جدول جو
جدول جو

معنی سابرآباد - جستجوی لغت در جدول جو

سابرآباد
(بُ)
شهری است و ظاهراً مخفف سابور است که به آباد اضافه شده است. (معجم البلدان یاقوت). در مراصد الاطلاع چ تهران. ’سابرباد’ آمده است
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(بَ)
قریه ای است در پنج فرسنگی مرو. (انساب سمعانی). قریه ای است در پنج فرسنگی مرو و برخی از روات بدان منسوبند. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
دهی است از دهستان یک مهۀ بخش مسجد سلیمان شهرستان اهواز واقع در 40 هزارگزی جنوب خاوری مسجد سلیمان و 2 هزارگزی خاور راه شوسۀ مسجد سلیمان به هفت گل. هوای آن گرم و دارای 700 تن سکنه است. آب آنجا از گلگیر تأمین میشود. محصول آن غلات و شغل اهالی کارگری شرکت نفت و زراعت و گله داری است. راه اتومبیل رو دارد. ساکنین از طایفه هفت لنگ بختیاری میباشند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان آختاچی بوکان بخش بوکان شهرستان مهاباد در 9000گزی شمال بوکان و 1500 گزی باختر شوسۀ بوکان به میاندوآب، جلگه، معتدل و مالاریائی است، 120 تن سکنه دارد، آب آن از سیمین رود، محصول آنجا غلات، توتون، چغندر، حبوبات، شغل اهالی زراعت و گله داری است، صنایع دستی جاجیم بافی است، راه شوسه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
دهی است جزء بخش شمیران شهرستان تهران، چهارهزارگزی خاور تجریش، در دامنه سردسیر، 367 تن سکنه دارد، آب از چشمه سار کوهستانی و قنات، محصول آن غلات، مختصر بنشن، میوه جات مختلف، شغل اهالی زراعت، کسب، باغبانی، راه شوسه به تجریش دارد، شاه آباد که بیمارستان مسلولین در آن واقع است مجاور دارآباد و جزء دارآباد منظورشده است، در این بیمارستان 800 الی 1000 نفر مریض معالجه میشوند، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1 ص 86)
لغت نامه دهخدا
(تَ بَ)
نام محلی کنار راه بابل و چالوس میان سیاه رود و محمودآباد در 323/5هزارگزی تهران
لغت نامه دهخدا
(اَ بَ قَ)
نام ناحیتی از توابع ارّجان، میان اهواز و فارس. و بدانجا قلعه و شهری است که بناء آن را به قباد شهریار نسبت کنند. و صاحب مراصد با زاء معجمه ضبط کرده است. لکن ابرقباذ یا برقباذ نام یکی از نواحی بابل دجله است در حدود غربی اهواز در جنوب واسط و شمال بصره و این نام از قباد اول (کواد) پادشاه ساسانی آمده است و جزء اول این کلمه ابز یا اباذ چنانکه دربعض فرهنگها آمده نیست و ابر، در آغاز نامهای مقدس ایرانی بسیار است و اینکه بعض مورخین ابرقباد را نام ناحیۀ ’ارجان’ بهبهان گفته اند ظاهراً درست نیست
لغت نامه دهخدا
(اَ)
دهی است از بخش سلسلۀ شهرستان خرم آباد با 120 تن سکنه. آب آن از رود خانه پیر محمدشاه و محصول آن غلات، حبوب و لبنیات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6) ، شتافتن شتر ماده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). شتافتن و پیش افتادن ناقه. (از اقرب الموارد) ، وقت برکنده شدن موی. (ناظم الاطباء). رسیدن وقت افتادن موی. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(وَ کَ)
دهی است از دهستان بیرگان بخش اردل شهرستان شهرکرد با 222 تن سکنه. آب آن از چشمۀ مروارید است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(ظِ رَ)
دهی است از دهستان میان ولایت بخش حومه و ارداک شهرستان مشهد در 22هزارگزی شمال غرب مشهد بر کنار راه شهر طوس به مشهد در جلگه معتدل هوائی واقع است و 265 تن سکنه دارد. آبش از قنات است و محصولش غلات و شغل مردمش زراعت و مالداری است. راه ماشین رو دارد. (از فرهنگ جغرافیای ایران ج 9 ص 416)
لغت نامه دهخدا
(صِ)
دهی است از دهستان حومه بخش شاهین دژ شهرستان مراغه در 16هزارگزی جنوب شرقی شاهین دژ و 11هزارگزی راه ارابه رو شاهین دژ به تکاب، در منطقه ای کوهستانی واقع است و هوایش معتدل و سالم است و 74 تن سکنه دارد. آبش از چشمه و محصولش غلات و حبوبات و کرچک است. اهالی به زراعت و گله داری اشتغال دارند و صنعت دستی آنان جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4 ص 523)
لغت نامه دهخدا
(دِ عَ)
دهی است از دهستان کلیائی بخش اسدآباد شهرستان همدان. در بیست و یکهزار گزی شمال غربی اسدآباد و شش هزارگزی مشرق جادۀ فرعی چهاردولی به سنقر. کوهستانی و سردسیر است و ساکنانش 189 نفرند و فارسی را به لهجۀ کردی تکلم میکنند آبش از چشمه و محصولش غلات و لبنیات و حبوبات و توتون است مردمش به زراعت و گله داری مشغولند و صنعت دستی آنان قالی بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5 ص 450)
