جدول جو
جدول جو

معنی ساباس - جستجوی لغت در جدول جو

ساباس
سن، ملقب به کبیر. پاپ مسیحی (440- 461 میلادی). ذکران وی دوم آوریل و در کلیسای یونانی هجدهم فوریه است
ملقب به کبیر. امپراطور روم شرقی (457- 474م.)
لغت نامه دهخدا
ساباس
(سابْ با)
نام یکی از فرمانروایان محلی هند است که پس از تسخیر آن دیار بدست اسکندر بر ضدمقدونیها قیام کرد. نام او را سابوس نیز نوشته اند. رجوع به ایران باستان ج 2 ص 1843 و 1851 و 1852 شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سابوس
تصویر سابوس
اسفرزه، گیاهی بیابانی از خانوادۀ بارهنگ با دانه های ریز قهوه ای رنگ و لعاب دار که مصرف دارویی دارد، اسبغول، اسپرزه، اسپغول، اسپیوش، اسفیوش، بزرقطونا، بشولیون، بنگو، روف، سپیوش، شکم پاره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ساباط
تصویر ساباط
دالان و راهرو روپوشیده بین دو خانه یا دو دکان، برای مثال بود ساباطی اندر آن رسته / از دو سو سمج های در بسته (بهار - ۷۱۲)، پوشش بالای رهگذر، سقفی که در زیر آن راه ورود به خانه باشد
فرهنگ فارسی عمید
اسبغول و بزرقطونا را گویند، و آن تخمی است معروف، (برهان) (آنندراج)، اسبغول، (سروری) (رشیدی) (مؤید الفضلاء) (شعوری)، سبیوش، (رشیدی)، این دانه را در تداول مردم اسپرزه، و به عربی بقلۀ مبارکه، به یونانی پسیلون و بترکی قارنی یارق نامند، این کلمه در کتب لغت بصور زیر: اسیبوش (دزی)، اسپیوش (جهانگیری) (برهان) (بهار عجم)، اسفیوس (اختیارات بدیعی) (تحفۀ حکیم مؤمن) (برهان) (انجمن آرا)، اسقپوش (اختیارات بدیعی) (تحفۀ حکیم مؤمن) (سروری) (برهان) (انجمن آرا) (دزی)، سابوس (رشیدی) (سروری) (برهان) (آنندراج)، ساپوس (مؤید الفضلا)، سایوس (برهان) (شعوری) (آنندراج)، سبیوش (رشیدی) (برهان) (آنندراج)، سیبوس (سروری) (برهان) (آنندراج)، اسقیوس (دزی) آمده است، و نیز به صورت اسبیوس، اسپیوس ساپوش، سیبوس، بسوس دیده شده است، رجوع به اسبغول و اسپغول و اسپرزه و اسفیوس و اسفیوش در این لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
(اُ)
بدخوی. زن بدخوی
لغت نامه دهخدا
(اِ)
خو
لغت نامه دهخدا
باقلی، رجوع به فابس شود
لغت نامه دهخدا
نام یکی از شرابداران آستیاگ پادشاه ماداست، وی شخصی زیباروی بود و علاوه بر شرابداری موظف بود که کسان را بحضور شاه برد و آنان را که نباید داخل شوند از آنجا دور کند، نام وی در کتاب گزنفن یونانی آمده است، رجوع به ایران باستان ج 1 ص 252 شود
آمونیوس، از حکمای قدیم اسکندریه در نیمۀ اول قرن سوم و پایه گذار مکتب نوافلاطونیان و استاد فلوطین معروف است
لغت نامه دهخدا
