جدول جو
جدول جو

معنی سابورقان - جستجوی لغت در جدول جو

سابورقان
معرب شابرقان (شابورقان، شاپورگان) نوعی آهن بسیار سخت و مرغوب است، رجوع به دزی ج 1 ص 620 و شابرقان در این لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
سابورقان
پارسی تازی گشته شاپورگان
تصویری از سابورقان
تصویر سابورقان
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شابرقان
تصویر شابرقان
فولاد، فلزی بسیار سخت و شکننده مرکب از آهن و قریب ۲% کربن، در ۱۳۰۰ تا ۱۴۰۰ درجه حرارت ذوب می شود، برای ساختن فنر، کارد، شمشیر و چیزهای دیگر به کار می رود، پولاد، شاپورگان، شابرن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سابرقان
تصویر سابرقان
آهن سخت و خشک
فرهنگ فارسی عمید
دهی از دهستان فراهان علیا بخش فرمهین است که در شهرستان اراک واقع است، دارای 685 تن سکنه است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)، پوران دختر کسری آن را بنا کرده است، (تاریخ قم ص 78)
لغت نامه دهخدا
(بُ نی ی)
نسبت است به سابرقان (شابرقان). رجوع به سابرقان شود
لغت نامه دهخدا
(بُ)
معرب شاپورگان. فولاد ذکر. اسطام. (دزی ج 1 ص 714) حدید الصلب. پولاد معدنی.پولاد طبیعی. ابوریحان بیرونی در الجماهر فی معرفه الجواهر می نویسد: معدن آهن دو قسم است. یکی نرم که به نرماهن موسوم است و آن را آهن ماده (انثی) لقب نهاده اند و دیگر سخت که به شابرقان موسوم است و بخاطر صرامت و تیزی آن را به آهن نر (ذکر) ملقب ساخته اند. و آن اندکی خمیدگی می پذیرد و قابل آب دادن است. و شمشیرهای رومیان و مردم روس و صقالبه از جنس شابرقان است. (ص 248). و از گروهی شنیدم که می گفتند روسها و صقلابیها شابرقان را به قطعات کوچک در می آورند و در آرد خمیر می کنند و بخورد بطان می دهند و سپس آن را از مدفوعات آنها جدا میسازند و این کار را چندین بار تکرارمی کنند و سپس از تفتۀ آن شمشیر میسازند. و رجوع به شابرن، شابوران، شابوراک. شابورق، شابورقان، شابورن، شابورگان، شاپورگان شود. و دزی ذیل کلمه شابرقان بنقل از نسخۀ خطی ملخص ابن البیطار مینویسد که دو نوع آهن وجود دارد یکی سخت (شدید) که آن را به فارسی شابورقان و به عربی ذکر یا اسطام نامند دیگری نرم (رخو) که آن را به فارسی نرماهن و به عربی انثی خوانند و در ابن البیطار نوع سومی نیز ذکر شده است که همان فولاد باشد و ابن بیطار شابرقان را فولاد طبیعی شمرده (و این تعبیری نادرست است زیرا فولاد بصورت طبیعی وجود ندارد) . (دزی ج 1 ص 714 و 715)، در عراق نام پیمانه ای است که آن را المختوم الجماحی و قفیز نیز نامند. (بلاذری) (دزی ج 1 ص 715)
لغت نامه دهخدا
(اَ رُ)
او از حذیفه و از او زرّبن حبیش روایت کند. (کتاب الکنی للبخاری)
لغت نامه دهخدا
(اَ رَ)
نمر. (المزهر). پلنگ
لغت نامه دهخدا
(اَ ؟)
از مردم نصیبین. او گمان میکرد در صنعت کیمیا بعمل اکسیر تام دست یافته است و وی را در نزد اهل این صناعت محل و اعتباری است و ابن وحشیه از او نام میبرد. او راست: شرح کتاب الرحمۀ جابر. کتاب الخمائر. کتاب البلوغ. کتاب شرح الأثیر. کتاب التصحیحات. کتاب البیض. کتاب الفرقین المسبع. کتاب الاشاره. کتاب التمویه. (ابن الندیم)
لغت نامه دهخدا
اسم ترکی غری السمک است، (فهرست مخزن الادویه)، به فارسی سریشم و به هندی سریش و به ترکی یابوشقان نامند، (مخزن الادویه ذیل غری)، و رجوع به غری و سریشم شود
لغت نامه دهخدا
(رَ)
فولاد معدنی است. (فرهنگ جهانگیری). رجوع به شابرقان شود. اسم فولاد است که حدید ذکر باشد. (فهرست مخزن الادویه). و معرب آن شابورقان است. (برهان قاطع). رجوع به شابرقان شود
لغت نامه دهخدا
از اقلیم چهارم است، طولش از جزایر خالدات صه و عرض از خط استوا لومه. شهری کوچک است و درو جز غله حاصل نیست. (نزهه القلوب ج 3 ص 157، 158 و 155)
لغت نامه دهخدا
در خراسان از گوزگانان بر شاه راه است. شهری است با نعمت فراخ و اندر میان صحرا نهاده و اندر وی آبهای روان. (حدود العالم). شبورقان. شبرقان. رجوع به شبرقان شود، بهم درآمیخته بود. (لغت نامۀ حافظ اوبهی)
لغت نامه دهخدا
(بُ)
معرب شابرقان و شابورقان (شاپورگان) نوعی آهن خیلی سخت است که بفارسی آن را شابورقان، و بعربی ذکر، یا، اسطام نامند. و این در مقابل آهن نرم است که بفارسی نرماهن (نرم آهن) و بعربی انثی نامند. رجوع به دزی ج 1 ص 620 و شابورقان در همین لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
(رَ)
اسم حدید ذکر است که فولاد باشد. (تحفۀ حکیم مؤمن). فولاد معدنی. (ناظم الاطباء). رجوع به شابرقان شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از شابورگان
تصویر شابورگان
فولاد معدنی پولاد کانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شابرقان
تصویر شابرقان
پارسی تازی شگته شاپورگان شابرن پولاد کانی
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته شاپورگان: آهن سخت و خشک آهن سخت و خشک شابرقان شابورقان مقابل آهن نرم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شابورقان
تصویر شابورقان
پارسی تازی گشته شاپورگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سابرقان
تصویر سابرقان
((بُ))
آهن سخت و خشک، شابرقان، شابورقان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شابرقان
تصویر شابرقان
آهن سخت و خشک،، شابورقان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شابورقان
تصویر شابورقان
آهن سخت و خشک، شابرقان
فرهنگ فارسی معین