جدول جو
جدول جو

معنی ساباسس - جستجوی لغت در جدول جو

ساباسس
(سِ)
نام سردار ایران و والی مصر است که در جنگ اسکندر با داریوش سوم در ایسوس بسال 333 ق. م کشته شد. نام او را مورخان تازیاسس نیز نوشته اند. رجوع به ایران باستان ج 2 ص 1310 شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سابوس
تصویر سابوس
اسفرزه، گیاهی بیابانی از خانوادۀ بارهنگ با دانه های ریز قهوه ای رنگ و لعاب دار که مصرف دارویی دارد، اسبغول، اسپرزه، اسپغول، اسپیوش، اسفیوش، بزرقطونا، بشولیون، بنگو، روف، سپیوش، شکم پاره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ساباطی
تصویر ساباطی
نوعی نان نازک که بر روی تابه می پخته اند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ساباط
تصویر ساباط
دالان و راهرو روپوشیده بین دو خانه یا دو دکان، برای مثال بود ساباطی اندر آن رسته / از دو سو سمج های در بسته (بهار - ۷۱۲)، پوشش بالای رهگذر، سقفی که در زیر آن راه ورود به خانه باشد
فرهنگ فارسی عمید
سن، ملقب به کبیر. پاپ مسیحی (440- 461 میلادی). ذکران وی دوم آوریل و در کلیسای یونانی هجدهم فوریه است
ملقب به کبیر. امپراطور روم شرقی (457- 474م.)
لغت نامه دهخدا
شهرکی است به ماوراءالنهر از حدود سروشنه با کشت و برز و مردم بسیار، (حدود العالم ص 68)، شهرکی معروف است در ماوراءالنهر در نزدیکی اشروسنه، در 10 فرسنگی خجند و 20 فرسنگی سمرقند، (سمعانی) (معجم البلدان یاقوت) (دمشقی)، شهر ساباط تا کنون باقی است و بین زامین و بونجکث (آراتپۀ امروز) کرسی ایالت اسروشنه سر راه فرغانه قرار دارد، مقدسی درباره آن گوید شهری آباد است، آب روان دارد و باغها و بوستانها آنرا در بر گرفته اند ... شهر ساباط جزو ایالت اسروشنه بود، و این ایالت که بصورتهای اسروشنه و سروشنه و ستروشنه نیز نوشته شده در خاور سمرقند بین ولایات ساحل راست رود سغد و ولایات ساحل چپ سیحون واقع است و این دو رود داخل حدود ایالت اسروشنه نیستند، (لسترنج، سرزمینهای خلافت شرقی، ترجمه محمود عرفان ص 504- 505) (اصطخری ص 326 و 327) (ابن حوقل ص 379 و 380) (مقدسی ص 277 به نقل از لسترنج)
لغت نامه دهخدا
پادشاهزاده سابان از سرداران دواخان بن براق (از امرای اولوس جغتای) است و بسال 696 در حملۀ دوا به کوسویه و فوشنج همراه او بوده است، و نیز از سرکردگان سپاه امیر نوروز بوده است، رجوع به تاریخنامۀ هرات ص 409 و 423 شود
لغت نامه دهخدا
دیر سابان در حلب واقع است و معنی آن دیر جماعت است، حمدان اناری گوید:
دیر عمان و دیرسابان
هجن غرامی و زدن اشجانی،
(تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
اسبغول و بزرقطونا را گویند، و آن تخمی است معروف، (برهان) (آنندراج)، اسبغول، (سروری) (رشیدی) (مؤید الفضلاء) (شعوری)، سبیوش، (رشیدی)، این دانه را در تداول مردم اسپرزه، و به عربی بقلۀ مبارکه، به یونانی پسیلون و بترکی قارنی یارق نامند، این کلمه در کتب لغت بصور زیر: اسیبوش (دزی)، اسپیوش (جهانگیری) (برهان) (بهار عجم)، اسفیوس (اختیارات بدیعی) (تحفۀ حکیم مؤمن) (برهان) (انجمن آرا)، اسقپوش (اختیارات بدیعی) (تحفۀ حکیم مؤمن) (سروری) (برهان) (انجمن آرا) (دزی)، سابوس (رشیدی) (سروری) (برهان) (آنندراج)، ساپوس (مؤید الفضلا)، سایوس (برهان) (شعوری) (آنندراج)، سبیوش (رشیدی) (برهان) (آنندراج)، سیبوس (سروری) (برهان) (آنندراج)، اسقیوس (دزی) آمده است، و نیز به صورت اسبیوس، اسپیوس ساپوش، سیبوس، بسوس دیده شده است، رجوع به اسبغول و اسپغول و اسپرزه و اسفیوس و اسفیوش در این لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
