- سائل
- دریوزه گر
معنی سائل - جستجوی لغت در جدول جو
- سائل
- پرسنده، سئوال کننده، پرسان
- سائل
- سؤال کننده، پرسش کننده، خواهنده، کسی که طلب احسان کند، کنایه از آنکه با گدایی چیزی از مردم بخواهد،
برای مثال چو سائل از تو به زاری طلب کند چیزی / بده وگرنه ستمگر به زور بستاند (سعدی - ۹۴)
سائل به کف: کنایه از کسی که از روی گدایی دست پیش مردم دراز کند، آنکه پیشه اش گدایی است
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مونث سائل سپید پیشانی، سپید بینی مونث سایل، سپیدی پیشانی و قصبه بینی که باعتدال باشد، یا نفس سایله. خون جهنده. یا صاحب نفس سایله. جانداری که چون سر او را ببرند خون از رگهای وی بجهد حشرات ماهیها
پرسمانها، پرسشها، دشواری ها
جمع رساله، ماتیکان ها نامک ها جمع رساله. الف - نامه ها مکتوبها. ب - کتابهای کوچک
جمع خسیل، فرومایگان ناکسان
مسئله ها، موضوع ها، مطلب ها، پرسشهایی درباره مسائل شرعی، امور مشکل، معضل ها، سؤال ها، پرسش ها، جمع واژۀ مسئله
موضوعات، مساله ها
جمع وسیله اسباب لوازم (و با این وسایل و فضایل درخصم شکنی و دشمن شکنی بر مردان جهان فسوس کردی)
خواری، رسوائی
کناره، کرانه، کنار
بر طرف شونده
روشنگر
نقیص عالی، فرود و پست، پائین
باران نیک
سرفه کننده، حلق، دهان
پارسی تازی گشته ساتل روشنک (گویش شیرازی) شاتل از گیاهان
کناره، کران، کرانه، کناره دریا
چکه چکیده دارویی است مانند کمای خشک مستعمل در طب قدیم روشنک
خواهنده
سعی کننده در سلاح کار و سلاح معیشت
چرنده، چراننده، خود چرا خود چر چرنده جمع سوائم (سوایم)، توضیح چارپایانی که بچرا روند بر حسب عادت مانند: شتر اسب گوسفند
راننده پس زننده سوق دهنده راننده ترغیب کننده محرک جمع سواق
شمشیردار شمشیر زن
گوارنده، خوش آینده، آسان بگلو شونده
میرنده، بیکار بیکاره
سیاست دان، سیاستمدار
رونده، روان، جاری
مهتر قوم
سیاحت کننده
روان و جاری
جولان زننده
بچه شتر ماده تازه متولد شده، نعت فاعلی از حول و حیل، رنگ برگشته