جدول جو
جدول جو

معنی ساباغان - جستجوی لغت در جدول جو

ساباغان
دهی است از دهستان میان ولایت بخش حومه شهرستان مشهد، که در25 هزارگزی شمال باختری مشهد، در کنار راه شهر طوس قرار دارد، زمین آن جلگه ای و هوای آن معتدل است و 79تن سکنه دارد که شغل آنان زراعت و مالداری است، از آب رودخانه مشروب میشود و محصول غلات و تریاک دارد، راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ساوالان
تصویر ساوالان
(دخترانه و پسرانه)
نام کوه، باج گیر، سبلان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از باغان
تصویر باغان
(دخترانه)
چند باغ میوه که در کنار یکدیگر قرار دارند، نام روستایی در کردستان (نگارش کردی: باخان)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سابرقان
تصویر سابرقان
آهن سخت و خشک
فرهنگ فارسی عمید
پادشاهزاده سابان از سرداران دواخان بن براق (از امرای اولوس جغتای) است و بسال 696 در حملۀ دوا به کوسویه و فوشنج همراه او بوده است، و نیز از سرکردگان سپاه امیر نوروز بوده است، رجوع به تاریخنامۀ هرات ص 409 و 423 شود
لغت نامه دهخدا
دیر سابان در حلب واقع است و معنی آن دیر جماعت است، حمدان اناری گوید:
دیر عمان و دیرسابان
هجن غرامی و زدن اشجانی،
(تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان خوسف شهرستان بیرجند که در یک هزارگزی باختر خوسف بر سر راه شوسۀ عمومی خوسف به بیرجند در جلگه واقع است، ناحیه ای است گرمسیردارای 98 تن سکنه و آب آن از قنات تأمین میشود، محصول عمده اش غلات و پنبه و انار و شغل مردمش زراعت و راهش ماشین رو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
مرکز دهستان بخش شیروان شهرستان قوچان که در ناحیه ای کوهستانی و سردسیر واقع است و672 تن سکنه دارد، آب آن از قنات تأمین میشود و محصول عمده آن غلات و بنشن و میوه و شغل مردمش زراعت وگله داری و صنایع دستی آنان قالیچه بافی و گلیم بافی وراهش مالرو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
رجوع به صامغان شود
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان خسروشیر بخش جغتای شهرستان سبزوار، واقع در 20هزارگزی شمال جغتای، هوای آن معتدل، و دارای 13 تن سکنه است، آب آنجا از قنات تأمین میشود، محصول آن غلات، پنبه، کنجد و شغل اهالی زراعت و راه اتومبیل رو دارد، مزرعه داودیان جزء این ده است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است از دهستان تخت جلگه بخش فدیشۀ شهرستان نیشابور، واقع در 18هزارگزی باختر فدیشه، هوای آن معتدل، و دارای 87 تن سکنه است، آب آنجا از قنات تأمین میشود، محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(صَ)
دهی از دهستان روضه چای بخش حومه شهرستان ارومیه 15000گزی شمال باختری ارومیه، 500گزی شمال راه ارابه رو ارومیه به موانا. دره، سردسیر سالم، سکنه 110 تن. آب از روضه چای و محصول غلات، توتون، حبوبات و شغل اهالی زراعت، صنایع دستی، جوراب بافی. راه ارابه رو. تابستان از راه موانا میتوان اتومبیل برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(بِ)
جمع واژۀ سابغه. رجوع به سابغه شود
لغت نامه دهخدا
(بِ)
نام ناحیه ای از توابع ارونق تبریز به آذربایجان. (نزهه القلوب مقالۀ سوم چ اروپا ص 79). اما صحیح کلمه وایقان است. رجوع به فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ذیل وایقان شود
لغت نامه دهخدا
قسمی شمشیر معمول ترک و عرب، شمشیر ترکی، اسلحه ای برای کشتن که بجای سلاح کمری اروپائی از کمر آویخته میشود، یتاغان، یاتاقان و یطقان، سیف، (لغت عربی به فرانسه)، محمل، بستر، جایگاه، جای، محور (در لکومتیف)، دو نیم دایره از جنس بوبیت که در موتور اتومبیل جایی که دستۀ پیستونها بر روی میل لنگ نصب می شود قرار دارد، یاطاقان، یاتاقان