نام ناحیه ای از هند که بدست اسکندر تسخیر شد، رجوع به ایران باستان ج 2ص 1843 و 1844 و 1851 و ساباس در این لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
ابن کنعان. مؤلف مجمل التواریخ و القصص گوید: حناور از بعد اس پاس بن کنعان (ملک) کنعان مستولی (شد) - انتهی. و ظاهراً کلمه مصحف یایین ناقش بن کنعان است و از مدت پادشاهی وی که با قول حمزه و طبری مطابق است نیز این حدس تأیید میشود. رجوع به مجمل التواریخ و القصص ص 141 متن و حاشیه شود
لغت نامه دهخدا
(اَ سِ)
جمعی است بی مفرد به معنی قلائد. (المزهر)
لغت نامه دهخدا
(سِ پِ سُمْبْ)
راندن اشتر. زجر کردن شتررا به لفظ بس بس، رها کردن ستور به آب، بس بس گفتن ناقه را به وقت دوشیدن
لغت نامه دهخدا
(اَ خِ)
انگشتان، بن انگشتان، پی
لغت نامه دهخدا
نام یکی از شرابداران آستیاگ پادشاه ماداست، وی شخصی زیباروی بود و علاوه بر شرابداری موظف بود که کسان را بحضور شاه برد و آنان را که نباید داخل شوند از آنجا دور کند، نام وی در کتاب گزنفن یونانی آمده است، رجوع به ایران باستان ج 1 ص 252 شود
آمونیوس، از حکمای قدیم اسکندریه در نیمۀ اول قرن سوم و پایه گذار مکتب نوافلاطونیان و استاد فلوطین معروف است
لغت نامه دهخدا
(رِ)
شهر کوچکی است در برزیل، در ایالت میناس گرائس و در محل تلاقی دو رود خانه ساباره و ریوداس ولاس. در رود خانه ساباره ذرات طلا هست که استخراج میشود
لغت نامه دهخدا
(طی)
احمد بن عبدالله بن مفضل حمیری ساباطی مکنی به ابوالعباس از محدثان و بساباط اسروشنه منسوب است. رجوع به انساب سمعانی و معجم البلدان یاقوت شود
لغت نامه دهخدا
(سابْ با)
نام یکی از فرمانروایان محلی هند است که پس از تسخیر آن دیار بدست اسکندر بر ضدمقدونیها قیام کرد. نام او را سابوس نیز نوشته اند. رجوع به ایران باستان ج 2 ص 1843 و 1851 و 1852 شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
نام یکی از پیروان طریقت فیثاغورس و او مبداء و مادۀ اصلیۀ عالم را آتش میشمرد. زمان و موطن او بدرستی معلوم نیست
لغت نامه دهخدا
یونانی شدۀ ’ست اسپ = صد اسب’ نام یکی از افراد خاندان هخامنشی معاصر خشایارشا (486- 465 قبل از میلاد) است، پدر او چیش پش و مادرش خواهر داریوش بزرگ بود، هرودوت گوید (کتاب 4، بند 43) : ساتاسپس بجرم تجاوزبه دختر زوپیتر پسر مگابیز محکوم به اعدام گردید، ولی مادر ساتاسپس از شاه خواست که بر او ببخشاید و برعهده گرفت که خود کیفری برای او تعیین نماید، مجازات این بود که ساتاسپس می بایست دور لیبیا بگردد تا اینکه وارد خلیج عربستان (بحر احمر) شود یعنی از دریای مغرب عزیمت نماید و بدریای سرخ باز گردد، ساتاسپس بمصر درآمد و یک کشتی گرفت و تا ستونهای هرقل پیش رفت، پس از آن که انتهای لیبیا را از طرف مغرب که سل انت نام داشت دور زد و بطرف مغرب راند، و در مدت چند ماه همواره در دریا سیر میکرد تا مسافتی بزرگ پیمود ولی از نیمۀ راه بازگشت و عذرش این بود که کشتی به گل نشسته است، خشایارشاه عذر او را نپذیرفت و چون مأموریت خود را انجام نداده بود او را بدار آویختند، رجوع به ایران باستان ج 1 ص 893 و ج 2 ص 1194 شود
