جدول جو
جدول جو

معنی زییه - جستجوی لغت در جدول جو

زییه
(یَ / یِ)
ماک. در دیلمان و گیلان شیر گاوی است که تازه زائیده باشد، معمولاً تا سه یا چهار روز. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زکیه
تصویر زکیه
(دخترانه)
مؤنث زکی، پاک، طاهر، پارسا
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از زییده
تصویر زییده
(دخترانه)
برگزیده کوچک، مصغر زبده، نام چندتن از زنان معروف عرب از جمله همسر هارو الرشید
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از زکیه
تصویر زکیه
مؤنث واژۀ زکی، پاک، پاکیزه، پاک از گناه، پارسا، نیکوکار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زینه
تصویر زینه
پله، پلکان، درجه
فرهنگ فارسی عمید
فرقه ای از شیعه که معتقد به امامت زید فرزند امام زین العابدین هستند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زیره
تصویر زیره
گیاهی علفی و یک ساله، با ساقه های سبز، برگ های بریدۀ باریک، گل های سفید کوچک و تخم های ریز و معطر که به عنوان چاشنی غذا و دارو مصرف می شود
قسمت زیرین چیزی، آنچه در زیر رویۀ کفش دوخته می شود
زیرۀ رومی: در علم زیست شناسی کراویا
فرهنگ فارسی عمید
(اِ شِ)
چیزی را زی ّ کسی کردن. (تاج المصادر بیهقی). پوشش دادن کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از المنجد) ، و یقال: هذه زای فزیها، ای اقرأها بالزای. (المنجد)
لغت نامه دهخدا
(زِلْ لی یَ)
زیلو. (دهار). گستردنی. معرب زیلو. ج، زلالی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). رجوع به زیلو شود
لغت نامه دهخدا
(زُطْ طی یَ)
چلیپایا چیزی بر شکل چلیپا منسوب به زطّ. (منتهی الارب) (آنندراج). چلیپا و قطعۀ مثلثی از طلا و یا نقره که گروه زط بر کمربند خود نصب می کنند. (ناظم الاطباء).
- ثیاب الزطیه، منسوب به طائفه زط. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(زَقْ قی یَ / زُقْ قی یَ)
مرکّب از: ’زق ق’، موی بریده منسوب است به سوی زق ّ که پوست بریده موی باشد. یقال: حلق رأسه زقیه، ای کأنه جلد مزقق. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(زَقْ یَ)
مرکّب از: ’زق ی’، بانگ و فریاد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(زُقْ یَ)
مرکّب از: ’زق ی’، تودۀ دراهم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)، تودۀ دراهم و جز آن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(خُ یَیْ یَ)
مصغر خاء. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
(ثُ یَیْ یَ)
مصغر ثاء، حرف چهارم از حروف هجاء عرب
لغت نامه دهخدا
(حَ یی یَ)
حئییه. مؤنث حیی یعنی صاحب حیا. (اقرب الموارد). زن شرمگین. (مهذب الاسماء). رجوع به حیی شود
لغت نامه دهخدا
(حُ یَیْ یَ)
مصغر حیه است که به معنی مار باشد. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(زَ کی یَ)
تأنیث زکی ّ. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : فانطلقا حتی اذا لقیا غلاما فقتله قال اقتلت نفساً زکیه بغیر نفس... (قرآن 74/18) ، ارض زکیه، زمین برومند. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). زمین برومند و پاک. (از اقرب الموارد). رجوع به زکی شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از زیفه
تصویر زیفه
کنگره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زبیه
تصویر زبیه
پشته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زنیه
تصویر زنیه
ته تغاری واپسین فرزند جهزادگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زکیه
تصویر زکیه
زمین برومند و پاک، مونث زکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زقیه
تصویر زقیه
توده کپه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زلیه
تصویر زلیه
پارسی تازی شده زیلو گستردنی
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی است که دارای ساقه های سبز، و گلهای کوچک و سفید و تخم آن ریز و معطر و برای خوشبو ساختن بعضی خوراکها مانند اتش و پلو بکار می رود، زیره کرمان معروفتر می باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زینیه
تصویر زینیه
گل آهار تازی گشته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زینه
تصویر زینه
پله و پایه و پلکان و نردبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زیمه
تصویر زیمه
پاره گوشت، گله شتر از 3 تا 15
فرهنگ لغت هوشیار
فرقه ای از شیعه که به زید ابن علی بن الحسین (ع) ملقب به زین العابدین منسوبند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زیره
تصویر زیره
((رِ))
قسمت زیرین هر چیزی، قسمت تحتانی کفش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زیره
تصویر زیره
ژیره، گیاهی علفی و یکساله، دارای ساقه های سبز و برگ های بریده و گل های سفید. میوه هایش ریز و معطراست
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زینه
تصویر زینه
((نِ))
پله، پلکان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زکیه
تصویر زکیه
((زَ یِّ))
مؤنث زکی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زینه
تصویر زینه
درجه
فرهنگ واژه فارسی سره
تعزیت، تعزیه، سوگواری، عزداری تعزیت و برپا داری عزای حسین
فرهنگ گویش مازندرانی