شهرکی است به ماوراءالنهر از حدود سروشنه با کشت و برز و مردم بسیار، (حدود العالم ص 68)، شهرکی معروف است در ماوراءالنهر در نزدیکی اشروسنه، در 10 فرسنگی خجند و 20 فرسنگی سمرقند، (سمعانی) (معجم البلدان یاقوت) (دمشقی)، شهر ساباط تا کنون باقی است و بین زامین و بونجکث (آراتپۀ امروز) کرسی ایالت اسروشنه سر راه فرغانه قرار دارد، مقدسی درباره آن گوید شهری آباد است، آب روان دارد و باغها و بوستانها آنرا در بر گرفته اند ... شهر ساباط جزو ایالت اسروشنه بود، و این ایالت که بصورتهای اسروشنه و سروشنه و ستروشنه نیز نوشته شده در خاور سمرقند بین ولایات ساحل راست رود سغد و ولایات ساحل چپ سیحون واقع است و این دو رود داخل حدود ایالت اسروشنه نیستند، (لسترنج، سرزمینهای خلافت شرقی، ترجمه محمود عرفان ص 504- 505) (اصطخری ص 326 و 327) (ابن حوقل ص 379 و 380) (مقدسی ص 277 به نقل از لسترنج)
لغت نامه دهخدا
پادشاهزاده سابان از سرداران دواخان بن براق (از امرای اولوس جغتای) است و بسال 696 در حملۀ دوا به کوسویه و فوشنج همراه او بوده است، و نیز از سرکردگان سپاه امیر نوروز بوده است، رجوع به تاریخنامۀ هرات ص 409 و 423 شود
لغت نامه دهخدا
دیر سابان در حلب واقع است و معنی آن دیر جماعت است، حمدان اناری گوید:
دیر عمان و دیرسابان
هجن غرامی و زدن اشجانی،
(تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
نام ناحیه ای از هند که بدست اسکندر تسخیر شد، رجوع به ایران باستان ج 2ص 1843 و 1844 و 1851 و ساباس در این لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
ابن کنعان. مؤلف مجمل التواریخ و القصص گوید: حناور از بعد اس پاس بن کنعان (ملک) کنعان مستولی (شد) - انتهی. و ظاهراً کلمه مصحف یایین ناقش بن کنعان است و از مدت پادشاهی وی که با قول حمزه و طبری مطابق است نیز این حدس تأیید میشود. رجوع به مجمل التواریخ و القصص ص 141 متن و حاشیه شود
لغت نامه دهخدا
(سِ)
نام سردار ایران و والی مصر است که در جنگ اسکندر با داریوش سوم در ایسوس بسال 333 ق. م کشته شد. نام او را مورخان تازیاسس نیز نوشته اند. رجوع به ایران باستان ج 2 ص 1310 شود
لغت نامه دهخدا
(بُ)
شهرکی است بعراق و آبادان و با نعمت بر مغرب دجله. (حدود العالم ص 89). نهر سابس دهی است معروف قرب واسط بجانب غربی راه بغداد. (معجم البلدان). دهی است بواسط و نهر سابس مضاف است بسوی آن ده. (منتهی الارب). و نیز رجوع به اخبار الراضی بالله والمتقی ﷲ از کتاب اوراق صولی ص 214 شود
لغت نامه دهخدا
لاباس عندنا. نزد ما ترس و باکی نیستند نا باک نداریم: هر چه کان گفت کان لا یجوز چنین آن دگر گفت عندنا لاباس. (ناصرخسرو) توضیح در عربی گویند لاباس به او را ضرر و مانعی نیست) و لاباس علیک (ترا ترسی نیست)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فاباس
تصویر فاباس
باقلا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سابوس
تصویر سابوس
اسبغول اسفرزه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اباس
تصویر اباس
زن بد خوی
فرهنگ لغت هوشیار
سرپوشیده، سایبان دالان راهرو رو پوشیده، پوشش بالای راهگذر سقفی که در زیر آن معبر ورود به خانه و سرای باشد، سایبان سایه گاه جمع ساباطات سوابیط، انگوری که روی تاک یا داربست چوبین عمل آورده باشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساباط
تصویر ساباط
سایبان، دالان سر پوشیده
فرهنگ فارسی معین
دالان، راهروسرپوشیده، معبر مسقف، گذرگاه سقف دار، سایبان، سایه گاه
فرهنگ واژه مترادف متضاد