لغت نامه دهخدا
نام گروهی بی دین و لامذهب در روسیه، (ناظم الاطباء)، قومی از مردم قفقاز، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان بریاجی است که در بخش سردشت شهرستان مهاباد واقع است و 260 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(رِ)
دهی است از دهستان خورش رستم بخش شاهرود شهرستان هروآباد، واقع در 13 هزارگزی جنوب هشجین و 37 هزارگزی راه شوسۀ هروآباد به میانه. کوهستانی و گرمسیر و مالاریایی است. آب آن از رود خانه محلی و چشمه و محصول آن غلات است، 25 تن سکنه دارد که به زراعت و گله داری اشتغال دارند و از صنایع دستی جاجیم بافی در آن معمول است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان باراندوزچای بخش حومه شهرستان ارومیه واقع در 15/5 هزارگزی جنوب خاوری ارومیه و 500 گزی خاور راه شوسۀ ارومیه به مهاباد، زمین آن جلگه ای و هوای آن معتدل سالم، و آب آن از بار اندوز چای، و محصول آن غلات، انگور، توتون، چغندر و حبوبات است، 284 تن سکنه دارد که به زراعت و صنایع دستی اشتغال دارند، از صنایع دستی جوراب بافی در آن معمول است، راه شوسه دارد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
محلۀ ساربانان بگفتۀ ابن حوقل جغرافیادان قرن چهارم مهم ترین محلات ری بود، و بازاری مهم داشت که دکانها و کاروانسراهای آن همیشه پر از کالا بود، و رودی بنام جیلانی از آن محله عبور میکرد، رجوع به ترجمه سرزمینهای خلافت شرقی لسترنج ص 232 شود
لغت نامه دهخدا
یاقوت گوید: بهستون قریه ای است بین همدان و حلوان و اسم او ’ساسبانان’ است و از شرحی که در باب غار شبدیز داده معلوم میدارد که مرادش ’طاق وستان’ است، (سبک شناسی بهار ج 1 ص 31)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
دهی از دهستان پائین شهر بخش میناب شهرستان بندرعباس و دارای 750 تن سکنه است. آب آن از رودخانه تأمین می شود. محصول آن خرما است. مزارع جلال آباد، محمدشاهی و دلالان جزء این ده است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
دهی است جزء دهستان صوفیان بخش شبستر شهرستان تبریز، در 17 هزارگزی جنوب خاوری شبستر و 2 هزارگزی شوسۀ تبریز به مرند و یک هزارگزی راه آهن جلفا واقع شده است، هوای آن معتدل و دارای 802 تن سکنه است، آب آنجا از چشمه تأمین میشود و محصول آن غلات، حبوب و شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(بُ)
معرب شابرقان و شابورقان (شاپورگان) نوعی آهن خیلی سخت است که بفارسی آن را شابورقان، و بعربی ذکر، یا، اسطام نامند. و این در مقابل آهن نرم است که بفارسی نرماهن (نرم آهن) و بعربی انثی نامند. رجوع به دزی ج 1 ص 620 و شابورقان در همین لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
یاقوت در ذیل ’اصبهان’ گوید: و قال حمزه بن الحسن، اصبهان اسم مشتق من الجندیه و ذلک ان لفظ اصبهان اذا ردّ الی اسمه بالفارسیه کان اسباهان و هی جمع اسباه و اسباه اسم للجند و الکلب و انما لزمهما هذان الاسمان و اشترکا فیهما لان افعالهما لفقت لاسمائهما فالکلب یسمی فی لغه سک و فی لغه اسباه و تخفف فیقال اسبه فعلی هذا جمعوا هذین الاسمین و سموا بهما بلدین کانا معدن الجند الاساوره فقالوا لاصبهان اسباهان و لسجستان سکان و سکستان
لغت نامه دهخدا
