جدول جو
جدول جو

معنی ساتل - جستجوی لغت در جدول جو

ساتل
شاتل، روشنک، دانه ای به اندازۀ باقلا، به رنگ سرخ یا سیاه که مصرف دارویی داشته و در هند می روید
تصویری از ساتل
تصویر ساتل
فرهنگ فارسی عمید
ساتل
(تِ)
آنچه مانند اشک و مروارید قطره قطره چکان و روان باشد. (منتهی الارب) (آنندراج). آنچه قطره قطره جریان یابد مانند اشک مروارید. (قطر المحیط). هر چیز که راهی میشود قطره قطره مثل اشک و مروارید رشته گسیخته. (شرح قاموس)
لغت نامه دهخدا
ساتل
(تِ)
داروئی است مانند کمای خشک شده، و آن را به شیرازی روشنک خوانند. و با شین نقطه دار (شاتل) هم آمده است. و معرب آن ساطل است. (برهان) (آنندراج). ساطل... با شین نقطه دار هم آمده است. (برهان) (آنندراج). شاتل... معرب آن شاطل است. (برهان) (آنندراج). شاطل، روشنک. گرم است، مسهل صفرا و اخلاط غلیظ. (منتهی الارب). رجوع به شاتل و ساطل شود
لغت نامه دهخدا
ساتل
چکه چکیده دارویی است مانند کمای خشک مستعمل در طب قدیم روشنک
تصویری از ساتل
تصویر ساتل
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ساحل
تصویر ساحل
(دخترانه)
زمینی که در کنار دریا یا دریاچه واقع شده است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ساتی
تصویر ساتی
(دخترانه)
در مصر باستان، نام فرشته نگهبان ارواح
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شاتل
تصویر شاتل
روشنک، دانه ای به اندازۀ باقلا به رنگ سرخ یا سیاه که مصرف دارویی داشته و در هند می روید، ساتل
فضاپیمایی بال دار برای بردن فضانوردان به ایستگاه های فضایی و بازگرداندن آن ها که می تواند روی زمین بنشیند
شاتل فضایی: فضاپیمایی بال دار برای بردن فضانوردان به ایستگاه های فضایی و بازگرداندن آن ها که می تواند روی زمین بنشیند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ساتر
تصویر ساتر
پوشاننده، پنهان کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سائل
تصویر سائل
سؤال کننده، پرسش کننده، خواهنده، کسی که طلب احسان کند، کنایه از آنکه با گدایی چیزی از مردم بخواهد، برای مثال چو سائل از تو به زاری طلب کند چیزی / بده وگرنه ستمگر به زور بستاند (سعدی - ۹۴)
سائل به کف: کنایه از کسی که از روی گدایی دست پیش مردم دراز کند، آنکه پیشه اش گدایی است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سافل
تصویر سافل
پایین، فرود، نشیب، پست، فرومایه، زبون
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ساحل
تصویر ساحل
کنارۀ رود یا دریا، زمین نزدیک دریا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ساتن
تصویر ساتن
پارچه ای از جنس ابریشم یا لیون
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قاتل
تصویر قاتل
کسی که دیگری را بکشد، کشنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خاتل
تصویر خاتل
خدعه کننده، مکار، حیله گر
فرهنگ فارسی عمید
(لِ)
رودخانه ای در هند، و شرقی ترین و جنوبی ترین پنج رودخانه ای است که پنجاب را تشکیل میدهند. این رودخانه از تبت سرچشمه میگیرد و پس از عبور از هیمالیا با جریانی تند و سیل آساو سیراب ساختن دشت پنجاب و چندین ایالت دیگر و بعد از طی مسیری بطول 1500 هزار گز به پنجاب می پیوندد
لغت نامه دهخدا
(اِ شِ)
بپای شدن. (زوزنی). یکی بعد دیگر برآمدن قوم. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، خارج شدن بعض قوم بر اثر بعضی دیگر. (از متن اللغه). خارج شدن قوم متتابع یکدیگر، یکی پس از دیگری. (از المنجد) ، قطره قطره جاری شدن اشک. (از متن اللغه) (از المنجد) ، پاره شدن رشته لؤلؤ. (متن اللغه). پراکنده شدن لؤلؤ متتابع یکدیگر. (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از شاتل
تصویر شاتل
دانه ای سرخ یا سیاه رنگ به اندازه باقلا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سائل
تصویر سائل
پرسنده، سئوال کننده، پرسان
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که انسان یا حیوان را بکشد و جانداری را بی جان نماید، قتل کننده، آدمکش، خونخوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خاتل
تصویر خاتل
خدعه کننده، مکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساحل
تصویر ساحل
کناره، کران، کرانه، کناره دریا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سامل
تصویر سامل
سعی کننده در سلاح کار و سلاح معیشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سایل
تصویر سایل
خواهنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساتر
تصویر ساتر
پوشنده، روپوش، عورت پوش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساتن
تصویر ساتن
نوعی پارچه نخی شبیه به اطلس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساطل
تصویر ساطل
پارسی تازی گشته ساتل روشنک (گویش شیرازی) شاتل از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساعل
تصویر ساعل
سرفه کننده، حلق، دهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سابل
تصویر سابل
باران نیک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سافل
تصویر سافل
نقیص عالی، فرود و پست، پائین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساقل
تصویر ساقل
روشنگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راتل
تصویر راتل
سمورک از جانوران لاتینی تازی گشته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سافل
تصویر سافل
((فِ))
فرود، پایین، فرومایه، پست، جمع سفله
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سائل
تصویر سائل
دریوزه گر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ساحل
تصویر ساحل
کناره، کرانه، کنار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قاتل
تصویر قاتل
آدمکش، آدم کش
فرهنگ واژه فارسی سره