ))
- فضای خانه، حیاط، زمینی که سقف نداشته باشد، درگاه، آستانه
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
فراخ شدن، فراخ گشتن مکان، فراخی، وسعت
فراخی
زمین پیمایی، سطح قسمتی معین از محوطه ای، پیمودن زمین
سطحی که میان مجموعه ای از خطوط یا مرزها قرار دارد، اندازۀ سطح، دانش اندازه گرفتن زمین
تارنما، جایگاه
خاموش
تسو، تسوک، گاهسنج
کناره، کرانه، کنار
جادوگر، افسونگره
آسان، آسوده
احداث
شادمانی، آسایش و سرور، آرام
خاموش، بی صدا، آرام کردن، خاموش شدن
پاره ای از روز و شب، مدتی نامعلوم، دستگاهی که بوسیله آن وقت را می شناسند
ساختن، صنع، صنعت
واحد ساح: اسپانور درگاه
سنگ زر، سنگ سیم
کناره، کران، کرانه، کناره دریا
دور، کوبنده
افسونگر، سحر کننده، جادو کن
کشتاما (تراکتور)
فضای خانه صحن خانه حیاط، زمینی که سقف نداشته باشد، ناحیه، درگاه جمع ساحات
بستوه آمدن، بیزار شدن
شنا کردن، شناوری شناگری
نرم خوی بودن
جوانمردی، مروت
گردش کردن در شهر ها و کشور های مختلف، جهانگردی
سحر کننده، جادوگر، افسونگر