ملا محسن، محمد بن مرتضی بن شاه محمود، ملقب به محسن. از بزرگترین علمای امامیۀ قرن یازدهم هجری معاصر شاه عباس ثانی است که در فقه و حدیث و تفسیر و فلسفه صاحب نظر و دارای تألیفات گرانبهایی میباشد. وی از پیشروان روش جمع بین اصول شریعت و طریقت و حکمت بود. در مقدمۀ محجه البیضاء آمده است که ملا محسن فیض در چهار میدان گوی سبقت از همگنان ربوده است. وی با بسط مبانی فلسفی و تطبیق آن با مبانی شرعی از سایر دانشمندان ممتاز گردیده است، و در کثرت و تنوع تألیف سرآمد دانشمندان به شمار میرود. در کتاب زهرالربیع آمده: استاد محقق ملا محمد فیض کاشانی صاحب وافی و غیره و مؤلف نزدیک به دویست کتاب و رساله، در قم پرورش یافت و چون شنید که سید ماجد بحرانی به شیراز رحل اقامت افکنده به آن شهر عزیمت کرد و علوم عقلی را از استاد بزرگ آخوند ملا صدرالدین شیرازی فراگرفت و به دامادی او مفتخر گردید. ملا محسن خود سه فهرست برای معرفی تألیفات خود نگاشته و به طوری که از آن فهرستها به دست می آید وی بیش از هشتاد تألیف از خود به جا گذاشته که اغلب آنها مکرر به چاپ رسیده است. از تألیفات اوست: 1- کتاب الوافی. 2- تفسیر الصافی. 3- تفسیر الاصفی. 4- علم الیقین. 5- عین الیقین. 6- الافق المبین. 7- الامالی. 8- تشریح العالم. 9- الجبر و الاختیار. 10- جلاء العیون. 11- حاشیه بر رواشح سماویّۀ میرداماد. 12- فهرست مصنفات خود، که اسامی تمامی آنها و موضوع و شمارۀ ابیات و تاریخ تألیف و بعض مزایای دیگر هر یک را مشروحاً حاوی است. 13- المحجه البیضاء فی احیاء الاحیاء. 14- مشواق، در تعبیر وتفسیر اصطلاحات شعراء و عرفاء. 15- معتصم الشیعه، درفقه. 16- مفاتیح الشرایع، در فقه. از اشعار اوست:
من این زهد ریایی را نمیدانم نمیدانم
رسوم پارسایی را نمیدانم نمیدانم
یکی گویم یکی دانم یکی بینم یکی باشم
دوتایی و سه تایی را نمیدانم نمیدانم
بغیر مهر مهرویان که تابد بر دل و بر جان
طریق روشنایی را نمیدانم نمیدانم
من ار نیکم وگر بد ’فیض’ گو مردم ندانندم
زبان خودستایی را نمیدانم نمیدانم.
#
سالک راه حق بیا نور هدی ز ما طلب
نور بصیرت از در عترت مصطفی طلب
هست سفینۀ نجات عترت و ناخدا خدا
دست در این سفینه زن دامن ناخدا طلب.
#
آنکه مست جانان نیست عارف ار بود عام است
هرکه نیستش ذوقی شعله گر بود خام است
هرزه گردد اسکندر درمیان تاریکی
آب زندگی باده ست چشمۀ خضر جام است.
#
با من بودی منت نمیدانستم
یا من بودی منت نمیدانستم
رفتم چومن از میان تو گشتی پیدا
تا من بودی منت نمیدانستم.
وی به سال 1091 ه. ق. در کاشان وفات یافت و در قبرستان آن شهر مقبرۀ او مشهور و محل رفت وآمد و نذورات است. رجوع به زهرالربیع و قصص العلماء وروضات الجنات و الذریعه و مقدمۀ محجه البیضاء و انجم فروزان شود
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان میربیک بخش دلفان شهرستان خرم آباد، 24 هزارگزی باختر نورآباد و 20هزارگزی جنوب باختری راه شوسه خرم آباد به هرسین کرمانشاه، جلگه، سردسیر مالاریائی، سکنۀ آن 240 تن، شیعه، لکی، آب آن از چشمه پهن و محصول آن غلات، تریاک، لبنیات و شغل اهالی زراعت، گله داری و صنایع دستی زنان، سیاه چادربافی و طناب بافی است، راه اتومبیل رو دارد، ساکنین از طایفۀ علی عبدالی هستند در ساختمان و چادر زندگی می کنند برای تعلیف احشام به الواری گرم سیری ییلاق و قشلاق میکنند، (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
شهری است در لهستان در ایالت سیلزی با 15000 تن سکنه
لغت نامه دهخدا
مونث سابع جمع سابعات، شش یک عشر سادسه 60، 1 سادسه و هر سابعه به 60 ثامنه تقسیم میشود جمع سوابع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساباطات
تصویر ساباطات
جمع ساباط، سرپوشیده ها سایبان ها
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته شاپورگان: آهن سخت و خشک آهن سخت و خشک شابرقان شابورقان مقابل آهن نرم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یاتاغان
تصویر یاتاغان
یاتاقان. یاطاقان، وسیله ای فلزی یا لاستیکی یا چرمی، که از ساییده شدن بازوی چرخ خودرو جلوگیری می کند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سابرقان
تصویر سابرقان
((بُ))
آهن سخت و خشک، شابرقان، شابورقان
فرهنگ فارسی معین