لغت نامه دهخدا
ظاهراً از علمای حیل. او راست: کتاب الجلجل الصیاح. (از فهرست ابن الندیم)
لغت نامه دهخدا
(دِ)
شهری است در اسپانیا که در منطقۀ کاتالوئی (کتلونیه) و در ایالت بارسلون (برشلونه) و در 18 هزارگزی شمال غربی شهر بارسلون (برشلونه) و در کنار راه آهن آن شهر به ساراگوس (سرقسطه) واقع شده است. کارخانه های نساجی و چرم سازی و کاغذسازی و نوشابه سازی دارد وبعلت کثرت صنایع به ’منچستر کاتالونی’ معروف است
لغت نامه دهخدا
(نَ)
رودی است در امریکای مرکزی در تنگۀ پاناما و جمهوری کلمبیا که از شمال به جنوب جریان دارد و بخلیج داریان می ریزد. مد دریا در مصب این رودخانه تاسی هزارگز ببالا اثر میکند و در آن حال عرض رودخانه به چهار هزار گز میرسد
لغت نامه دهخدا
رودخانه ای است در ساحل شرقی افریقا در (کنیا) که در کنار مالیندی باقیانوس هند میریزد، راه آهن مومباز به بندر فلورانس درجنوب، موازی با این رودخانه کشیده شده است
لغت نامه دهخدا
در اصطلاح رجالی اسحاق بن عمار بن موسی، و صباح بن موسی، و عمار بن موسی، و عمرو بن سعید، و قیس بن موسی، و محمد بن حکیم، و محمد بن عمرو بعضی دیگر. (ریحانه الادب ج 2 ص 147)
عماربن موسی از ساباط مدائن است، و فرقۀ عماریه بدو منسوبند، رجوع به خاندان نوبختی ص 260 و کشی ص 164 و 172 و نجاشی ص 206 و مقالات اشعری ص 28 شود
بکر بن احمد فقیه ساباطی اسروشنی مکنی به ابوالحسن مقیم سمرقند و از محدثان است، رجوع به انساب سمعانی و معجم البلدان یاقوت شود
لغت نامه دهخدا
(طی ی)
نسبت است به ساباط مدائن، ساباط کسری. (سمعانی) (یاقوت) ، نسبت است به ساباط اسروشنه. (سمعانی) (یاقوت)
لغت نامه دهخدا
تصویری از اباخس
تصویر اباخس
انگشتان
فرهنگ لغت هوشیار
سرپوشیده، سایبان دالان راهرو رو پوشیده، پوشش بالای راهگذر سقفی که در زیر آن معبر ورود به خانه و سرای باشد، سایبان سایه گاه جمع ساباطات سوابیط، انگوری که روی تاک یا داربست چوبین عمل آورده باشند
فرهنگ لغت هوشیار
لاباس عندنا. نزد ما ترس و باکی نیستند نا باک نداریم: هر چه کان گفت کان لا یجوز چنین آن دگر گفت عندنا لاباس. (ناصرخسرو) توضیح در عربی گویند لاباس به او را ضرر و مانعی نیست) و لاباس علیک (ترا ترسی نیست)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فاباس
تصویر فاباس
باقلا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سبارس
تصویر سبارس
یونانی تازی گشته خار پوست از ماهیان
فرهنگ لغت هوشیار
جشنی در روزگار کانایی (جاهلیت) از جشن های ترسایان، دور و دراز شهر، پر کویر زمین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سابوس
تصویر سابوس
اسبغول اسفرزه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساباط
تصویر ساباط
سایبان، دالان سر پوشیده
فرهنگ فارسی معین
دارای صاحب
فرهنگ گویش مازندرانی