لغت نامه دهخدا
(مُ فِ)
دهی است از دهستان رودخانه بخش میناب شهرستان بندرعباس. واقع در 100هزارگزی شمال میناب. آب آن از رودخانه و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(سُ قُ)
دهی است جزء دهستان افشاریۀ ساوجبلاغ بخش کرج شهرستان تهران. دارای 455 تن سکنه. آب آن از رود کردان. محصول آنجا غلات، صیفی، بنشن، چغندرقند، لبنیات و انگور است. شغل اهالی زراعت وگله داری می باشد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(عَمْ بَ بُ)
دهی است از دهستان سبزواران بخش مرکزی شهرستان جیرفت. سکنۀ آن 498 تن. آب آنجا از قنات و محصول آن غلات و برنج است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(قَمْ بَ)
دهی است از دهستان میربیک بخش دلفان شهرستان خرم آباد، واقع در 36هزارگزی باختر نورآباد و 30هزارگزی باختر شوسۀ خرم آباد به کرمانشاه. موقع جغرافیایی آن جلگه و سردسیر است. سکنۀ آن 240 تن است. آب آن از چشمه و محصول آن غلات، لبنیات، پشم و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان سیاه چادربافی است. راه مالرو دارد. ساکنین از طایفۀ بابائی کوشه هستند و در زمستان به قشلاق میروند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(دِ)
دهی است از دهستان شش ده قره بلاغ بخش مرکزی شهرستان فسا در 33هزارگزی خاور فسا کنار راه فرعی فسا به داراکویه واقع است. زمین آن جلگه و هوای آن معتدل است. و 135 تن سکنه دارد و مذهب آنان شیعه و زبانشان فارسی است. آب آن از قنات و محصولات آن غلات و پنبه و تریاک و انگور و انجیر است. شغل مردم آن زراعت و باغبانی و صنایع دستی قالی و گلیم بافی و راه آن فرعی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(بِ)
قریه ای است به سه فرسنگی میانۀ شمال و مغرب شهر خفر شهرستان جهرم. (فارسنامه). دهی است از دهستان بخش خفر شهرستان جهرم واقع در 32 هزارگزی شمال باختری باب انار و یک هزارگزی راه عمومی خفر به کوار. در دامنه واقع و هوای آن معتدل و مالاریائی است و 167 تن سکنه دارد. آب آن از رود خانه قره آغاج تأمین میشودو محصول آن غلات، برنج، بادام و میوه است. شغل اهالی زراعت و باغبانی و صنعت دستی زنان گلیم بافی میباشد. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
نام قدیم ده نمونه و سرمشقی. دهی از دهستان یاطری بخش گرمسیر شهرستان دماوند. واقع در 13000 گزی خاور گرمسار. سکنه 400 آب از حبله رود. محصول آن غلات، بنشن و پنبه و انگور و انار و انجیر. شغل مردمش زراعت و راه آن شوسه است. تلفن خصوصی دارد. این ده مرکز قراء خالصۀ دولتی بخش گرمسار که بالغ بر 22 ده است میباشد. نام اولیه آن ده نمونه و سرمشقی بوده است و فعلاً داورآباد نامیده میشود و علت این است که مرحوم داور در مورد آبادی قراء خالصه جدیت و سعی مینمود و این ده را برای نمونه آباد کرد و انواع اشجار و بذرهای مرغوب در این جا بوسیلۀ متخصصین کشاورزی بعمل آورد. اصول ساختمان آن اساسی و چهار خیابان و دارای باغ ملی و ساختمان روستائی قابل اهمیت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان زلقی بخش الیگودرز شهرستان بروجرد، واقع در 72 هزارگزی جنوب خاوری الیگودرز، درکنار راه مالرو دستگرد به پرچل، کوهستانی و سردسیر، آب آن از قنات و چشمه، محصول آن غلات، لبنیات، چغندرو پنبه است، 253 تن سکنه دارد که به زراعت و گله داری مشغولند، از صنایع دستی پارچه بافی در آن معمول است، راه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(قِ)
دهی است از دهستان شیان بخش مرکزی شهرستان شاه آباد که در 24 هزارگزی خاور شاه آبادو 10 هزارگزی خاور حسن آباد زیری در دشت واقع است. ناحیه ای است سردسیر و دارای 578 تن سکنه، آب آن از چاه تأمین میشود. محصول عمده آن غلات دیم و لبنیات و شغل مردمش گله داری و مختصری زراعت است. اهالی در زمستان عموماً به گرمسیر قصر شیرین میروند. راه فرعی به حسن آباد واقع در کنار شوسۀ کرمانشاه دارد. این آبادی در دو محل بفاصله کمی واقع و به باقرآباد علیا وسفلی مشهور است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
دهی است از دهستان خسروآباد شهرستان بیجار، واقع در 4 هزارگزی جنوب خاوری شهر بیجار و 2 هزارگزی شوسۀ بیجار- همدان. این ده در منطقۀ کوهستانی قرار دارد و آب و هوایش سرد و سکنه اش 70 تن است که مذهب آنها شیعه و زبانشان کردی است. آب آنجا از چشمه و محصول آنجا غلات و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری و قالیچه و جاجیم بافی و راه آنجا مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
نام موضعی به قم: این دیوار (باروی محیط بقم) به سرفت وجبل و کشویه و اسفراباد متصل شد. (تاریخ قم ص 35)
لغت نامه دهخدا
(اَ بَ)
دهی از دهستان سگوند بخش زاغۀ شهرستان خرم آباد. سکنۀ آن 132 تن است آب آن از سراب آبستان و محصول عمده آنجا غلات. صنایع دستی زنان قالی بافی و جاجیم بافی است. راه آن ماشین رو و ساکنان آن از طایفۀ سگوند هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6) ، نوشتن. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (آنندراج) ، املاء کردن. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (آنندراج) (المصادر زوزنی) (از تاج المصادر بیهقی) (از اقرب الموارد) ، کسی را کاتب یافتن. (از اقرب الموارد) ، سر مشک را بستن. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از المصادر زوزنی) (از تاج المصادر بیهقی) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
دهی جزء دهستان کیونی بخش سجید شهرستان هروآباد، دارای 341 تن سکنه است. آب آن از رودخانه و محصول آن غلات، حبوبات، پنبه، کرچک است. شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
ابوالقاسم علی بن ابی النصر احمد بن ابی عبداﷲ عبدالرحمان بن ابی اللیث محمد بن احمد الشابر آبادی از رؤسا و مقدمان قریه شابرآباد و شیخ نیکوکار پاکدامنی بود. از ادیب ابومحمد کامکاربن عبدالرزاق سماع کرد. وی بسال پانصدوسی و اندی در قونیه درگذشت. (انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(سِ)
نام دیگری از استراباد است. (حاشیۀ تاریخ بیهقی چ فیاض ص 135) : این محدث به ستارآباد رفت نزدیک منوچهر. (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 135). و باکالیجار مال مواضعت گرگان دوساله با هدیه ها بفرستد و نیز خدمت کند و اگر راست نرود یکی تا ستارآباد برویم. (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 444). جواب داد که عزیمت قرار گرفته است که به ستارآبادآییم مقام آنجا کنیم. (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 451)
لغت نامه دهخدا
(سِ پِ)
مزرعه ای است از دهستان مرکزی بخش حومه شهرستان شهرضا واقع در هفت هزارگزی شمال خاور شهرضا. این مزرعه جزء شهرضاست و در تابستان فقط چند خانوار در آن زندگی می کنند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(هَِ)
دهی است از دهستان باغین بخش مرکزی شهرستان کرمان. در دوهزارگزی جنوب کرمان، سر راه فرعی زرند به کرمان. جلگه و معتدل. با 50 تن سکنه. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات و تریاک و میوه جات. شغل اهالی زراعت، صنایع دستی و قالی بافی. راه آن فرعی است. مزرعه رعبه جزء این ده است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان بیلوار بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان واقع در 12هزارگزی باختر زربانی و 2 هزارگزی جنوب راه فرعی موزبانی به کرمانشاه، هوای آن سرد و دارای 320 تن سکنه است، آب آنجا از رود خانه رازآوری تأمین میشود و محصول آن غلات، توتون، چغندر قند، حبوب و شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آنان گلیم و جاجیم بافی است، در فصل خشکی بدانجا اتومبیل میتوان برد و تپه ای از آثار قدیم درآنجا وجود دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(سَ یِ)
دهی است از طسوج ساوه طسوج جبل. (تاریخ قم ص 118)
لغت نامه دهخدا
(عِ)
ده کوچکی است از دهستان گاورود بخ-ش کامیاران شهرستان سنندج، واقع در 34هزارگزی شمال خاوری کامیاران و 2هزارگزی سیانار، دارای 45 تن سکنه، و نام قدیم آن دانان است. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
تصویری از استرآباد
تصویر استرآباد
دهی نزدیک جرجان
فرهنگ لغت هوشیار
از روستاهای چمستان شهرستان نور
فرهنگ گویش مازندرانی
استرآباد یکی از مناطق تاریخی و قدیمی در شرق مازندران است
فرهنگ گویش مازندرانی